یک روز طبق روزهای معمول سر کار بودم نیم نگاهی به گوشی تلفنم انداختم دیدیم نوشته عزیزم کجایی احوالی نمی گیری در جا فهمیدم یک قضیه دوستی پشت این پیامک بلا فاصله زنگ زدم آره فهمیدم طرف زن رفتم روی مخش خودم جایی آن بنده خدا جا زدم فقط پیامک بعدش گفتم اشتباه گرفتی چون همه چی لو داده بود از سیکس روابط همه چی گفته بود گفتم اگر پایه دوستی باشی من هستم قبول کرد با هم قرار گذاشتيم یک روز گرم تابستان آن هم توی شهر میناب به من گفت که من بیوه هستم شوهر ندارم ولی دروغ می گفت این مورد بعدا فهمیدم ساعت قرار 5بعدظهر بود چون شوهرش مغازه دار بود این ساعت می رفت مغازه بچه هم نداشت اولش آمد توی کوچه تا من برانداز کنه از خودم بگم قدم 175وزنم 85کیلو یک کم شکم دارم رنگ پوستم گندمی طرف با اشاره آدرس دیدم یک زن 35ساله موی بور برنزه با لباس بندری خیلی تو دل برو بر می گشت نگاهم به کونش افتاد وای آب دهنم جاری شد به من گفت ماشین یک جای پارک کن بیا ته کوچه درب خونه طوسی درب خونه باز می زارم بیا تو ماهم از خدا خواستیم آروم آروم رفتم تو دوتا اتاق داشت تعارف کرد رفتم توی همون اتاق خوابش از قبل یک شربت خنک آماده کرده بود خوردم یک لحظه رفت توی ان اتاق دیدم یک تيشرت آستین کوتاه پوشیده با یک دامن تنگ زیرش شلوار نداشت آمد کنارم نشست یک فیلم سکسی گذاشت ماهم آروم آروم رومون باز شد دستی زدیم به کونش وای سفت سفت تو پر اولش شروع کردم به لب گرفتن وای چه لبی همان چوری که لب می گرفتم لباسش درآوردم مال خودم کلا درآوردم سیکس سیکس بعدش نگاه کردم به کوسش یک کوس قلمبه توپ شروع کردم به خوردن چه حالی می کرد می گفت اولین بار یکی کوسم می خوره انقدرحشری شده بود چشم همایش قرمز داغ داغ شده بود خودش شروع کرد به خوردن کیرم خدای استاد ساک زدن بود از سوراخ کونم شروع کرد به زبون زدن تا سوراخ نافم کیرم تا ته می کرد توی حلقش بعدش پاش داد هوا گفت بکن توش ماهم فرستادم به عمق وجودش جاتون خالی انقدر تلمبه زدیم چون قبلش کمرم با خرما وتخم مرغ محلی قرص های مخصوص سفت کرده بودم هر دوتا مون ارضا شدیم از همدیگر خدا حافظی کردیم دوتا تراول 50هزار به رسم تشکر بهش دادم رفتیم بیرون یک چرخی با ماشین من زدیم یک بار دیگر باهاش سیکس کردم هنوزم با هم رابطه داریم ولی مدتی شوهرش بعلت بیماری قلبی داشت فوت شده یک کم ناراحت ولی بازهم همدیگر پیدا خواهیم کرد این داستان واقعی واقعی به خدای احد واحد می خواهی باور کنید یا باور نکنید خوش باشید تا می توانید بکنید نوشته
0 views
Date: March 4, 2020