کارآموزی

0 views
0%

من توی شرکت تجهیزات کامپیوتری کار میکردم و مرتبط با شبکه دختر عموم دانشگاه و رشته آی تی را تموم کرده بود و میخواست که برای کارآموزی و پروژه جایی کار کنه پدر و مادرم رفته بودن سمنان برای سر زدن به خواهرم و ما و عمو های همگی در تهران زندگی میکردیم سارا دختر عموم از طریق تلگرام بهم موضوع را گفت منم بهش گفتم فردا بیا شرکت باهاش قرار گذاشتم و اومد فرم پر کرد و ساعت 14 بود منم دیگه تعطیل شدم گفتم وایسا تا برسونمت گفت ممنون باید برم خونم دوستم با هم کار کنیم توی ماشین بهش از روی شوخی گفتم دوستت پسره گفت نه به خدا تنها دوست پسرم تویی منم خندیدم و گفتم خوب بیا با هم بریم کار کنیم گفت چند وقتی هست دنبال یه برنامه نرم افزاری هستم گفتم اتفاقا من دارم گفت واقعا بهم میدی گفتم باشه گفت واقعا ممنونم ازت لاینسس این برنامه 2 میلیون پولش هست منم گفتم میخوام بهت بفروشم گفت اذیت نکن گفتم بهش واقعا الان برنامه ای داری جایی میخوای بری گفت میخواستم برم در خونه دوستم برنامه را ازش بگیرم اونم خیلی ناز میکنه و منت میگذاره گفتم الان میریم خونه ی ما و بهت میدم گفت دوستات نیستن گفتم نه و دیگه حرفی نزد رفتیم به سر کوچه که رسیدیم گفت برو برام بیار نمیخوام پبیش همسایه ها ببینن گفتم طوری نیست کسی اتفاقا تو کوچه نبود رفتیم و تو و نشستیم پای سیستم تا یک ساعتی گذشت داشتیم با هم کار میکردیم موبایلش زنگ خورد مامانش بود به مامانش گفت مامان من ساعت 7 میام ساعت 3 بود گفتم ناهار خوردی گفت نه منم بهش گفتم زنگ میزنم یه چی با هم میخوریم اونم تعارف کرد که نه منم گفتم نمیشه خلاصه زنگ زدم و اونم گرمش بود گفت خونتون گرم نیست گفتم آخه تو هم خیلی لباس نپوشیدی یه نگاه معنا داری بهم کرد و مانتوش را در آورد زیرش فقط سوتین داشت منم بی جنبه بازی در نیاوردم خسته شده بود گفتم برو روی تخت دراز بکش الان غذا میرسه خلاصه رفت و دراز کشید منم لباسم را عوض کردم و با هم یه پیتزا خوردیم و همون جا روی تخت خوابیدیم هنوز کاری نکرده بودیم تا اینکه گفت واقعا خونتون گرمه من الان با یه سوتین و شلوارم هنوز گرمم هست منم خندیدم و رفتم کولر را زدم روی دور تند و گفتم خوب همونم در بیار اونم خندید و گفت احتمالا بعدش هم باید و اسمش را نیاورد منم خندیدم و گفتم اتفاقا من سردم هست میرم زیر پتو اونم گفت آره منم سردم شد خلاصه اونم اومد زیر پتو منم دستاش را گرفتم و گفتم الان چکار کنیم گفت هیچی همین جوری خوبه منم بغلش کردم یکم گذشت باهاش یکم خصوصی تر حرف زدم و بهش گفتم دوستت دارم گفت واقعا گفتم آره و لبهاش را بوسیدم گفت پاشو کولر را خاموش کن سردم شد منم پا شدم و رفتم یکم میوه آوردم بخوریم دیدم پاشده و آرایش میکنه گفتم میخوای بری نکنه گفت نه خلاصه رفت جلوی آینه و یکم به سوتینش ور رفت و سینه هاش را به قول خودش تنظیم کرد بهش گفتم این شلوار برات تنگ نیست یه نگاهی بهم کرد و گفت دلت میخواد ها گفتم چی گفت کتک منم خندیدم و گفت یعنی میشه که دکمه شلوارش را باز کرد منم مات شده بودم دوباره نگاهم کرد و گفت صورتت را اون طرف کن منم گفتم باشه برگشتم و دیدم صدای پریدن روی تخت اومد گفتم چی شد برگشتم و دیدم پتو را کشیده رو خودش و خندید و گفت برو بیرون منم گفتم باشه اومدم برم بیرون گفت شوخی کردم تو هم بی جنبه ای ها منم برگشتم و گفتم حالا خودت صورتت را اون طرف کن اونم برگشت منم تیشرت و شلوارم را در آوردم و آروم رفتم روی تخت و پتو را کشیدم روی خودم گفت با خنده گفت نکن بی شعور خلاصه یکم قلقلکش کردم و شوخی کردیم با هم تا اینکه یه لب ازش گرفتم اونم من را بوسیده کم کم سینه ها و گردنش را بوسیدم و بعد شکمش را هیچ کاری نمیکرد رفتم رو پاش نشستم و یه لب ازش گرفتم آلتم راست شد خندید و گفت آنتنت راست شد منم خندیدم و گفت از شما هم میشه اومدم بند شورتش را باز کنم خیلی جدی بهم گفت تا آخرش مردی منم نگاه تو چشاش کردم گفتم تا ابد و دوباره بوسیدمش و اون من را گره بند شورتش را باز کردم یکم کوصش را با پاهاش ماساژ دادم دوست داشتم بدون مو باشه دستش را گرفتم و گفتم پاشو تعجب کرد و گفت برای چی گفتم میریم دوش بگیریم گفت نه تو را خدا موهام خیس میشه لباس هم ندارم گفتم خشک میشه خلاصه راضی شد و رفتیم با هم حموم و یکم کف مالی و بغلش کردم و هم را مالوندیم ولی سکس توی حمام بهم حال نمیداد خلاصه اومدیم بیرون و خشکش کردم و میخواست سشوار بزنه به موهاش گفتم بعدا دستش را گرفتم و بردمش روی تخت همین که خوابید برای اولین بار توی عمرم شروع کردم به لیس زدم کسش تنها کاری که میکرد لذت بردن بود بهش گفتم تو هم میتونی پرسید چی گفتم یکم آنتن من را قلقک کنی پا شد و من خوابیدم و با دستاش برام ساک میزد گفتم نمیشه یکم بوسش کنی دوست نداشت بخوره و من گفتم حالا یکم لبش را آورد سمت آلتم ولی تو دهنش نکرد منم طاقت نداشتم بلند شدم و بهش گفتم بخواب اومدم بکنم تو کوصش خیلی درد داشت منم سرش را به زور کردم تو و فشار دادم واقعا نمیتونست تحمل کنه من غرق شهوت بودم و از یه طرف میخواستم درد نکشه دیدم یه لحظه هم چی خوب شد منم ادامه دادم همون طور فقط داشتم بدن نازش را نوازش میکردم دیگه درد نداشت در اوردم آلتم را و بهش گفتم بشین سگی اونم نمیدونست چی میگم خلاصه از پشت گذاشتم تو کوصش نمیتونست همون طور خوابید منم روش پاهاش را باز کردم و دوباره گذاشتم تو کوصش و سینه هاش را میمالیدم و گردنش را میبوسیدم خوابیدم روی سمت چپ بدنم و چسبوندمش به بدنم اومدم بکنم توی سوراخ کونش اونقدر تنگ بود که اصلا نمیرفت تو دوباره گذاشتم تو کوصش و بدنش را نوازش میکردم تازه داشت حال میومد دیدم از توی آینه داره کوصش را همون طور که کیرم توش بود میمالید بهش گفتم دستت را بردار خودم براش مالیدم اون قدر که نمیتونست تحمل کنه و مدام بدنش را میکشید به سمت جلو و آلتم از توی کوصش در میومد منم بهش میچسبیدم و فقط کوصش را میمالیدم دستام خیس آب شد و عشقم ارضا شد منم داشتم ارضا میشدم فقط روی شکمش خوابید و بی حال شد منم رفتم پشتش و دوباره کردم تو کوصش اون دیگه حسی نداشت و نمیخواست ولی من هنوز شهوت داشتم اون قدر آلتم را مالیدم لای پا و تو کوصش تا ارضا شدم بدنم سست سست بود نمیفهمیدم الان آبم تو کجا ریخت همون طور فقط قلط زدم به دنده چپم اونم بی حال بی حال بود خندیدم و گفتم هنوز گرمت هست هیچی نگفت انگار به هوش نبود تکونش دادم گفتم زنده ای فقط به من نگاه کرد و خندید همون طور بی حال افتاده بودیم پا شدم و فقط بدون جون یه هلو برداشتم و نصفش کردم و دادم بهش خوردیم و بلند شد فقط دیدم غرق آبه دوباره یه هلوی دیگه خوردیم و گفت ساعت چنده گفتم 5 30 دوباره دراز کشید روی تخت منم پا شدم و رفتم با دستمال سر التم را پاک کردم و یه چند تا دستمالم به اون دادم حال نداشت خودم براش پاک کردم دیدم رو تخت هم خیسه گفتم ببین چی کار کردیما هیچی نگفت گفتم چته چرا انقدر بی حال شدی گفت خیلی خستم شروع کردم به ماساژ دادن بدنش یکم جون گرفت پا شد و یه چند تا دستمال برداشت لای پاهاش را پا کرد از من پرسید ریختی توش منم گفتم توی کجا گفت جلو گفت آره فکر کنم ریختی توش گفتم نمیدونم حالا هر جا اونم عین خیالش نبود دوباره نشست لب تخت یکم نوازشش کردم شل شد رو تخت گفتم الان برات شربت میارم یه شربت و یه چند تا گز براش بردم و خورد و پا شد دوباره یه نگاه به ساعت کرد و شورت و سوتینش را پوشید دوباره مستش شدم گفت شب تنهایی گفتم آره گفت بیا خونه ی ما رفتم نزدیکش و بوسیدمش و دوباره نوازشش کردم گفت برم تا میام برسم دیر میشه گفتم میرسونمت گفت نه تو هم خسته ای گفتم این حرف چیه خلاصه پوشیدیم و اومدیم بریم گفت یه جوری بریم کسی نفهمه یه دفعه از پنجره دیدم یه ماشین حمل اسباب منزل وارد کوچه شد کل کوچه را گرفته بود و همه ما را با هم میدین نگران شد گفت دیرم میشه گفتم میخوای یکم بشین فوقش یک ساعت دیگه میرن گفت نه دیرم میشه گفتم برای چی اخه گفت به مامانم گفتم ساعت 7 میام گفتم خوب زنگش بزن بگو 9 میای خلاصه زنگ زد و مامانش جواب نداد بعد مادرش پیام داد که تو برو غذا درست کن منم میام آخه رفته بود خونه مادر بزرگ یکم نگرانیش بر طرف شد گفت حالا غذا چی درست کنم نمیتونم برم گفتم نگران نباش از بیرون بخر خلاصه یکم آروم شد من لباس هام را در آوردم گفت میشه با سیستمت کار کنم گفتم آره گفتم منم میرم دوباره دوش بگیرم گفت خوش بحالت کاش منم میتونستم هنوز موهام خیسه سشوار هم نزدم گفتم خوب بیا بعد سشوار هم بزن دوباره رفتیم حموم دوباره شهوتی شدم و مالوندمش همون طور زیر دوش دوباره ایستاده کردم توی کوصش و بغلش کردم باسنش را میمالیدم و کمرش را یک دفعه ای خیس آب از حموم بردمش روی تخت نمیگذاشت و من به زور بردمش گفت لا اقل خودمون را خشک کنیم گفتم مهم نیست همون طور خیس آب خوابیدم روش مست مست بودم اونقدر کردمش که دوباره داشتم ارضا میشدم سریع پا شدم و شروع کردم به لیس زدن کسش اون دیگه شهوت نداشت گفتم حسی نداری داد زد گفت دیوونه ساعت 7 شد دیرم میشه گفتم خوب عزیزم اینها که هنوز نرفتن ببین صداشون هنوز میاد کوصش را لیس زدم دوباره کردم توش نمیخواست لب بده گفتم جون من یه لب حسابی ازش گرفتم داشتم ارضا میشدم سفت بغلش کردم دوباره آبم ریخت توی کسش خیلی بهم حال داد چند ثانیه خوابیدم روی بدن نازش پا شدم و یکم اومدم دوباره بمالونم گفت نه دیگه حسی ندارم گفت هرجور تو بخوای عزیزم دیگه پاشد و رفت حمام و بدن و موهاش را خشک کرد و ساعت 7 45 دقیه بود که رفتیم و یه غذا گرفتیم و رسوندمش در خونه و رفتیم تو و با عموم یه کم حال و احوال کردیم و همون جا شام خوردم و به اصرار شب اونجا موندم و فردا صبح هم با هم رفتیم شرکت و متاسفانه نشد دیگه کاری بکنیم نوشته

Date: June 25, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *