چیزی که تعریف می کنم بیشتر یه خاطرست تا داستان سکسی پس اگه دنبال داستانی هستید که تحریکتون کنه اشتباه اومدین همون لحظه اول که دانیال رو دیدم دیگه نتونستم ازش چشم بردارم از اون پسرایی بود که خوب می دونست چطوری دل هر دختری رو ببره هم هیکل قشنگی داشت و هم قد بلند بود و هم خوشگل وقتی هم می خندید دو تا چال عمیق می افتاد دو طرف گونه هاش و من ضعف می کردم براش طبق معمول هر بار اینبار هم عسل دختر خالم دست به کار شده بود و میخواست کل پسرای دور و برشو با من آشنا کنه این عسل واقعا هم سلیقه درست حسابی نداشت چون خودش خیلی مایه دار بود اکثر کسایی که باهام آشناشون می کرد مایه دار بودن اما من تنها چیزی که حالیم نبود پول بود پول همیشه تو دست و بالم بود انقدر که هیچ وقت اهمیتی به مایه دار بودن دوست پسرم ندم اون موقع نوزده سالم بود و تازه سال دوم دانشگاه بودم سر و گوشمم حسابی می جنبید و ماهی یه دوست پسر عوض می کردم اما هیچ کدوم اونی نبودن که می خواستم درس هم که نمی خوندم تنها کار مثبتی که می کردم این بود که توی دانشگاه به کسی پا نمی دادم می ترسیدم اسمم بد در بره تفاوت من و دانیال از زمین بود تا آسمون منی که هیچ وقت طعم بی پولی رو نچشیده بودم و اونی که نه مایه دار بود نه خانواده درست حسابی داشت فقط خوشگل بود قیافش تنها خوشگل خالی هم نبود فوق العاده معصوم هم بود قضیه از این قرار بود که عسل و دوست پسرش علیرضا داشتن می رفتن پارتی و صد البته عسل می خواست منم با خودش ببره خلاصه علیرغم میلم مجبور شدم مامانو که زیاد از کارای عسل خوشش نمی اومد و معمولا نمی ذاشت زیاد باهاش بپلکم بپیچونم و برم از دوستای عسل هیچ خوشم نمی اومد همه از اون ننرای درجه یک بودن که ثانیه یکبار پز هزار جور چیز و به بقیه می دادن یعنی زندگیشون خلاصه شده بود تو ماشین و مارک لباس و مزخرفاتی از این قبیل وقتی می رفتی تو جمعشون باید همرنگ خودشون می بودی و من هیچ دوست نداشتم مثل اونها باشم دوست نداشتم توی ماشین آخرین مدل بشینم و با لذت به نگاه حسرت زده جوونهایی نگاه کنم که بهم خیره شدن بگذریم حسابی تیپ زدیم به خیال خودمون و لباسای پلو خوریمونو پوشیدیم و رفتیم عسل که طبق معمول خودشو با رژ گونه و کرم برنزه و از این قبیل مزخرفات خفه کرده بود بقیه هم از همین قماش بودن خلاصه ما هم خودمونو زدیم به خریت چند گیلاس مشروب خوردیم و سعی کردیم همرنگ جماعت بشیم به این امید که شاهزاده رویاهایمان را توی پارتی کوفتی پیدا کنیم دانیال دوست یکی از بچه ها بود و همانجا برای اولین بار دیدمش اصلا بنظر نمی اومد جزو همون آدمها نباشه سر و وضعش تیپ و قیافش اگه از بقیه بهتر بود که بدتر هم نبود بدون اینکه حتی عسل بفهمه از دانیال شماره گرفتیم و خیال کردیم شانس بهمون رو کرده دانیال هم نامردی نکرد و تا تونست دروغ های شاخدار گفت که بعدها رو شد و گند کار در اومد از سن و سال گرفته تا خونه و همه رو دورغ گفت اولا چندین دفعه باهم تلفنی حرف زدیم و کم کم بیرون رفتیم و بلخره سر یه فرصت مناسب وقتی مامان اینا خونه نبودن که هیچ وقت نبودن دعوتش کردم بیاد خونمون اینم اضافه کنم که اون موقع نوزده سالم بود و تجربه چندانی تو سکس نداشتم یه دختر بچه شیطون بودم قیافم بد نبود اوصلا عادت ندارم بگم خوشگلم چشمهای درشت سیاه دارم با مژه های بلند و کمی برگشته بینی مو هم ب عمل کردم برجسته ترین خصوصیتمم سینه هامه که سفت و سر بالا هستن و دوست پسرهام خودشونو می کشتن براشون منم نمی زارم کسی زیاد باهاشون ور بره دوست ندارم از شکل بیفتن اونروز دانیال بلخره بعد کلی استرس که سرایدار نبینه و اینا اوومد تو و توی هال روبروی تلویزیون نشست و مشغول حرف زدن عادی شد حالا از آب هوا گرفته تا درس و دیدم این بچه پپه تر از این حرفاست و اگه تا صد ساله دیگه من کاری نکنم آقا می شینه حرفهای چرت و پرت و مزخرف می زنه خلاصه کرمم گرفت یه نگاه پر از شیطنت بهش کردم و گفتم دنی بوس نمی خوای بعد گفتن این حرف هم با پرویی نشستم رو پاهاش و لبامو گذاشتم رو لبای قلوه ای خوشگلش اولش یکم تعجب کرد اما بعد اونم شروع کرد به بوس کردن بلخره اونقدر شعور داشت که بفهمه دعوتش نکردم برای گپ زدن و تعریف از آب و هوا یکم که لب گرفتیم دستشو از روی لباس گذاشت رو سینه هام و یکم فشارشون داد منم با شیطنت همونطور که روی پاهاش نشسته بودم خودمو بال پایین می کردم و به کیرش که سفت شده بود از روی شلوار هم معلوم بود می مالیدم یکم که گذشت گفتم دانیال بریم تو اتاق من چون درسته که خونه کسی نبود و قرار هم نبود تا عصر کسی بیاد اما هال ما درست روبروی در ورودی بود و با اینکه زنجیر در و انداخته بودم و کلید توی قفل بود اما احتیاط شرط می کرد که اونجا ادامه ندیم دانیال بغلم کرد و منو برد توی اتاقم و پرتم کرد روی تختخوابم خودشم ولو شد کنارم لب میگرفتیم و اونم کیرشو از روی لباس فشار می داد روی کسم و خلاصه حسابی تحریک شده بودیم دیدم این خیال نداره شلوارشو در بیاره اگه بشینم به امید اون باید تا یه ساعت دیگه همینطور ادامه بدیم بهش گفتم دانیال شلوارتو در بیار اونم مثل یه پسر حرف گوش کن بلند شد و شلوار و شرتشو با هم کشید پایین یه کیر کلفت و بلند داشت که سفید هم بود خیلی خوشم اومد هیچ وقت کیر سیاه دوست نداشتم اون موقع ساک زدن و اینا بلد نبودم اینم بگم که از وقتی راهنمایی بودم یه سری فیلم سوپر گیر آورده بودم و نشسته بودم به دیدن و بعدش که خیلی تحریک می شدم از خودکار گرفته تا ماژیک و خلاصه هر چیزی که شکل کیر بود می کردم تو کوسم چمی دونستم پرده ای هست و نباید از این کارا بکنم اینه که تو هجده نوزده سالگی پرده نداشتم بخیال خودم به خودم می گفتم که بابا تو که آب از سرت گذشته پس بیا حالشو ببر دانیال یکم کیرشو مالید روی کسم و داشت بازی بازی می کرد که طاقتم تموم شد و گفتم بکن توش اونم کیرشو فشار داد توی کسم الان که فکر می کنم می بینم انقدر تازه کار بود که حتی تست نکرد ببینه طرف پرده داره یا نه چون پسرا معمولا بی گدار به آب نمی زنن الان که چندین سال گذشته و چند تا کیر دیگه دیدم می تونم بگم کیر دانیال بزرگترین کیری بوده که دیدم منطقی هم هست چون خودشم آدم درشتی بود دانیال کیرشو کرد تو کوسم اولاش خشک بود یکم و کلی می سوخت اما کم کم خیس شدم و سعی کردم حال کنم دانیال خیلی وارد نبود