پشیمان از کونکونک

0 views
0%

سلام دوستان اسم من علی هست و یک خاطره عبرت آموز دارم راستش من 13 سالمه و این موضوع مربوط به کلاس ششممه من یک رفیق داشتم البته تو یک کلاس نبودیم اسمش نیما بود چهره ای بامزه داشت و قد نسبتا کوتاهی چند باری هم دیگرو کرده بودیم اینم بگم منقبل از اینکه با نیما دوست بشم اصلا این کاره نبودم اون منو خراب کرد یک بهم گفت یک جا سراغ دارم خلوته منم قبول کردم منو برد تو یک کوچه گفتم اینجا را میگی کفت آره گفتم برو بابا اینجا جا اینکارا نیست ولی گفت من همیشه بارفیقم همینجا میکنیم من احمقم عقلمو سپردم دست اون شلوارشو کشید پایین من آروم کردم و من خیلی زود آبم میاد و سریع رفتیم چند روزی کارمون این بود تا یک روز که داشتیم میکردیم آقا یک هو یک مرد رد شد و ما را دید کوچه هم بن بست بود قشنگ موضوع را فهمید و من مثل سگ ترسیده بودم پرسید اینجا چیکار میکنید منم از ترس دست و پاهام میلرزید و هیچی نمیگفتم ازم آدرس مدرسمون را خواست منم دقیق بهش گفتم بعدش با بد اخلاقی گفت برین رد کارتون منم مثل جت فرار کردم از اون روز هم با رفیقم قهرم و الان هم تو یک مدرسه ایم ولی انگار نه انگار که همو میشناسیم اینم بگم که روز بعد اون اتفاق من خدمو به مریضی زدم و مدرسه نرفتم و او مرد هم به مدرسه نیومد خدا را شکر من الان یک ساله توبه کردم و بیخیال این کارا شدم میدونم داستانم زیاد سکسی نبود ولی ممنون از وقتتون اینم بگم اونیا که فحش بدن اشکالی نداره چون در اصل با خودشونن پس لطفا توهین نکین ممنون قربان شما علی

Date: July 8, 2023

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *