کاش هیچوقت اون کارو نمیکردم ۱

0 views
0%

زن ها با شهوت زیاد دور مردی که روی کاناپه دراز بود حلقه زدن و شروع کردن همه جای بدن مرده رو لیس بزنن وکم کم کیرشو راست کردن یکی از زن ها که باسن بزرگی ام داشت نشست رو کیره مرده و سوراخ کسش سریعا کیره مرده رو بلعید و اون یکی زنه شروع کرد تخمای بزرگ مرده رو بخوره و آه و ناله کنه و کسش رو بماله مرده هم با لذت تمام داشت کس زن سوم رو میخورد که و سریعا کیرشوازکس زنه دراورد و فرو کرد تو کون سفیدش سپیده اه اه این مردا صدتا زنم دورشون باشه باز باید کون بکنن نمیدونم کجاش جالبه که ما زنارو آزار بدن مهسا سپیده یکم یواش تر حرف بزن مث اینکه زیادی رفتی توو جو این فیلمه و یادت رفته وسط سالن دانشگاهیم بعدشم وقتی خود زنه راضیه تو چرا زورت گرفته سپیده وااا چرا حالا پاچه میگیری مگه بد میگم کلی ضرر داره برا خانوما من که هیچوقت نمیذارم احمد حتی به کونم دست بزنه شادی با یه چشمک و لحن شوخی گفت خب برا همینه هرموقع میاد دنبالت چشمش به اینور اونوره دیگه همه خندیدیم سپیده با حالت گر گرفته عصبی گفت خفه شید اسکولا احمد عاشق منه و بعدم خودش خندش گرفت و گفت حالا اصن نذاشتید ببینیم تهش چی شد ایییش گفتم نمیخواد دیگه تهشو ببینید کلاس بعدی داره شروع میشه و همه هم دارن نگاهمون میکنن شادی راست میگه پسرا اونورو ببینید انگار رو ما زومن نکنه لو رفتیم که داریم چی میبینیم سپسده کدوما کجان من نمیبینم کووووفت سپیده انقدر ضایع اینور اونورو نگاه نکن خدا بگم این مهسا رو چیکار کنه که ورداشت فیلم اورد دانشگاه مهسا با حالت شیطنت گفت همتون که خوشتون اومده بود الان بد شد خودتون گفتین فیلم سکس گروهی بیار ببینیم سپیده خیلی ام باحال بود من که کیف کردم این نهال همیشه ضدحاله بعدشم خانوم هوله بریم سرکلاس چون کلاس استاد سپهری جووونشه جوووون جوووون گفتم چی میگی سپیده زده ب سرتا پیشنهاد میکنم امشب حتما بری پیش احمد جووونت اخه نگران حالتم بعدم آروم توو گوشش گفتم دختره حشری همگی خندیدیم و پچ پج کنان رفتیم سمت کلاس سپیده راست میگفت من مث همیشه قند تو دلم آ ب میشد ک دوباره میبینمش استاد سپهری استاد با شخصیت و جذاب دانشگاه که تقریبا اکثر دخترا تو کفش بودن و جلوش رژه میرفتن استاد چارشونه با پوست گندمی و موهای مشکی وچشمای نافذ صدای خمار ک همیشه معلوم میکرد سیگارمیکشه وقتی میومد سرکلاس و درس میداد من هیچی از درس نمیفهمیدم و فقط محو حرکات جذابش میشدم گاهی وقتا انقدر نگاهش میکردم که حس میکردم متوجه چشم چرونیم شده و یهو به خودم میومدم و نگاهمو ازش میدزدیدم اونم ب رو خودش نمیورد یدفه بعد کلاسش داشت در مورد تحقیق و پروژه و نمره اضافه حرف میزد ک اکثر بچه ها دور میزش جمع شدن و همگی ازش سوال میپرسیدن و منم که خیلی دلم میخواست نزدیکش بشم به همین بهونه رفتم سرمیزش چه بوی عطرباحالی تلخ با سیگار قاطی شده بود دلم میخواست همون وسط لباشو بگیرمو بذارم توو دهنم