پول پارتی به یاد موندنی

0 views
0%

سلام من امیرم الان ۲۱ سالمه و تو فرشته میشینیم اگه بخوام از خودم بگم یه پسر جذاب و خوش هیکل تعریف از خود نباشه البته اینم بگم که منظورم از خوش هیکل بادی بیلدر نیستو اصلا خوشمم نمیاد برا همین فیزیک کار میکنم خوب سرتونو درد نیارم این خاطره در مورده ۲ سال پیشه که من ۱۹ سالم بود منو پسر خالم باهم رابطمون خیلی خوبه اون از من یک سال بزرگتره یه شب بهم تو تلگرام پی ام داد که امیر یه مهمونی دعوتم کردن تو هم میای منم که مدل مهمونی هایی که دعوت میشدو میدونستم انگار تو کونم عروسی شده بودو سریع گفتم فقط تایم و مکانشو تکست کنه برام مهمونی یه پول پارتی بود تو فرمانیه منم صبح اون روز شروع کردم به خودم رسیدن چون دفعات قبلی که با پسر خالم میرفتم مهمونی بدون استثنا یک نفر میرفتم دو نفر برمیگشتم بخاطر همین اون روز واسه شب کلی به خودم رسیدم واسه اول مهمونی یه کت و شلوار ماسیمو دوتی داشتم اونو پوشیدم و یه ته ریشه خیلی ناب گذاشتمو به کارای شخصیمم رسیدم اون روز خیلی خوب شده بودم راستی اینم بگم که من همیشه برای پیشگیری از خطرات احتمالی پشت ماشینم یه کیف کار دارم خلاصه تا رسیدم به خیابونی که توش مهمونی بود دیدم بچه ها چه سر و صدایی بلند کردن تا رفتم تو یک دختره چشمو گرفت اسم مبینا بود یه تاپ سفید تنگ پوشیده بود با یک مینی جوپ قرمز بند سوتین سفیدشم که نگم اصلا اولش فقط من تو کف اون بودم ولی بعد از نیم ساعت اونم جذب من شده بود مهمونی که کاملا شروع شد و همه ی مهمونا اومدن صاحب خونه ویدو گذاشت وسط من نمیخواستم بکشم ولی وقتی دیدم مبینا سه تا دوپ زد منم رفتم تو کارش تا اینکه بالای بالا بودم و دیگه اصلا خجالتو اینا سرم نمیشد رفتم سمتش تا باهاش حرف بزنم وای که چه صدای نازی داشت این صدا وقتی قشنگ تر بود که از او لبای خوش فرم بیرون میومد خلاصه باهم حسابی مَچ شدیمو کلی باهم رقصیدیم وایی که واقعا تو یه دنیای دیگه بودم وقتی او باسن خوش فرمشو تکون میدادو اون سینه های نازشو به بدنم میچسبوند ساعت که دوازده شد گفتناستخر آمادس ما هم که مثل وحشیا پریدیم تو استخر مبینا زیاد شنا بلد نبود من بهش گفتم من بهش کمک میکنم بیاد تو آب چه بدن گرم و سکسی داشت بعد از کلی کیف و حال از استخر دراومدیم و رفتیم تو ماشین خیلی سردش بود منم بخاریو تا ته زیاد کردم یک ذره که گذشت دیدم خودشو چسبوند بهم و گفت امیر میشه امشب خونه نرم منم که خیلی شوک شده بودم گفتم خوب کجا میخوای بری گفت یه متل میشناسم به زن و شوهر بودن گیر نمیده آشناست میای باهم بریم اونجا منم که با کمال میل قبول کردم به جلوی متل که رسیدیم من از تو صندوق کیفمو برداشتمو با هم رفتیم تو وارد اتاق که شدیم مانتو شو سریع در آورد تاپش هنوز خیس بود من تا رومو بهش کردم تاپشو درآورد و فقط با اون سوتین سفید نازش جلوم وایساد منم به اون سینه های سکسیش زول زده بودم گفت الان قرار نیست کاری کنیم وایسا تا آماده شم رفت تو حموم منم همه کارای لازمو کردم بعد ۳۰ دقیقه از حموم اومد بیرون یه جوسیه سکسییییی پوشیده بود و کل موهای همه جاشو زده بود اومد نشست رو پام تقریبا نیم ساعت فقط از هم لب گرفتیم بعد کمربنمو باز کرد و با اون لبای خوشگلش انقد برام ساک زد که اصلا کیرم انگار بی حس شده بود منم برای تلافی خوابوندمش رو مبل و با اون چوچول نازش با زبونم بازی میکردم انقدری خوب بود که اصلا انگار نیازی نداشتم بکنمش کسش خیس خیس شده بود تا اینکه یک دفعه انگار که داره روحش از بدنش جدا میشه التماس کردکه امیر منو بکن منم رفتم تو کار اون کس تنگ و داغش همین که سر کیرمو کردم توش احساس کردم درهای بهشت به روم باز شد منم که اون همه تجهیزات زده بودم حدود یک ساعت تو کل پزیشنایی که میشناختم مبینارو کردم و آخر کار کیرمو دراوردم گذاشتم لای سینه هاش و ریختم روشون اونم با انگشت فاکش همشو ریخت تو دهنش خوردشون بعدشم باهم تا صبح خوابیدیم و فردا صبحش نه دیگه من اونو دیدم نه اون منو ولی هیچ وقت او مهمونی یادم نمیره نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *