قسمت قبل بعد از اون روز همه چیز تغییر کرد نظرم نسبت به مهتاب کاملا عوض شد تا اون روز فقط به فکر گاییدنش بودمو اونقدرا تو فکر احساسات نبودم اما بعد از اون روز نگرشم کاملا نسبت بهش تغییر کرد گوشه دلم حس قشنگی داشت جوونه میزد من آدمی که خیلی تو فاز عشق و عاشقی نبودم الان با دیدن مهتاب هیجان خاصی وجودم رو فرا می گرفت تو این یکی دو سال تماس تلفنی یا اس ام اس ما فقط و فقط در حد کار بود اما از اون روز به بعد با هم شبا حرف میزدیم تو تلگرام چت می کردیم کلی حرف های احساسی می زدیم همینطور که گفتم محیط هتلم کوچیکه و بچه ها هم خیلی کلیدن برای همین محل کار مثل همیشه بودیم انگار نه انگار اون روز ها هم اتاق ها پر بود و نمیشد بریم با هم داخل اتاق اما شاید باور نکنید نمیدونم چرا فکر سکس از سرم بیرون رفته بود مثل اینکه دلم نیاد یا چمیدونم یک جور حس که اجازه این کارو بهم نمیداد فقط گاهی سر ظهر که بقیه درگیر کارشون بودن مینشتیم تو لابی یا اتاقم صحبت و شوخی و خنده می کردیم و فقط گاهی دستشو می گرفتم یا اون میومد رو پام میشست و بغلم می کرد و دزدکی همو بوس می کردیم همین با وجودی که از صبح تا غروب با هم بودیم اما تا شب با هم صحبت نمی کردیم اصلا شب خوبی نداشتیم تا اونروز هم تا حالا باهاش جایی نرفته بودم در حد یکی دوبار رسوندن تا ایستگاه اتوبوس یا خونشون اگر هم مسیر بودیم و یکی دوبار هم افطاری مهمونی چیزی بعد از چند روز قرار شد بعد از ظهر با هم بیرون بریم خیلی هیجان داشتم ظهرش کلی به خودم رسیدم و رفتم سرکار که از اونجا برم دنبالش متاسفانه خانواده مهتاب نسبتا سنتی هستن و مادرشم به خاطر شرایطش خیلی روش کلیده و دایما چکش می کنه دیر بره زود بره اون روز هم به بهانه دیدن دوستش باهام میومد وقت زیادی نداشتیم و دوست داشتم از فرصت استفاده کنیم اون روز زودتر رفت خونه و قرار شد فلان ساعت سر فلان خیابون برم دنبالش تا انروز همینطور که گفتم فقط با لباس فرم و لباس های رسمی دیده بودمش غیر از اون دو بار رسیدم سر قرار بعد از دقیقه دیدم داره از دور میاد فوق العاده شده بود یک مانتو آبی تیره و یک روسری رنگی خیلی خوشکل با کفش و کیف ست خیلی ناز فکر نمی کردم تو محیط بیرون اینقدر خوشتیپ باشه همینطور که گفتم چادری و محجبه بود که اونم به قول خودش به خاطر مادرش که مومن بود اگر نه خودش فاتحه میخونه به هرچی حجابه نشست تو ماشین و رفتیم دور زدن تا نزدیک غروب دور میزدیم بعد از اون رفتیم طرقبه منطقه ییلاقی تو مشهد شهرم لو رفت خخخخ شام و چایی خوردیم و صحبت کردیم رستورانی که رفتیم خیلی جاش دنج بود و کلی همو بوسیدمو عشق بازی کردیم که زنگ های مامانش شروع شد کجایی کجایی منم سریع بردم رسوندمش و اونم با یک بوسه ازم تشکر کرد و رفت خلاصه خیلی وارد جزییات نمیشم گذشت و گذشت و ما روز به روز با هم صمیمی تر میشدیم و عشقمون قوی تر تا اینکه خودش بالاخره چراغ سبز و برای سکس بهم داد مهتاب در کل شانس خوب من خیلی دختره گرمیه و حسابی داغ و حشری بعدا تو رابطه متوجه این موضوع شدم بالاخره قرار مدارمون رو برای سکس گذاشتیم و قرار شد یک روز که موقعیت مناسب شد بریم داخل اتاق و روز موعود مهتاب به هوای نماز رفت داخل اتاق و قرار شد بعد از چند دقیقه منم برم بر ای اینکه طبیعی شه از هتل رفتم بیرون و از در پشتی از پله فرار رفتم تو سالن و رفتم داخل اتاق بدبختی که تو هتل خودم هم باید دزدکی می رفتم دوست نداشتم آتو به کارگرام بدم تا وارد شدم مهتاب خوشکلم اومد به استقبالم خدای من استثنایی شده بود یک دکلته قرمز و یک شرتک لی پوشیده بود آرایش لایت کرده بود که زباییش چند برابر شده بود دستامو باز کردم و لبخند زدم اونم پرید تو بغلم دیگه تاخیر جایز نبود لبامون به هم گره خورد حسابی لباشو می خوردم اونم انصافا وارد بود و لبامو می کرد تو دهنش و زبون می کشید منم لبش رو گاز ریز می گرفتم و بوس می کردم دیگه تو این دنیا نبودیم نفسش تند شده بود بوی خوبی میداد گرم گرم تو همون حال بلندش کردم و همینطور که لب می گرفتیم انداختمش رو تخت روش خوابیدم و می بوسیدمش رفتم سراغ گردنش می بوسیدم لیس میزدم دیگه نفسش بلند شده بود و ناله می کرد تو همون حال بودیم دکلتشو دادم بالا ای جااانم دو تا سینه خوشکل کوچولو افتاد جلوم خیلی ناز بودن سرش از این ریز ها بود و نوکش برجسته هاله دورش هم خیلی پررنگ نبود دوباره از گردنش شروع کردم عجله نداشتم می خواستم همه وجودشو لمس کنم این فرشته کوچولویه خودم رو نوک سینش رو کردم تو دهنم آروم میمکیدم دیگه حالیش نمیشو هیچی با دستاش سرمو به سینه هاش فشار میداد می گفت دوست دارم عشقم بخور نفسم منم هیجانم بیشتر میشد یکی از سینه هاشو شو میخوردم اون یکیو با دستم میمالیدم تیشرتم رو داد بالا و درش آوردم اومدم پایین و رفتم سراغ شکمش و نافش دور نافشو زبون میزدم بدنش تکون می خورد یک جا بند نبود دکمه شرتکشو به بدبختی باز کردم چیه این دکمه لی درش آوردم زیرش یک شرت قرمز پوشیده بود حسابی خیس شده بود بوی خوبی میداد شروع کردم به بو کردن شرتش و بینی مو می کشیدم دخترا خیلی دوست دارن و دیوونشون می کنه بعد آروم شرتشو در آوردم جووونم یک کس ناز تپلی جلوم خود نمایی کرد محشر بود چاک کوچولو لبه هاشم خیلی بیرون نزده بود صاف و صوفش کرده بود برام کرمم گرفت نخواستم زود حمله کنم به کسش مثل کس ندیده ها کشاله های رونشو میمکیدم بغلای کسشو دیگه داشت خل میشد دو سه دقیقه ادامه دادم دادش رفت هوا امیییییین بخورش تورو خدااااااا دیوونه شدددددمممم تو همون صحبتا یک دفه یک زبون محکم کشیدم لای کسش آخخخخخخخخ اووووفففف سر صدا می کرد از یک طرف میترسیدم صداش بره بیرون اما گفتم فدای سرم حالمونو می کنیم کسشو لیس می زدم چوچوله کوچولوش رو زبون میزدم اونم آخ و اوخ می کرد فهمیدم بغل کسش خیلی حساسه گاهی اونجارو میمکیدم بیشتر حشری میشد حین خوردن و لیسدن کسش شلوارو شرتمو با هم در آوردم رفتم کنارش و بغلش کردم کیرمو گرفت دستش و میمالیدش کیرم خیلی بزرگ نیست معمولیه منم دوباره لباشو می خوردم بر خلاف انتظارم خودش رفت سراغ کیرم سرشو کرد تو دهنش و شروع کرد خوردن باورم نمیشد خیلی حرفه ایی بود فرق زن و دختر اینجا معلوم میشه زبونشو می کشید رو کیرم سرشو می خورد رگ زیرشو زبون میزد نامرد گاهی گاز می کرفت سرشو عمدا دادم بره هوا روی زمین نبودم کلا خوابوندمش و دوباره رفتم روش کیرم و کسش حسابی خیس بود کیرمو کشیدم رو کسش و بالا پایین می کردم خیلی حال می کرد با خودم گفتم شاید بکنم تو کسش گیر بده آخه کاندوم نداشتم یکم سرشو کردم تو دیدم هیچی نگفت معلوم بود تو فضا سیر می کنه منم از خدا خواسته کردم تو اوه اوه لامصب اینقدر تنگ بود که احساس می کردم داره جا باز می کنه کسش برای کیرم یکم اولش دردش گرفت بعد طبیعی شد تلمبه میزدم تو کسش اونم آه و ناله می کرد اولش اینقدر کسش داغ و تنگ بود بعد از چند بار تلمبه زدن حس کردم می خواد آبم بیاد خیلی ضایع میشدم کشیدم بیرون و کسشو خوردم که کیرم یکم آروم شه بعد بکنم دوباره فکر کنم خودشم فهمید به روم نیورد ایندفعه من خوابیدم اون اومد روم کیرمو رو کسش تنظیم کرد نشست روش جفتمون غرق شهوت بودیم ایندفعه کیرم خوب همکاری کرد و حس ارضا نیومد سراغم خودشو بالا پایین می کرد برش گردوندم و دوباره خوابوندمش رو تخت پاهاشو دادم بالا و کردم تو کسش دوتاییمون حسابی عرق کرده بودیم سرعت تلمبه زدنمو بیشتر کردم اونم جیغ میزد از لذت دیدم داره پاهاش میلرزه احساس منقبض شدن رو تو کسش احساس کردم و داغ شد کیرم فهمیدم ارضا شده منم دیگه نتونستم تحمل کنم بهش گفتم مهتاب داره میاد در کمال نا باوری گفت بریز توش بریز فردا پریود میشم برییییز منم پمپ کردم تو کسش همه رو ریختم آبم خیلی اومد بیحال شدم افتادم کنارش جفتمون نفس نفس میزدیم سرشو گرفتم زیر سرم و بهش لبخند زدم اونم یک لبخند ناز تحویلم داد و گفت امین خیلی دوست دارم از اون موقع حد اقل هر یک هفته ده روز یکبار سکس می کنیم خیلی اهل سکسه خوشبختانه یعنی اگه من مثلا 2 بار بگم دفعه سوم اون میگه سکس کنیم خیلی دوسش دارم خیلی عاقله و چشم و دل سیر اوایل فکر می کردم اگه باهاش رفیق شم شاید به واسطه موقعیتم تیغم بزنه اما اصلا اینطوری نیست یک بار نزدیک بود تو هتل تابلو بشه دیگه از اون به بعد بیشتر یا تو خونه سکس می کنیم یا هتل یکی از دوستام که باهام طبیعیه نمیدونم شایدم یک روز باهاش ازدواج کردم خواستگارم زیاد داره هربار میان حسابی عصبانی میشه و رابطمون تا چند روز داغووون دوستان سعی کردم همه چیو صادقانه و بدون مبالغه بنویسم باورشو میسپرم به خودتون اگر کم و کسری تو نگارش غلط املایی موقعیت چیزی دیدین ببخشین نوشتن اینجور خاطره ها کمی سخته در ضمن اینم بگم که بهترین سکس اونیه که عاشقانه همراه با رضایت طرفین باشه هم پایداره هم لذت بخش و هم دختر حسابی بهت وابسته میشه همون اول میتونستم بیارمش زیر خودم اما طبیعتا الان اوضاع اینطوری نبود و شایدم تا الان از اینجا رفته بود موفق باشید نوشته
0 views
Date: December 13, 2019