سلام این خاطره واسه هر زمانی که هست مثه ماهی تازه از آب گرفته رو می مونه لامذهب کهنه نمیشه هر چند بزرگی زنداییم آبرومو نبردمن نکردمش پس نخون آخرش فحش بدی فقط راست گفتم همین بچه ها باور کنید همه زندایی ها عمه ها خاله ها همشون ماهن نود درصدشون سکس نمی کنن چون اعتماد دارن بهمون راحتن کنار ما من بیست سالم بود عاشق زنداییم بودم یلدا منو دیوونه میکرد تو سن بدی بودم که حاضر بودم کیرمو توسوراخ دیوار بکنم یلدا همسایمون بود فرشته بود ماه بود تو نگاه من این همه زیبایی داشت پیشم راحت لباس می پوشید هر چی لباسای راحت تری تنش می کرد منو به جنون نزدیکتر می کرد به جون خودم دارم راست میگم بارها و بارها کسو کونشو دیده بودم عاشق خط سینش بودم وقتی حموم میرفت اونقد مستش بودم که از پنجره کوچیک حموم آویزون شم و بدنشو نگاه کنم بارها با دیدنش آب آورده بودم وقتی خونه نبود با هزار زحمت میرفتم خونشون شورتشو برمیداشتم و آبمو توش میریختم بعد با مکافات شورتو خشک میکردم که اگه پوشید آبم به کسش بخوره حتی فکر اینو نمی کردم نماز بنده خدا با شورت نجس درست نیست مستش بودم خط سینش همیشه اولین چیزی بود که با دیدنش به چشمم می اومد نمی خوام طولانی کنم یه روز که تنها اومد خونمون تو حیاط بودیم گفتم بیا بالا گفت همه هستن گفتم آره بدنم می لرزید آوردمش تو اتاقم گفت انگار کسی نیست سامی گفتم زندایی یلدا صدام میلرزید بدنم می لرزید انگار نیازمو تو چشام میدید گفت چیه سامی گفتم خودم نمی دونم چرا این همه دوستتون دارم حالم بده میشه کنارم بشینید گفت میشه بشینی نشستم گفت رو مبل دراز بکش دراز کشیدم گفت سامی نفس عمیق بکش و هیچی نگو هیچی فقط آروم باش داشتم دیوونه میشدم هم نکرده بودمش هم آبروم رفته بود پیشش سرمو بلند کردم دیدم رفت خیلی مردی کرد در حقم این زن بعد این بازم دوستم داشت فقط دیگه پیشم راحت لباس نپوشید به احترام راست گفتنم مودب باشید لطفا هنوزم عاشقشم و دیوانه وار دوستش دارم دمتون گرم سایت شهوانی بهم آرامش میده ممنون دوستای خوبم نوشته
0 views
Date: August 23, 2018