داشتم خیره بهش نگاش میکردم که یهو بهم گفت خانوم کیانی شما سوالی دارین گفتم نه یهو فهمیدم چی گفتم آب دهنمو قورت دادم وگفتم بله دارم گفت خب بفرمایین در خدمتتونم واااااای نمیدونستم باید چی بگم خاک توسرت اخه یکم فک کن و حرف بزن یهو شادی اومد و گفت استاد میخوایم ببینیم گروهی ام میشه کار کنیم استاد یه نگاهی ب شادی کرد و یه نگاهی ام ب من و گفت البته ولی باید کارتون قوی و در حد دونفر باشه تا تاثیر داشته باشه و نمره اضافه بدم منم با خنده ملیحی گفتم ممنونم استاد با اجازه میخواستم سریعا در برم و محو شم ک دستم خورد به خودکارروی میز استاد و افتاد هردو همزمان اومدیم خم شیم و خودکارو برداریم که دستامون به هم خورد وای دلم هوووری ریخت دلم میخواست هزار بار تکرار بشه ودستامون بهم برخورد کنه اما کل این اتفاق تو یه ثانیه رخ داده بود و در نهایت من سریعا خودکارو برداشتم از زمین و گذاشتم روی میز و گفتم ببخشید خدانگهدار استاد هم با حالت خیلی معمولی خودش صاف و صوف کرد و گفت ب سلامت یه نگاه ریز به بچه ها کردم که دیدم خداروشکر همه سراشون به سوال و حرف گرم و کسی متوجه اون برخورد نشده از اون روز کم کم حس میکردم اون متوجه علاقم شده و دیگه لو رفتم اما غرورم اجازه نمیداد برم جلو چون مطمئن بودم من براش اهمیت ندارم چون انقدر دختر بودن که براش موس موس کنن و اشاره میکرد صدتا قربونش میرفتن پس لزومی نداشت خودمو سبک کنم اما ب دلمم نمیتونستم بگم که قیدشو بزنه شادی اروم نزدیک گوشم گفت کجایی دختر خیلی رفتی تو فکر یدفه رشته افکارم پرید و یادم اومد سرکلاس استاد سپهری ام همینجام بابا شادی ن اینجا نیستی وگرنه متوجه نوشته روی تخته میشدی گفتم کدوم که دیدم استاد سپهری ایدی تلگرامشو رو تخته نوشته و در حال درس دادن و صحبت کردنه با تعجب گفتم چرا آیدیشو نوشته دیدی حواست نیست برا پروژه بچه ها ازش خواستن آیدیشو بده چون ایمیل در دسترس همگی نیست میخوان سوالاتشونو بپرسن با حالت بی توجه گفتم چ بدرد من میخوره خنگی نهال خودش یه راه ارتباطیه دخترعاشق بعدشم یادت نیست اوندفه ب استاد گفتیم میخوایم گروهی کار کنیم مطمعئنا مام سوال برامون پیش میاد سپیده از صندلی عقب زد ب من و گفت هییس انقدر پچ پچ نکنید نمیبینی استاد هی چپ جپ نگاتون میکنه یادم اومد که اوندفه چ گندی زدیم و حالا باید دربه در بریم دنبال پروژه کی حال داره اصن به شادی گفتم مرض داشتی اون حرفو ب استاد زدی شادی گفت ببخشید باید به استاد چی میگفتم میگفتم میخوایم گروهی سکس کنیم خوب بود خب چیز دیگه به ذهنم نرسید دیووونه لوس نشو خب بچه ها اگه سوالی هست راجب درس بپرسین بچه ها گفتن نه استاد خسته نباشین همچنین شمام خسته نباشین مخصوصا بعضیا که من وسط بحث مهمشون درس میدادم وابرو انداخته بود بالا و داشت اینورو نگاه میکرد عاشق همین متلکاش بودم با شیطنت نگاهش بچه ها کم کم رفتن بیرون و ماهم درحال جمع کردن جزوه ها و وسیله هامون بودیم سپیده