اسم من فرهاد و اسم تنها عشق من شیرین است ( اسامی انتخابی است )
شیرین منشی یك دفتر مهندسی عمران در جردن تهران بود … جریان از اینجا شروع شد كه من سال سوم هنرستان رشته نقشه كشی ساختمان بودم و تابستان امسال ( 1383 ) برای كار آموزی به ان دفتر مهندسی عمران معرفی شدم ….
در دو هفته اول كار آموزی برخورد من و شیرین خیلی خیلی سرد بود و هر روز من 1 ساعت به دفتر می رفتم و بر می گشتم … اصلاً از 2 تا آدم غریبه هم غریب تر بودیم ..
تا اینكه فهمیدم شیرین از پشت كامپیوتر جلوی خودش چت میكنه … ولی هر كاری كردم نتونستم آی دی شیرین رو پیدا كنم … تا اینكه یكی از بچه ها آی دی شیرین رو به من داد و گفت كه با یه آی دی دیگه بروم و اونو اذیت كنم … ولی من مخالف این كار بودم و فردا صبح رفتم دفتر و از پشت یه سیستم دیگه آی دی شیرین رو add كردم ولی اون اجازه add به من نداد … پی ام دادم و گفتم كی هستم … ولی شیرین با دعوا به من گفت كه شما فقط یه كار آموز معمولی هستید… همین .. لطفاً مزاحم نشوید … من خیلی جا خوردم … خیلــــی ……..
رفتم خانه و براش آف لاین گذاشتم و توضیح دادم كه منظور بدی نداشتم .. شیرین خیلی مهربونه .. منو add كرد و از اینجا همه چیز شروع شد ……..
كم كم با هم توی چت صمیمی تر شدیم و من تو چت شوخی می كردم و باهم می خندیدیم …. تا اینكه وسط هفته آخر كار آموزی من بود كه شیرین به من گفت چرا نمیای كنار من بشینی و منم از خدا خواسته رفتم و كنارش نشستم اوایل خیلی با هم سنگین بودیم و از هم خجالت می كشیدیم …
كم كم ما باهم صمیمی تر شدیم و كار آموزی من تمام شد … ولـــــــــــی ……….. من و شیرین تصمیم گرفتیم كه هفته بعد هم به بهانه گزارش كار من بیام پیش شیرین …
همین كارو كردیم و من همیشه دور از چشم مهندس دفتر پیش شیرین بودم …
دقیقاً هفته آخر مانده به كنكور من صبح تا ظهر پیش شیرین بودم و باهم صمیمی تر شدیم …
كنكور را هم دادم و روزانه تهران قبول شدم ….. بعد از كنكور هم من و شیرین كلاً پیش هم بودیم و به بهانه های مختلف می رفتم دفتر …
تا اینكه مخ عمو رو زدم و كل دفتر رو خرید و من صبح تا شب اونجا بودم … رابطه من و شیرین زیاد تر شد و موندن من توی دفتر حالت قانونی گرفت و از هیچ چیزی نمی ترسیدیم ..
كم كم با هم دست می دادیم وصمیمی تر شدیم .. تا اینه شرین منو بوس كرد … واقعاً احساس كردم دوستش دارم … منم بوسش می كردم و اون اوایل تیكه كلام من این بود كه همش به شیرین می گفتم : یه بوس ؟؟ اونم با لبخند شیرینش سر تكون می داد و منم می رفتم جلو و بوسش می كردم .. اونم یه بوس خوشمزه میكرد ..
چند روزی اینطوری گذشت تا اینكه صمیمی تر شدیم و دست همو می گرفتیم همو بوس می كردیم و لب می گرفتیم … هر دو تامون از با هم بودن لذت می بردیم ..
2 هفته ای اینطوری گذشت تا اینكه یه روز شیرین می خواست بره خونه كه تا دم در باهاش رفتم … نمی دونم چی شد كه پریدیم تو بغل همدیگه ….. وایییییییی انگار دنیا رو به ما داده باشن …
هم از همدیگه خجالت می كشیدیم هم داشتیم محكم همدیگه رو بغل می كردیم. سرمو اوردم نزدیك گوش شیرین و بهش آروم گفتم : ” خیلی دوست دارم ” اونم گفت : ” من بیشتر ”
خوب من و شیرین خیلی با هم صمیمی شدیم و دیگه به شیرین می گفتم همه چیز من مال تو و اونم می گفت همه چیزش مال من …..
خوب من صبح تا شب توی دفتر بودم … و صبح تا ظهر با شیرین جونم …. عصر ها هم شیرین به من تلفن میی زد ………
تمام ماجرا ها از جایی شروع شد كه یه روز به شیرین گفتم : ” شیرین …. دوست داری وقتی بوست می كنم ، كجا تو بمالم ؟؟؟؟؟ ” شیرین هم با خنده گفت : “ هر جا كه دوست داری …. ”
انگار دنیا رو بهم داده باشند …. ( www.ir3x.com )
دفعه بعدی كه شیرین رو بوس كردم ….. نمی دونم چی شد كه بی اختیار دست راستم رو روی سینه راستش بردم و با دست چپ محكم بغلش كردم …. وای من و شیرین محكم همو گرفته بودیم و نمی خواستیم از همدیگه جدا بشیم ……
من سرمو بردم نزدیك گوش شیرین و آروم گفتم : ” خیلی دوست دارم ” اونم بهم گفت : ” فدات بشم ! ” بعد ها فهمیدم كه شیرین تكه كلامش اینه و بجای جمله ” دوست دارم ” ترجیح می ده كه بگه ” فدات بشم ”
اون روز هم تموم شد و من و شیرین تا عصر به بغل كردن صبح فكر می كردیم …..
عصر شیرین به من تلفن زد و كلی حرف زدیم ……… و بعدش كه فهمیدم كه توی خونه تنهاست … نمی دونم چی شد كه حرفای معمولی ما به سكس تلفنی تبدیل شد …. و من رفته بودم زیر میز خودم تو دفتر و شلوار و شورتمو تا نصفه كشیده بودم پایین …. شیرین هم تو خونشون روی تخت خودش خوابیده بود و شورتشو تا نصفه كشیده بود پایین و شلوار هم نداشت ………. به هر حال 1 ساعت ما یك سكس تلفنی كامل كامل كردیم و دوتایی از سكسمون راضی بودیم .
از فردای آن روز من و شیرین تمام تلاشمون رو می كردیم كه دیگری لذت بیشتری ببرد …. من سینه های شیرین رو می خوردم …. وای آنقدر خوشمزه بود كه هیچ وقت سیر نمی شدم و همش به شیرین می گفتم كه ” شیر می خوام ”
بعد از چند روز وقتی رفتم دفتر …. دیدم كه هم من آمادگی سكس رو دارم و هم شیرین ……. رفتم كنارش نشستم و بوسه های كوچولو كوچولو ، كه باعث می شد با هم بزنیم زیر خنده …
بعدش لباساشو از شلوارش در آوردم و دستهامو با بخاری برقی گرم كردم و 2 تا دستامو كردم زیر لباسش و 2 تا سینه هاشو كه مثل 2 تا هلو بزرگ بود رو تو دستام گرفتم ……. و همش می مالیدم …. بعدش دیگه طاقت نیاوردم و مثل تشنه ای كه تازه به آب رسیده پریدم و كل یكی از سینه هاشو كردم تو دهنم … و با دست دیگه اون یكی سینه رو می مالیدم …… همین جوری ادامه دادم تا اینكه … آخ و اوف شیرین شروع شد …. منم با سرو صدای اون بیشتر تحریك می شدم و بهتر می مالیدم …… همین جوری ادامه دادیم تا اینكه كم كم دكمه های شلوارشو یكی یكی باز كردم و دستمو گذاشتم رو شورتش … بعد از چند دقیقه دستمو بردم زیر شورتش …………. و با مهارت زیاد … كسش رو براش میمالیدم دیگه كم كم آخ و اوف خودم هم داشت در میومد …. شیرین هم كه فهمیده بود …. شیطونی كرد و دستشو گذاشت روی شلوارم درست روی كیرم …. دیگه كم كم داشتیم به لحظه حساس می رسیدیم ….. نمی دونم چی شد كه دكمه های شلوارمو باز كردم و دیگه بقیه راه رو خود شیرین بلد بود ….
بعد از حدود 10 دقیقه تقریباً دو تایی ما داشتیم فریاد می زدیم ….. و در نهایت آب من اومد …… شیرین وارد بود و ریخت روی دستمال كاغذی …
بعد از 5 دقیقه رو بوسی و لب و بوسه های كوچیك و ….. شیرین با خنده به من گفت : ” آخ … عجب كمری داری تو ؟؟ ” گفتم : ” چرا ؟ ” گفت : ” آخه من دو بار ارضا شدم ولی تو یه بار…… ”
اینم قضیه سكس من و شیرین بود …
من و شیرین تصمیم داریم داستان های بعدیمون رو هم براتون بنویسیم تا لذت ببرید ………..