معرفی به رسم آشنایی و الا خیلی تو روند داستان تاثیری نداره کاف 24 ساله 175 قد 59 وزن خیلی هم خوشگل نیستم لاغر تا حدی پوست سبزه بدن پر مو صاد 26 ساله مورد اعتمادترین و همفکر ترین دوستم تو تموم سالهای تا الان قد 180 وزن حدس میزنم 75 تا 80 پوست سفید بدن بی مو ریشش هم شویده به قول خودش کوسه ست جفتمون کلا انسانهای بد شانسی هستیم داستان آشنایی من و صاد و یه مختصر درباره خودمون صاد یه سال دبیرستان مردود شده بود و یه سال هم پشت کنکور مونده بود من سال اول دانشگاه قبول شده بودم من بومی بودم و صاد غیر بومی واسه همین 2 سال و نیم با هم اختلاف سنی داشتیم با این که تو دانشگاه کلا ورودیمون 10 تا پسر داشت و همه معمولا با هم خوش و بش میکردیم اما با صاد خیلی ارتباط زیادی نداشتیم یعنی همون خوش و بش کردن و بوفه رفتن گروهی بود صاد قبل از دانشگاه یه دوست دختر داشت که سر یه اتفاقی فوت کرده بود بعدها برام تعریف کرد داستانشو من ولی فقط تو دوران دبیرستان یه بار تریپ عاشقی برداشته بودم و تو ایستگاه اتوبوس از یه دختری خوشم میومد که 80 درصد اوقات تنها بود و من تو یه سال فقط ازش خوشم میومد و بهش پیشنهاد نداده بودم ولی دانشگاه که رفتیم دوماه نگذشته بود که اون به ن پیشنهاد داد باهم یه چند ماهی دوست بودن انصافا دختر خوشگلی بود و خوش مشرب داف نبود هیکلشم معمولی بود ولی آدم با نمک و خوش تیپی بود و تهرانی و با خونواده خیلی خوب ولی خیلی نگذشته بود که ن هوای شوهر کردن به سرش زد صاد هم که کلا تو این فاز نبود و اصلا شرایطش رو هم نداشت بهم زدن رابطشون رو هیچ وقتم سکس و حرفی از سکس نداشتن کلا بیشترین خلافشون دست هم رو گرفتن و کافه رفتن بود یه سال بعدم با یکی از سال پایینیامون یه سال دوست بود و با اونم خلاصه بهم زد کلا مینشستن با هم حرف میزدن و از اونجایی که وضع مالی خونواده صاد هم شبیه خونواده ما معمولی بود دوران دانشجویی سختی رو گذروند لذا پول نداشت خیلی برن باهم بیرون هفته ای یه بار فقط منم همون سال اول از ز خوشم اومد که از قضا اونم داف نبود و قیافه معمولی داشت مثل خودم تودار بود و درونگرا پیشنهاد که دادم بهش قبول نکرد منم یه دو سه سالی دنبالش بودم تا نهایتن سال چهارم دانشگاه باهم دوست شدیم ولی قرار شد فقط بیرون دانشگاه هم رو ببینیم و کسی تو دانشگاه نفهمه ز بومی بود و از قضای روزگار الانم تو یه شرکت همکار و هم تیمی همیم ولی دیگه دوست نیستیم منم کلا هیچ وقت حتی دستش رو هم نگرفتم و ز این رو به حساب این که بهش اهمیت نمیدم گذاشت و بقیه داستان این جزای بزرگ شدن تو یه خونواده سنتی بود خلاصه من و صاد کارمون به سال پنجم دانشگاه کشید یه سالی بود که با هم صمیمی شده بودیم و سال پنجم تقریبا همه ورودیمون فارغ التحصیل شده بودن الا ما و 4 نفر دیگه که یه چند واحدی داشتن خلاصه من تا سن 23 و صاد تا سن 25 سالگی نه تنها سکس نداشتیم که حتی به هیچ دختری پیشنهادش رو هم نداده بودیم به قول صاد اسکل ترین پسرای دانشگاهم قد ما بدبخت نبودن و نصف شهرو کرده بودن داستان سکس من و صاد با این مقدمه طولانی برم سر داستان سکسمون با صاد ترم دوم زمستون سال پنجم بود که صاد به یه دختر سال دومی پیشنهاد دادو باهم دوست شدن منم با دوست اون دوست شدم من به سه ماه نکشید که بهم زدم چون نسبتا مذهبی بود صاد هم دو ماه بعد من بهم زد چون اصن از سال اول دانشگاه چشمش دنبال یه دختر دیگه بود از یه دانشکده دیگه که حالا داشت تو دانشگاه خودمون ارشد میخوند لذا دوباره جفتمون تنها شدیم تقریبا از اواخر سال دوم میدونستم که دوست دارم کون دادن رو تجربه کنم ولی صرفا همیشه به شوخی میگفتیم و اگه یک بار این کار رو میکردم مسلما تو دانشگاه کوچیک ما خبر تو کمتر از دو روز به گوش همه به جز خواجه حافظ شیرازی میرسید شده بود تو خونه که تنها میشدم یه وسیله ای پیدا کنم معمولا هم پلاستیکی که بشه تو کون کرد و باهاش ور رفت چند باری هم تو حموم شامپو زده بودم تو کونم و با انگشتم با سوراخ خودم ور رفته بودم تا جا باز کنه و لوله آفتابه رو کرده بودم توش از اونجایی که لوله آفتابه یه زایده داره حس خوبی نداشت و معمولا زخم میکرد کلا جق هم زیاد میزدم روزی یه بار معمولا هم ز رو تصور میکنم بعضی وقتا هم ص خلاصه یه بار که تو خیابون میرفتیم و راجع سکس حرف میزدیم صاد به شوخی گفت اصن بیا بریم گی بشیم گفتم بریم گفت ولی من میدم اصلا نمیتونم به تو فک بکنم با اون پشمات گفتم باشه دیگه چاره ای نیست گفت ولی فقط از پشتا روم به فرش باشه چش تو چش نشیم بدم میاد گفتم اوکی خلاصه اون شب گذشت و چند روز بعد که من رفته بودم خونش خونش یه آپارتمان کوچیک بود تو طبقه سوم چون بهش وابگاه نداده بودن سال پنجم هم خونه ایش هم رفته بود شهرشون و تنها بود و قرار بود پیشش بمونم که تنها نباشه موقع خواب لامپ رو که خاموش کرد رو شکم خوابیده بودم به شوخی اومد و خودش رو بهم چسبودند و کیرش رو از رو شلوارکش حس کردم رو کونم گفتم جوووووون دوست داری گفت نههههه اههه به خاطر اینکه پرموه بدنم گفتم از کجا میدونی تو که کونمو ندیدی گفت خفه شو بابا فکرشم حالمو بهم میزنه تو خط قرمز منی خلاصه اون شب من رو نکرد و خوابید صب پاشدم دیدم داره درس میخونه کتاب جلوشه و دراز کشیده رفتم خوابیدم روش و چندتا تلمبه زدم کیرم یهو بند شد گفت کسکش رو منم راست میکنی گفتم په نه په نیست هرشب یکی رو میکنم دیگه کیرم واسش عادی شده این داستانا پاشدم و یه کم خودم رو سرگرم کردم ولی حس دیشبش داشت اذیتم میکرد بعد ظهر ناهار خورده بودیم خسته بودیم خواستیم یه چرتی بزنیم صداش کردم گفتم میخوابی روم فک کرد دارم مسخره میکنم رو شکم خوابیده بود و دستامو گذاشته بودم زیر صورتم و روشون خوابیده بودم و بالش نداشتم گفتم از هیکلت خوشم میاد دوست دارم یه بار بکنی منو بعد از ده پونزده دقیقه مکالمه بحث جدی شد خوابید روم و شروع کرد به مالیدن گردنمو یه کم خورد هردوتامون سکوت کرده بودیم شلوارو شورتمو از پشت تا زیر کونم داد پایین یه کم واکس مو مالید در کونم و یه کم به انگشتاش اول انگشت وسطشو کرد تو کونم و سعی کرد بکنه تو اول سفت کرده بودم بنا به غریزه گفت شل کن یه کم سعی کردم خودم رو بی وزن کنم شل شد انگشتش چندباری تلمبه زد بعد یه نگاه کرد دید هنوز تنگه اما اونقدی نیست که کیر بره توش دو باره دو انگشتی ور رفت باهام در آورد گفت چرا جا باز نمیکنه پس از تجربه حموم و آفتابه م یادم اومد گفتم کیرتو هل بده آروم آروم میره فقط یه دفه نکن شلوارشو تا زیر خایه کشید پایین و گذاشت در کونم کیرشو چون اون نشسته بود روم سخت بود جا زدنش گفت دراز بکش من جا میزنم تو فقط هل بده کیرشو راست کردم در سوراخم هل داد سرش که رفت تو یه نعره افتخار مردونه زد قشنگ معلوم بود اولین بار داره حال میکنه بازو هاشو گذاشت رو بازو هام و با دستاش دستامو گرفت حس گرمای بدنش روم فوق العاده بود فرقش رو با جق کاملا حس میکردم د و سه بار بالا پایین کرد آبش اومد ریخته بود تو کونم دیدم بی حس روم خوابیده یه چند دقیقه تو همون حالت بی حسی بود ولی من دلم میخواست هنوز چون زود ارضا شده بود و من هنوز حس نگرفته بودم آآروم گفتم تلمبه بزن چون ارضا شده بود این بار نزدیک 10 دقه تلمبه زد دوباره آبش اومد همونجور که خوابیده بود با دست چپ کیر خودمم مالیدم تا آبم اومد نوشته
0 views
Date: August 23, 2018