گفت میبینی نهال خانوم اونم داره برات چشم و ابرو میره مهسا اره منم ی چیزایی حس میکنم گفتم شماها دارین بزرگش میکنین من که توجهی ندیدم از کلاس رفتیم بیرون سالن شلوغ بود همهمه سپیده من ک مطمعنم استاد سپهری تو کفته مث همه این پسرا ببین چجوری نگات میکنن ابروهامو انداختم بالا و گفتم مگه هرکی هرکیو نگاه میکنه یعنی توکفشه تو خوشگلی از اندامم که ماشالله شانس اوردی نگاهش رفت رو سینه هام خدا دیگه هیچی واست کم نذاشته نهال کاش منم مث تو بودم حداقل چشمام رنگی بود سپیده دختر سفید و با نمکی بود البته یکم تپل بود که ب نظرم با مزه ترش کرده بود موهای مشکی و حالت دارش همیشه دور صورتش از مقنعه میزد بیرون و رژ قرمزی ک به لبای غنچه کوچیکش میزد به همه میگفت که من سپیدم گفتم سپیده جونم اخه تو به این نازو مهربونی چی کم داری ا راس میگی اره معلومه که توهم خوشگلی هرکس خوشگلی خودشو داره اصن اگه خوشگل نبودی که احمدآقا عاشقت نمیشد مهسا گفت اصن سپیده توکه نامزد داری دیگه چته مث ما نیستی واسه خودت کسیو داری نباید برات فرقی کنه که پسرا کیو نگا میکنن کیو نمیکنن سپیده گفت نخیر من واسم مهم نیست ولی میخوام واسه احمد تک باشم و چشمش دنبال کسی نباشه میخوام هرجور شده رژیم بگیرم و کمر باریک بشم گفتم تو همینطوری ام خوبی نیاز ب رژیم نداری باید جلو مردت اعتماد ب نفس داشته باشی وگرنه این حرفات رو اونم تاثیر میذاره شادی در حالی که موبایلش رو از گوشش برمیداشت گفت بچه ها من الان حسام میاد دنبالم مهسا ب شوخی گفت اقا دست مارو هم بگیر اگه رفیق داره برامون جور کن شادی با خنده گفت نه بابا فعلا تکلیف خودمم باهاش معلوم نیست بذار ببینم به کجا میرسیم چشششششم و خداحافظی کرد و ازمون جدا شد احمد هم بعد چند دقیقه اومد دنبال سپیده و با مهسا سوار ماشین شدن نهال خانوم حالا یه امروز رو بد بگذرونید سپیده نهال بیا دیگه میرسونیمت یه دوری ام میزنیم یه بستنی هم میخوریم چقدر ناز میکنی مهسا با تعجب گفت من بودم چند دقیقه پیش گفتم میخوام رژیم بگیرم سپیده با قهقه کفت ایشالله از فرداااا با یه لبخند گفتم ممنون احمد آقا اخه اصن راهی نیست میرم خودم خوش بگذره بچه ها احمد اخه الان یکم ساعتش برا پیاده روی بده دیگه خودتون میدونین سپیده با اخم گفت خیلی لجبازی رسیدی خبر بده ها چشم بازم ممنون خدافظ ساعتو نگاه کردم 3 17 دقیقه هوا یکم گرم بود و پاهام داشت تو کفش میسوخت تصمیم گرفتم از خیابون پشتی برم که زودتر برسم که یهو یه ماشین شاسی بلندی رو ب روم سبز شد یه پسر با عینک دودی پشتش بود که نشناختمش ترسیده بودم راهمو کج کردم ی یه کوچه دیگه که یهو دیدم صدایی گفت نهال جان با تعجب نگاه کردم تا چندلحظه میخ کوب شدم فرهاد بود فرهاد دیوونه اون روانی که سال ها منو زجر داده بود اینجا چیکار میکرد کسی که راز تلخ نوجوانیم رو میدونست ادامه دارد نوشته

Date: February 6, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *