عقربه هاي ساعت دنبال هم مي دويدند تا ساعت يك رو نشون بدن بار ديگر دست هاي سرد و عرق كرده اش رو به هم كشيد تا از استرس در حال جوشيدن درونش كم بشه به تموم دنيا فحش مي داد و حالا هم اسانسور حامل پناه هدف اين ناسزاها قرار گرفته بود و بلاخره طبقه ي بيستم با پاهاي لرزون به سمت تنها در روبه روش حركت كرد استرس ترس و هزاران حالت ناخشايند ديگه باعث شده بود عكس و العملش بر عكس دستور مغزش اروم باشه كليدش رو از كيفش دراورد انگار كليد هم مي ترسيد ولي بلاخره تسليم شد و وارد قفل شد در باز شد همه جا تاريك بود فقط ديوار كوب ها روشن بودن و دود سيگار كه با همون نور كم خودنمايي ميكرد و خبر از كشيدن زياد سيگار ميداد پناه رد دود رو دنبال كرد تا به منبعش رسيد مهران از صداي خودش تعجب كرد صداش بشدت گرفته بود و انگار كسي داشت گلوش رو مي فشرد دستش رو به سمت كليد برد تا برق رو روشن كنه مهران روشن نكن صداي مهران هم دست كمي از صداي خودش نداشت پناه مهران م من درد و سوزش گونه چپش مانع ادامه ي حرفش شد ناخداگاه چشم هاش جوشيد و اشكش سرازير شد و كيفش توي مشتش فشرده تر اصلاً متوجه نشده بود مهران كي جلوش رسيده مهران كدوم گورييييي بودي تا حالا به تموم دنيا زنگ زدم جايي نمونده بود كه سر نزده باشم فقط مونده بود خبر مرگت رو بيارنننننننن پناه سرش رو كه هنوز از اثر چك مهران به راست برگشته بود به سمت مهران برگردوند چشماي سرخ مهران خبر از عصبانيت زيادش رو مي دادند مهران با توامممممم جواب منو بده من م ن من به طرف اتاق خوابشون دويد در رو قفل نكرد مهران از اين كار متنفر بود ناشيانه لباس هاش رو دراورد و هر كدوم رو گوشه اي پرت كرد چشمش به ايينه قدي اتاق خورد زني رو ميديد كه به ارومي اشك ميريزه عادت نداشت با صداي بلند گريه كنه رنگش به سفيدي ميزد چشم هاي سياه و كشيده لب هاي گوشتيش و سينه و باسن مناسبش و پوست گندميش پناه رو جذاب و نمكي نشون مي داد زير لب ميگفت شما هم توي اتفاقات امروز توي اولين كشيده اي كه از مهران خوردم نقش داشين وبعد محكم روي چشم هاش لبش و سينه اش دست كشيد نمي دونست داره چيكار ميكنه فقط مي خواست اين قلبش رو كه ديوانه وار مي كوبيد اروم كنه به الت تناسليش رسيد به كارش شدت داد محكم تر و محكم تر صداي گريه اش شدت گرفته بود ديگه تواني براش نمونده بود كسش سرخ شده بود مي سوخت اروم به گوشه ي تخت خوابشون پناه برد و ملحفه ي سفيد پايين تخت رو دور خودش پيچيد و سرش رو مابين دستاش گرفت و چيزي اون رو به گذشته ها كشوند همه چي از اون مهموني دوستانه شروع شده بود يا نه شايد از قبل تر مهران دوسال از پناه بزرگ تر بود و هر دوشون عكاسي مي خوندن و از ديدار هاي روزانه توي پاركينگ دانشگاه با هم اشنا شده بودن و حالا هم سه سالي بود با هم ازدواج كرده بودنند مهران پسر جذابي بود چشم هاي قهوه اي پرجذبه اش ابروهاي پرپشتش و خط بین ابرو هاش تا قد بلند و هيكل رو فرمش اونو خاص نشون مي داد وحالا بعد از چندين سال بچه هاي دانشگاه دور هم جمع شده بودند مهران پناهممممم دير شد به خدا ديگه رامون نميدن پناه اومدم عشقممم بزار رژم رو بزنم اومدم و با سرعت رژ قرمز رو روي لب هاش كشيد و اخرين نگاه رو توي ايينه به خودش كرد لباس مشكي بلند كه دو بندش پشت بسته ميشدن و پهلوهاش به شكل نيم دايره خالي شده بود و چاك چپ لباس تا رونش اومده بود و بااون ارايش سبك اروپايي ساده و شيك شده بود مهران عزيزم اين كارت ماشين رو ن جوننننننننن چقدر خوشگل شدي پناه از صراحت حرف مهران خنده ي شيريني كرد و گفت جونممممم كاري داشتي كار كه زياد دارم ولي فعلاً بيا اينجا ببينم مهران ناگهاني پناه رو توي اغوش خودش كشيد و لب هاي حريصش رو روي لب هاي همسرش گذاشت و دست گرمش رو روي پهلوي لخت پناه پناه كمي خودش رو از مهران جدا كرد و همون طور كه داشت نفس نفس مي زد گفت چي كار مي كني مهران دير ميشه اصلاً نميريم اااااااااِ يعني چي بزار برا وقتي كه برگشتيم اممممم باشه پس پيش پرداخت رو بگيرم تا بعد و اروم لب هاش رو رو لب هاي پناه گذاشت وهمين طور اروم اروم پناه رو به ديوار پشت سرش تكيه داد پناه رون لختش رو دور كمر مهران گره كرد مهران هم زير رونش رو سفت گرفت و با دستش حركات نبض مانندي رو انجام مي داد دستش رو به كمك چاك پراهن پناه به كسش رسوند و اروم ماساژ ميداد پناه هم با دست لرزون كمربند و شلوار مهران رو ازاد كرد و چندي بعد مهران بي صبرانه الت سفت و بزرگ شده اش رو توي پناه جا داد مهران با دو دستش محكم زير كون پناه رو گرفته بود كه نيافته و نمي تونست خيلي روي كارش مانور بده پناه اهههههه مهران دوست دارم مهراننننن اههههه صداي اروم و ناله هاي پناه توي گوش مهران اونو بيشتر تحريك مي كرد مهران هم ضربه هاي سنگينش ادامه ميداد مهران جااااانننننن خانومممممميييي جانممممم مهران سرعت ضربه ها رو بالا برده بود و پناه هم اه كشيدنش به جيغ هاي خفيف تبديل شده بود و بعد چند دقيقه همزمان ارضا شدن همون جا روي زمين نشستن مهران به ديوار تكيه داده بود و اروم موهاي پناه رو ناز مي كرد و پناه سرش رو روي سينه ي مهران گذاشته بود تا كمي نيروي از دست رفته اشون رو بدست بيارن پناه مگه نگفتي پيش پرداخت اين كه همش رو گرفتي كه نخير اينطوري به دلم نچسبيد هول هولكي حالا شب از خجالتتون در مي اييم پناه دوست دارم من بيشتر تو بيشتر چي ههههه دوباره شروع كردي اصلاً صبر كن مهران پنجره رو باز كرد و داد زد اهاااااييييييي ملت من اين خانومو دوست دارم نه ميپرستممممم بعد برگشت طرف پناه كه داشت از ديوونه بازياي مهران مي خندديد و گفت خوبه باور كردي حالا پاشو بريم ديگه واقعاً دير شد بعد اينكه خودشون رو تميز كردن و پناه ارايشش رو تمديد كرد راه افتادن ادامه دارد نوشته
0 views
Date: February 29, 2020