با سلام به همه عزیزان برای اولین بار خواستم داستان زندگیمو بنویسم براتون امیدوارم لذت ببرید و لبخند به لبهاتون بشینه من محمد هستم متولد دهه 60 با همه محدودیت هایی که خودتون ازش آگاهید زندگی در یک خانواده و محله ی مذهبی کمبود اطلاعات عدم آموزش مسائل جنسی و من ساده بودم کاملا ساده و ناآگاه و چشم و گوش بسته یادمه دوم راهنمایی بودم که یکی از بچه های مدرسه به اسم سعید که بیشتر از ما حالیش بود و بچه شری هم بود به من گفت محمد میدونی تو چجور متولد شدی منم گفتم آره خدا منو به بابا و مامانم هدیه داده سعید گفت یه چیزی بهت میگم ولی به کسی نگو بابا و مامان تو و همه ی بابا و مامانا اولش لخت میشن و فلان کار و فلان کارو می کنن تا من و تو متولد می شیم وقتی اینو گفت حسابی ازش بدم اومد و یقه شو گرفتم و دعوام شد حتی یادمه کار به جاهای باریک کشیده بود و سرش داد می زدم و می گفتم بیشعور یعنی امامان شیعه هم از این کارا کردن اونا که معصوم بودن حتی بچه های محله رو علیه سعید شوراندم همه باهاش بد شده بودن الان که فکرشو می کنم می بینم بلایی که من سر سعید آوردم بدتر از بلایی بود که مردم سر گالیله آوردن بالاخره هم سعید به خاطر افکار اشتباهش از همه معذرت خواهی کرد خیلی ساده بودم یادمه یه روز یکی از بچه ها به من گفت فلان پسره که چند سال از من بزرگتره پشت سرم گفته که محمد عجب چیزیه مثل آهو میمونه من فکر می کردم به خاطر سرعت بالام تو بازی فوتبال این حرفو زده چند سال بعد منظورشو فهمیدم خلاصه رفتیم دبیرستان اونجا چیزهای زیادی میشنیدم و میدیدم ولی درک درستی نداشتم تو مسائل جنسی و سکسی خیلی مشنگ بودم خوب به خاطرم هست که یه روز کتابمو برداشتم و رفتم تو پارک نزدیک خونمون کمی درس بخونم زمستون بود و پارک خیلی خلوت بود با این که نیمکت های خیلی زیادی هم وجود داشت ولی یه دختره دقیقا اومد روی نیمکت جلوی من نشست من حتی یکبار هم نگاش نمیکردم فاصلمون هم دو متر بیشتر نبود دختره دید فایده نداره شمارشو احتمالا شماره خونه چون اون زمان بچه ها موبایل نداشتن روی یه کاغذ نوشت و انداخت کنار من من هم چون فکر می کردم سهوا از دستش افتاده پاشدم رفتم دنبالش و صداش کردم و با شوق و ذوق و خجالت در حالی که داشتم زمینو نگاه می کردم بهش گفتم ببخشید خانم این برگه از لای کتابتون افتاد زمین می خواید باور کنید میخواید نکنید من حتی تا سوم دبیرستان فکر می کردم رابطه جنسی که همه ازش صحبت می کنن از سوراخ کون خانم ها صورت می گیره چون برام بدیهی بود که کص برای دستشویی کردنه برام بسیار بدیهی بود چون گاها تو فیلم های ویدئویی زمان شاه که گاها تو مهمونیامون می دیدم همیشه اینطور بود که مرده از پشت به زنه تجاوز می کنه وارد دانشگاه شدم هنوز هم درک درستی از دختر بازی و سکس نداشتم ولی خیلی علاقه مند شده بودم که برای اولین بار دو سه تا سی دی سکسی پیدا کنم و قشنگ بشینم نگاه کنم تا اون موقع فیلم پورن ندیده بودم بالاخره تونستم از یک نفر یه دونه سی دی پورن بخرم به قیمت 1500 تومن که مبلغ کمی نبود خوب یادمه وقتی همون اول فیلم خانومه با چشمای بسته شروع کرد به خوردن کیر آقاهه مات و مبهوت شده بودم و تا دو هفته حالم بد شده بود تو دانشگاه حسابی به دخترا بی محلی می کردم چون هیچ حس ازدواجی نداشتم و از نظر من توجه به دختر فقط زمانی باید میبود که قصد ازدواجم بالا زده باشه دوران دانشگاه تو مبل فروشی کار می کردم فروشنده مبل شده بودم ولی گاها خودم مبل رو بار می زدم و میبردم خونه ی مشتری یه بار یکی از مشتری ها که دو تا دختر دو قلوی خوشگل هم سن خودم داشت زنگ زد مغازه و گفت مبل هایی که براشون فرستاده شده کمی رنگ پریدگی داره و خلاصه صاحب مغازه منو فرستاد تا برم واسه لکه گیری وقتی رسیدم و رفتم داخل دیدم دو تا خواهر تنها هستن و اصلا هم حجاب درست و حسابی ندارن خیلی بازیگوشی می کردن اونجا برای اولین بار احساس کردم که دوست دارم با دخترا معاشرت داشته باشم یکی از خواهرا گفت برم تو اتاق خواب و تخت خواب قدیمیشونو هم لکه گیری کنم رفتم تو اتاق اونا نیومدن داخل وقتی تخت خواب گرم و نرمشونو دیدم کیرم راست شد و دیگه نخوابید اصلا نمی خوابید کارم که تموم شد پیراهنمو انداختم رو کمربندم و از اتاق اومدم بیرون فوری رو مبل نشستم تا چیزی معلوم نشه یه لیوان اب برام اوردن و خوردم حالا دیگه اصولا باید می رفتم بیرون ولی راست کرده بودم و نمی تونستم بلند بشم به یه بهانه ای هر دوتاشونو فرستادم رفتن تو اتاقشون که نظرشونو در خصوص دکور اونجا برام توضیح بدن به محض این که رفتن تو اتاق منم بلند شدم و از خونه زدم بیرون دقیقا مثل اوسگلا خلاصه من فرصت های زیادی رو از دست می دادم بالاخره ازدواج کردم یادمه هفته های اول که می خواستم با خانومم سکس کنم به حدی ناشی بازی در آوردم که به سلامت عقلیم شک کرده بود مثلا هیچ چیزی در مورد پریودی نمی دونستم فقط تا این حد می دونستم که دخترا بعضی روزها بدنشون یه جوری میشه که احساس خوشایندی بهشون دست میده و خوابشون میگیره زنم شاخ در آورده بود الان وقتی می بینم حتی کودکان هم موبایل دارن و تو گوشیاشون فیلم ها و بازی های سکسی هست حالم یه جوری میشه میگم ما چه جور زندگی کردیم و اینا چه جور نه به این شوری و نه به اون بی نمکی ولی حالا من یه آدم دیگه شدم توی این چند ساله به حدی تو اینترنت کلیپهای سکسی متفاوت نگاه کردم که وقتی دوستام میخوان یه چیز سکسی سرچ کنن معادل انگلیسیشو از من میپرسن و تو مسائل سکسی به من میگن استاد شاد باشید نوشته پسر ساده ی
0 views
Date: May 20, 2019