سلام خدمت همه دوستان من خیلی وقته تو این سایت داستان های زیادی خوندم بعضیاش جالب بودن بعضیاش هم خیلی تکراری و بی مزه بودن حالا کاری نداریم بریم سر داستان تودم من سامان هستم 18 سالمه الان و این داستان برمی گرده به 14 سالگی من بزارین اول یکم از خودم بگم من یه پسره ساده بودم و هستم قیافه خوبی دارم و رفتارم طوری هست که همیشه خیلیلرو به خودم جلب میکنم ادم خیلی احساساتی و غالبا مرحربوتی هستم از 12 سالگی اتفاق عجیبی تو زندگیم اوفتاد و کلا مسیر زنگیم عوض شد تو 12 سالگیم برای اولین بار یه جور حس جنسی تو بدن فعال شد و عجیب تر از اون این بود که نمیدونم چرا این حس فقط موقع دیدن بدن لخت یه پسر ایجاد میشد حتی زیبا ترین دختر ها هم این حسو تحریک نمیکردن خلاصه من خیلی گیج و سر در گم بودم و اصلا نمیدونستم چه اتفاقی برام اوفتاده اصلا نمیدونستم گی چیه این حس چیه و خلاصه اونایی که همجنسگرای واقعی هستن میدونن من چی میگم گذشت و گذشت تا من 14 ساله شدم یه پسر خاله داشتم که خیلی با هم رفیق بودیم و رومون تو هم باز بود و گهگداری یه انگولکایی می دادیم همو ولی زیاد جدی نبود چون اون اصلا گی نبود و الانم که کلا دختر بازه شده خلاصه یه روز که رفته بودم خونه خالم اینا تا با پسر خالم بازی کنیم دیدم که مهمون دارن نمیدونستم کین تا حالا ندیده بودمشون بعدا فهمیدم خانواده عموش اینا بودن یه پسر تقریبا اندازه من هم همراشون بود که به محض دیدنش چنان اون حس تو بدن من یه هو فعال شد که دهنم خشک شد و بدنم خیس عرق شد یه حسی بین ترس و لذت و اسرس نمیدونم چه طور بیان کنم خلاصه اون روز از شانس خوب من همه خانواده خالم اینا و اونا همگی رفتن برای خرید و ما سه تا خونه تنها شدیم پسر خالم یه فیلم که دقیقا یادم هم نیست گزاشت ببینیم البته فیلم ناجور نه ها یه از این فیلمای مسخره هندی بود فک کنم خخخ دوتا پشتی اورد تا دراز بکشیم و فیلم ببینیم که پسر خالم رفت کنار تر و خودش کامل یه پشتی اشغال کرد و منم از خدا خواسته کنار اون پسر خوابیدم نمیدونید چه حس عجیبی بود وقتی کنارم بود یه جور آرامش عجیب حس میکردم بوی بدنش خیلی آرامش بخش بود برام یکم که گزشت و گرم فیلم شدیم ناخواسته دستمو کم کم بردم نزدیک دسش بدنش کلا پوست عجیبی داشت کاملا صاااف برنزه شده و به نرمی پوست آهو به هزار بد بختی و کلنجار رفتن با خودم بالاخره دستمو رسوندم به دسش از شدت خجالت سرخ شده بودم وقتی دستمو گذاشتم رو دستش ضربان قلبم رفت رو 200 خخخخ هنوزم اون حسو یادمه واقعا قلبم اومد تو حلقم دستمو که گذاشتم دیدم بدنش یه هو یه لرزش عجیبی کرد انگار خودش میخواست من این کارو بکنم و شوکه شده بود بهم نگاه نمیکرد ولی با سکوتی عجیب رضایتش رو به کارم اعلام کرد منم کم کم شرو به نوازشش کردم تا حالا چیزی به این نرمی تو زندگیم لمس نکرده بودم وقتی دستم بهش مالیده میدس یه جور حس عحیب از نوک انگشتام تا کل بدنم پخش میشد اون قدر زده بودم بالا که دیگه نمیدونستم دارم چه کار میکنم و یه جوری بدنم اتوماتیک داشت پیش میرفت خودمو کج کردم رو به سمتش و کم کم از رو انگشتاش به سمت ساق دست و بعد بازوشو و بعد شونه هاشو و بعد گردنشو نوازش میکردم و اونم کم کم داشت شرو میکرد به لرزیدن و از این لرزش واقعا حشری میشدم بدنش مدام داغ و داغ تر میشد و حرارتشو میشد بدون لمس کردنش حس کرد بعد شونشو یه بوی کوچولو کردم و دیدم چشاش بسته شد یه صدای خیلی حشری کننده و ناز ازش بیرون اومد رفتم روی گردنش و بعد روی لپش و وقتی رسیدم نزدیک لبش اون مثل ادمی که سال هاست تو کف چیزی مونده یه هو شرو کرد به لب گرفتن از من طعم که میچشیدم باور نکردینی بود فوق العاده شیرین و لذیذ اولش یه هو سرم گیج رفت ولی بعدش درست شد و حسابی از هم لب گرفتیم و اون لحضه اولین عشق بازی من و بهترینش حتی تا الانه ما اون قدر گرم عشق بازی یودیم که اصلا بنده خدا پسر خالم پاک فراموش کرده بودیم خخخخ بعد که یکم آروم شدیم و به خودمون اومدیم یه هو یاد پسر خالم افتادم و نگاش که کردم دیدم با تعجب داده مارو نگا میکنه یکم بعدش خالم اینا برگشتن و ما هم مجبور شدیم که تمومش کنیم و وقتی اون پسر خدافظی کرد و رفت من به چشم خود دیدم که جانم میرودخخخخخخ با همون یه بار عشق بازی واقعا عاشق هم شده بودیم و من از پسر خالم میخواستم هر جایی به هر بهونه ای مارو ببره جایی که بتونیم بازم عشق بازی کنیم البته اینم بگم که اون اهل عشق بازی نبود و هیچ وقتم بهمون ماحق نشد یه بار به پیشنهادش با موتور مارو برد دشت و دمن و کوه چون اون اون موقع بزرگ تر بود و موتور داشت خیلی جاها میشد رفت اول که از شهر زدیم بیرون همش بر بیابون بود و منم که کم حوصله همش نق میزدم که مارو اوردی وسط بیابون حال کنیم اونم همش میخندید و میگفت تو اجازه بده هنوز که نرسیدیم بعد از یه رب ساعت رسیدیم به یه کوه بلند که یه جاده باریک داشت که میشد رفت وسط کوه ما پیاده شدیم و از اون راه باریک رفتیم اونجا و من برای اولین بار وسط بر بیابون بهشت رو دیدم یه مکان واقعا زیبا و بادر نکردنی یه دریاچه وسطش بود دور و ورش کاملا با چمن و انواع گل و گیاه و درختای خوشکل پوشیده شده بود و بوی گل هاش ادمو مست میکرد یه هزار خواهش ازش خواستم ما رو تنها بزاره و اونم به زور قبول کرد چون میخواستم واقعا باهاش راحت باشم یکم که با اون پسر چرخیدیم یه مکان خون وسط چمنا پیدا کردیم و با یه نگاه عاشقانه به هم علامت شرو دادیم گرفتمش تو بغلمو و با لذت ازش لب میگرفتم و سرش رو نوازش میکردم و اونم سر منو مالیده شدن دستش به سرم واقعا حس خوبی ایجاد میکرد بعد کم کم شرو کردیم به لخت کردن هم و من وقتی برای اولین بار اونو لخت دیدم انگار داشتم رو هوا راه میرفتم دقیقا همون چیزی بود که تو رویاهام میدیم و همیشه ارزوی رسیدن به یا همچین چیزی داشتم یه مسر نسبتا لاغر برنزه ورزش کار و ورزیده با پوستی فوق العاده صاف و نرم وقتی عضلات سفت بدنشو از روی پوست نرمش لمس میکردم حس عجیبی تمام بدمو گرفته بود بعد از کلی عشق بازی کم کم شرو کردیم به در اوردن شرت و مالیدن کیرای همدیگه اصلا کیرش که دیگه حرف نداشت از پوست بدنش هم بهتر بود خخخخ من که خیلی دوس داشتم یه کیر فوق العاده مثل اینو مزه کنم برای اولین بار شرو کردم براش ساک زدن البته اون موقع حرفه ای نبودم ولی سعی خودمو کردم خخخخ بعد ازش خواستم اونم این کارو بکنه و اکن با ولع تمام این کارو میکرد و بعضی وقتا بهم نگاه میکرد که منو دیوونه میکردو اب دهنش سرازیر بود و یه بوی عجیب و لذت بخش تو محیط پخش شده بود ازش خواستم با هم سکس کامل داشته باشیم و با کمال تعجب بدون هیچ مقاومتی قبول کرد و چون من بزرگ تر بود ازش خواستم اول اون بکنه اون شرو کرد به لیس زدن باسن من و با اولین لیسش چنان حسی تو بدنم پخش شد که تو زندگیم تجربه نکرده بودم و نه من بعد کردم بعد از یکم لیس زدن انگشتشو تفی کرد و شرو کرد به فرو کردنش و اروم اروم داد داخل یکم درد داشت ولی 10 برابرش لذت داشت وقتی کیر خودشو برای اولین بار کرد داخلم واقعا حس عجیبی رو تجربه کردم کیر نرم و داطع و تفیش چون اون موقع ها زیاد کلفت و بزرگ نبود یه هو حل خورد داخل کون من و تا دسه نشستم بهم یه لخظه چسم سیاهی رفت و یه حس عجیب از تو کونوم تو کل بدنم پمپ میشد یکم که اروم شدم شرو کرد به عقب و جلو کردن و من تازه لذت واقعی سکس رو چشیدم و دیدم اصلا کردن در مقابل دادن هیچ لذتی نداره بعد ازم خواست که منم این کارو بکنم منم خم شدم کونشو از هم باز کردم و از منظره توش لذت میبردم زبونمو بدم سمتش و نوک زبونم که خودرد بهش یه اه سوزناک شهوت آلود داد که مردم و زندهشدم مثل وحشیا به هو اوفتام به جون کونشو و حسابی لیسز میزدم نمیدونم چرا خوشک شدن اب دهن روی پوست کونش یه بوی عالی و حشری کننده ایجاد میکرد خلاصه تا کلی وقت براش خوردم و مثل خودش انگشتش کردم تا جا باز کرد و بلتد شدم کیرمو تفی کروم و یه لب مر تف ازش گرفتم و دورازه تف خودمو و اونو ریختم رو کیرم رو گزاشتم درش خیلی داغ و عجیب بود وقتی یکم فشار دادم کم کم رفت داخل و وقتی کاملا داخل بود از شدت لذت و گرمایی که داست داشتم دیوونهمیشدم بدنم خیس عرق شده بود و اونم عرق کرده بود و بوی تف و عرق خوش بوش و داغی کونشو و بو و زیبایی محیط و خخخخخخ دس به دس هم دادن تا من کمتر از 30 ثانیه با شدت هر چه تمام تر ارضا بشم و اونم همزمان ارضا شد و مکش کونش 10 برابر شد و من از لذت مردم و زنده شدم یه هو همون جور که کیرم داخل بود ولو شدیم رو چمنا و تا 5 دقیقا واقعا تکون نمیتونستم بخورم تا حالا این قدر به شدت ارضا نشده بودم حد اقا 10 برابر حد معمول اب منی ازم خارج شد و کل کونشو پر کرد و داشت میریخت بیرون این اولی سکس واقعا عالی تو زندگیم بود با اولین کسی که واقعا عاشقش شدم بعد از اون ماجرا حتی تا 2 یااااال بعدشم هم عاشق هم موندیم تا من 16 سالم شدم بعد از این همه عشق و محبت مدتی بود که اون دیگه خیلی به من اهمیت نمیداد زیاد حتی موقع سکس لذت نمیبرد مثل قبل با لذت و رقبت با من نبود و هر چی هم که علت میپرسیدم هیچی جواب نمیداد تا این که یه روز الکی الکی سر هیچی باهام قهر کرد و برای همیشه رفت بعدا از پسر خالم شنیدم که دختر باز و کوس کن شده و از شنیدن این اونقدر در هم خورد شدم که واقعا صدای شکستن خودمو میشنیدم از اون موقع به بعد من خلی افسرده و دپرس شدم حتی تا امروز که که 18 5 سالمهو میخوام کنکور بدم خیلی سعی کردم کسی رو جایگزین اون کنم ولی هیچ کس دیگه پیدا نشد همه مردم درباره ما همجنسگرا های واقعی که مادرزادی این جوری هستیم و هیچ کاریش نمیتونیم بکنیم و حتی خودمون اتخاب نکردیم که این باشیم بد فکر میکنن برای همین من نمیتونم جایی علنا بگم که گی هستم تا اگرم کسی هست حد اقل بتونم پیداش کنم من همه زندگبمو شبیه همه استریتا و مسرای معمولی زندگی کردم و هیچ فرقی هم حس نمیکنم ولی نمیدونم چرا خیلی از استریتا نمیخوان مارو قبول کنن البته این روزا شرایط خیلی بهتر شده و مردم خیلی عاقل تر شدن و دیگه از روی نادونی ما رو متحم نمیکنن ولی باز هنوز اون قدر جامعه پیشرفت نکرده که ما هم بتونیم راحت کنار همه مردم جامعه چه گی چه لز چه دگرجنسگرا که همشون برام عزیزن زندگی کنیم ببخشیش خیلی طولانی شد اگر تا اخرشو خوندید افتخار دادید اگرم حوصلتون سر رفت من معذرت میخوام دلم امشب خیلی خون بود گفتم شاید با نوشتن اینا حالم بهتر بشه از همه متشکرم امید وارم خوب نوشته باشم نوشته
0 views
Date: April 29, 2022