خوب عقب و جلو نمی کرد البته این یه چیز غریزیه اما سرعت و نحوه جلو عقب کردن خیلی مهمه سرعت بخصوص باید بدونی کی سرعتتو زیاد کنی که طرفت ارضا بشه دیدم اینطوری فایده نداره بهش گفتم تو بخواب و من میام روت سریع خوابید و من نشستم روی کیرش که تا عمق کسم فرو رفت و حس کردم کیرش به ته کسم خورد حسابی دردم اومد شروع کردم به تلمبه زدن و بالا پایین شدن کلی حال می کردم که دیدم آقا داره گریه می کنه پسرکم گریه می کرد و دل من خون می شد کارمو متوقف کردم و دولا شدم و محکم بغلش کردم گفتم چیه بچه چته حالا همسن بودیما اما من خیلی احساس بزرگ بودن بهم دست داده بود گفت آمیتیس ما داریم گناه می کنیم تو دلم غوغا بود عذاب وجدان گرفته بودم که بچه مردم رو از راه به در کردم دلم براش کباب می شد که گوله گوله اشک می ریخت بخصوص که قیافه معصومی هم داشت شده بود درست مثل یه پسر بچه با اینکه تو ذوقم خورده بود وسط سکس و انتظار همچین حرکتی نداشتم اما نمی تونستم ببینم کسی که انقدر دوسش دارم اینطوری گریه کنه خلاصه به هر زبونی بود آرومش کردم و کلی هم عذرخواهی آخه از کجا خبر می داشتم یه پسر با این شکل و شمایل که بهش می خورد آخر دختر باز باشه اینطوری از آب در میاد بلخره دانیال کوتاه اومد و ما دوباره شروع کردیم به بالا پایین کردن و اینبار آقای دانیال یه خودی نشون داد و گفت بخوابم و فهمیدم یه چیزهایی یاد گرفته شروع کرد به تلمبه زدن راستشو بگم اوائل حال چندانی نداشت خشک بودم و فقط می سوختم اما بروی خودمم نمی اوردم بعد مدت خیلی کوتاهی ارضا شد و چون نتونست کنترل کنه آبشم ریخت تو کس بنده آخر سر هم دستمال آوردیم که خودمونو تمیز کنیم که وقتی دانیال دستمالو کشید روی کسم دستمال خونی شد و آقا تازه به وحشت افتاد منم دلم نیومد نگرانش کنم و سرشو شیره بمالم و براش جریان خودکار و ماژیک ها رو تعریف کردم و گفتم تقصیر اون نبوده می دونم خیلی سکسی نبود اما هر چی بود حداقل واقعی بود و منم خیلی دوست داشتم این جریانو برا یکی تعریف کنم الانم ایران نیستم از دانیال خیلی وقته جدا شدم اولین عشق زندگیم بود گرچه تو سکس هیچ وقت نتونست منو ارضا کنه و من همیشه مثل بچگی هام با خودکار و کار خودمو راه انداختم نمی دونم چرا با همون ثانیه اول دیدنش یه چیزی مثل مرض بجونم افتاد عاشق شدم و خوشبختانه هیچ وقت پشیمون هم نیستم بعدها ما به تلخی از هم جدا شدیم هرچند هیچ وقت همدیگرو فراموش نکردیم و فکر می کنم تا آخر عمر هم نتونیم فراموش کنیم در واقع ما دو تا آدم بودیم از دو تا طبقه مختلف که هیچ جوره به هم نمی خوردیم و پدر و مادر من سایه دانیال رو با تیر می زدن دوست پسر الانم خوب کارشو بلده و تازه دوسالی میشه فهمیدم سکس یعنی چی محاله ارضا نشم کیرشم به بزرگی دانیال نیست و خیلی معمولیه یه دیلدو هم دارم برای مواقعی که اون نیست مرسی که می خونین و مودبانه نظر می دین امیدوارم نیام و ببینم سرتاپای داستانمو به فحش بستین مثل بقیه تاپیکا چون همون اولشم نوشتم بیشتر یه خاطرست تا داستان سکسی فکر نمی کنم خیلی استعدادی توی نوشتن داشته باشم اما امیدوارم که بد ننوشته باشم
0 views
Date: July 24, 2018