باسلام من اهل اصفهان هستم 32 سالمه این داستان ومینویسم شاید گمشده ام رو پیداکنم پس دنبال سکس و بکن بکن دروغی توهمی و جقی اگه هستید لطفا نخونید وبعدش فحش بدید داستان مال خیلی سال پیش هست شاید بیش از 10 سال میشه اسم خودم و اینجا میزارم امیر یه دوست هم داشتم که اسم مستعار اون وهم میزارم علی ازخودم بگم که اون موقع دانشجو بودم و تقریبا بچه مثبت به حساب میومدم وچون وضع مالی بدی نداشتم ماشین بابام بیشتر اوقات دست من بود برای همین علی خودش وبه من نزدیک کرد تا باهم دوست بشیم البته وضع مالی بدی نداشتن ولی ماشین دستش نمیدادن خلاصه مادوتا کارمون بعداز دانشگاه شده بود دختر بازی تو خیابون های اصفهان آخه دانشگاه ما نرکرده بود تازه رشته که میخوندیم هم فقط پسر میگرفت یه روز تو خیابون میر داشتیم میگشتیم که دوتادختر و دیدیم وسوارشون کردم از همون اول من یکیشونوانتخاب کردم دوستم هم اون یکی که اتفاقا همونی که علی انتخاب کردخرید داشت و باهم رفتن خرید کنن و برگردن به محض پیاده شدن اونها ما دوتا تنها شدیم که زدم کنار وگفتم بیا جلو خوشماومده بود خیلی پایه بود سریع اومد تا نشست جلو یه قوطی آدامس رو داشبورد بود که سریع رفت سراغش گفت ما باهم شرط بسته بودیم که این جعبه کاندوم هست و خلاصه خیلی خندیدیم اسمش بهار بود و2سال از من بزرگتر بود خلاصه اون دوتا هم از خرید اومدن و اون روز و حسابی بیرون چهار نفری خوش گذروندیم و چون فقط من موبایل داشتم شماره دادم و دیگه همینجور باهم روزها تلفنی حضوری و بودیم تا اینکه اول فهمیدم اهل سیگار وچون خیلی بدم میومد کلی دعوا کردیم بعد معلوم شد که ایشون کارش بالاتر از این حرفهاس و تزریق هم میکنه و اولش به من گفت سرطان داره و مرفین برای دردش تزریق میکنه وحتی یه بار توپارک جنگلی بهارستان خودم تو ماشین ت زریق کردم تو دستش خلاصه وقتی مطمعن شدم که دوستش اعتیادش وتایید کرد من واقعا بهم ریختم چون تو این مدت خیلی خاطرات خوبی باهم داشتیم حتی خواهراش هم از این رابطه باخبر بودن و هرموقع بهار نبود زنگ میزدن رو گوشیم و ازمن سراغش میگرفتن من که تاحالا کسی جرات نمیکرد نزدیکم سیگار بکشه عشق زندگیم شده بود یه تزریقی مجبور شدم برای قطع تمام این روابط و شکست عواطفم خط موبایلم وبفروشم و اون فقط شماره موبایلم وداشت حتی یه روز رو شماره خونه شماره موبایلی که فروختم ودیدم که داره زنگ میزنه وقتی جواب دادم یه پسر جوانی بود و شماره خونه را از روسند مخابرات گرفته بود ومیگفت از وقتی این خط وخریده یه دختری هرروز زنگ میزنه وگریه میکنه شماره من و ازش میخواست ولی من بهش اجازه ندادم شماره خونه پدرم وبهش بده چون واقعا ازدستش ناراحت بودم واینجا پایان تمام خاطرات با هم بودن نبود الان بعداز سالها همیشه باهام هست شماره خونه باباش ودارم ولی هرموقع زنگ میزنم یکی دیگه جواب میداد ومن قطع میکردم من این داستان ونوشتم که اگه کسی هست که اون و میشناسه یاخودش تو این سایت هست کمک کنه فقط برای یکبار دیگه ببینمش اگه کسی فکر میکنه میشناسه خصوصی پیام بده تا مشخصات بیشتر بهش بدم درضمن الان باید 34 یا 35 سالش باشه ممنون از اینکه خوندین وتحمل کردین و توهین نمیکنید نوشته آشنای
0 views
Date: June 24, 2019