کامران و آرزو

0 views
0%

سلام دوستان خیلی از خاطره خوندن و نوشتن خوشم نمیاد ولی مینویسم اگه ارزو اینو یک روز خوند باز سراغمو بگیره تقریبا 6 سال پیش بود یک روز از سر کار اومدم خونه دیدم اوووو چه همه کفش و چه همه کفش زنونه دم دره خلاصه رفتم تو دیدم دو تا از اقوام نسبتا دور اومدن خونمون که از شهر دیگه بودن اونا دوتا مرد دوتا پسر دوتا زن و دو تا دوختر بودن رفتم تو جاتون خالی اول به چهار تا مذکر دست دادم که خانوم یکی از اقوام که منو توی کوچیکی زیاد دیده بود و دوستم داشته دست داد بهم خلاصه بعد از یخ شدن اب ها بچه ها رفتیم تو یک اتاق دیگه اون زمان یک گوشی انگیج نوکیا داشتم که خیلی بازی توش داشت دادم برو بچ بازی کردن بعد چند دقیقه که نوبت به خودم رسید تا بازی کنم دیدم گوشی تک خورد محل ندادم و ادامه دادم دوباره تک خورد که دیدم دخترا شروع کردن به خنده اول گفتم خدایا کیه این موقع مارو جلو اینا بد نام میکنه با تک بعدی که خورد متوجه شدم بله این دخترای تقس فامیل با گوشیم به گوشی خودشون زنگ زدن و شمارمو برداشتن خلاصه کف کردم نامردا سن زیادی هم نداشتن یکیشون واقعا کم سن بود ولی ارزو سنش بد نبود ولی بازم کوچیک تر از من بود خلاصه در حین اوردن سفره با لقت و تو گوشی و هل و اینا کلی لاس دادن کمی هم توی جمع کردن بعد دیگه اخر شب دیدم داداشم میگه بریم خونه فلان فامیل ما پسرها تا زنا راحت باشن امشب البته داداشم به خاطر سیگار کشیدن خودش دوست داشت بزنه بیرون خلاصه اماده که شدم دیدم ارزو اومد دم در و گفت تو هم میری گفتم چکار کنم وقتی همه مون بلند شدیم چطوری نرم تعجب هم کردم که دیدم بدجور اعصابش بهم ریخته بود و گفت اگه رفتی دیگه هیچی مجدد باعث تعجبم شد اخه بیشتر از شوخی فکر دیگه ای نکرده بودم برای رابطه و گذشته از اینا یادم میاد ریش هامو کوتاه نکرده بودم و خودم چندشم میشد از خودم و چی شد که این همین الان پسندم کرده جای سوال بود برام خلاصه روم نمیشد واستم و اصلا کار محالی بود چون همه پسرا بلند شدیم جز بابام و مردای فامیل خیلی بیریخت بود با 2 تا موتور رفتیم خونه فامیل اونجا که رسیدم متوجه شدم گوشیم دوباره تک خورده منم واسه اولین بار بهش تک زدم دیدم اس داد خیلی نامردی گفتم باید چکار میکردم گفت باید وای میستادی نوشتم نمیشد دیگه تابلو بود خلاصه وسط بازی حکم بودیم دیدم نوشته همه خابیدن و من خابم نمیبره گفتم خوب چکاری از دست من برمیاد لالایی بگم گفت نه پاشو بیا با خنده نوشتم بگیر که اومدم بعد 10 دقیقه دیدم نوشته پس چی شد نیومدی تازه به خودم اومدم دیدم نه بابا داقونه طرف به داداشو بعقیه گفتم راستش یک کاری پیش اومده باید برم یکی از دوستام بیماستانه خلاصه پیچوندمشون با موتور رفتم سر کوچه و خاموش کردم و لای دوتا ماشید پاک کردمش و اروم کلید انداختم و رفتم تو حیاط که دیدم دوتا ماشین تو پارکه رفتم پشت ماشین خودمون و اس دادم که من پشت ماشین خودمونم بیا 2 دقیقه طول کشید اومد از پشت ماشین نور گوشی رو بهش نشون دادم اومد با تاپ بود و شلوارک پلنگی خدایش اندامش تو پر و سکسی بود سبزه بود و چشماش بین ابی و سبز و کشیده بود اومد جلو و به محضی که بهم رسید بغلم کردو رفتیم پشت ماشین نشستیم گفتم خوب الان چی چی شد که از من خوشت اومد گفت از راه که اومدی از خندت و شوخیات و شاد بودنت خوشم اومد گفتم من که ریش دارم و کلی صورتم با ریش داقون به نظر میرسه که دیدم حالت پرسشی گفت ریش و بعد دیدم که داره صورتمو مثل بچه شیر لیس میزنه گفتم چته که دیدم رفت اون ور آب و گفت لب بده لب دادم سریع گفت زبون بده که وقتی دادم با فشاری میخوردش که دیگه فکر نمیکردم بتونم برگردونم زبونمو که یک دفعه دیدم صدا در اومد و از سرفه هاش فهمیدم بابامه اومد رفت دستشویی و لب پله نشست و یک سیکار دود کرد و رفت تا موقع که رفت رو دو پا نشسته بودم و کلی خون توی پام بی حرکت موندو خابید پام در ضمن کمی هوا سرد بود عید بود و ارزو که از سرما هی منو بغل میکرد و من هم یک کاپشن نازک داشتم که بعد دادم به اون بعد از رفتن بابام کاپشنو پشت ماشین پهن کرد و منو خابوند و روم دراز کشید و به صورتو لبو زبونم حال میکرد و حرف عاشقانه میزد که منو میخاد و ازین حرفا و من هم راه نمیومدم چون یک نفرو میخاستم نا جور و تا اون موقع هم سکس نداشتم و کلا دوست نداشتم به غیر از عشق واقعیم سکس کنم بهش هم گفتم چون بیشتر دوست نداشتم پیش بره و ادامه پیدا نکنه خداییش خیلی پسر خویشتنداری بودم بعد از ناامید شدن دیدم پیله نکرد و باهام ور میرفت و من هم کمی شیطونی کردم تا دیگه زیپمو باز کرد و تا اخر کرد تو دهن داغش و برام میخورد خیلی حال داد اولین بارم بود ولی همش عشق واقعیم جلو چشمام بود تا اینکه دیدم دارم میام دیگه اگه دو دقیقه دیگه بخوره که یک دفعه تصمیم گرفتم خودمو جدا کنم چون شدیدا عذاب وجدان داشتم و خودمو نمیتونستم ببخشم جدا شدمو و با بهونه قول فردا و غیره بر گشتم خونه فامیلمون بعد از چنتا اس خابیدم نا گفته نماند که کلی شق درد داشتم فردا واسه صبحانه که برگشتم خونه فکر میکردم خواب دیدم همه اونا رو هر چند مطمئن بودم ولی برام رویایی بود خلاصه ظهرش رفتن و در مسیر رسیدن چند بار اس و زنگ زد و بعد از رسیدن به شهرشون نمیدونم چرا در دسترس نبودن من که دیگه کمکم دلسرد شدم ازش زنگ زد و من هم گرم نگرفتم و کم کم رابطه قطع شد راستش دختر توپی بود و دوست داشتم بمونم باهاش ولی نه سکسی چون دوست سکسی فقط برای سکس با ادم اهمیت داره نه مهر و علاقه و این حرفها و من دوست داشتم حرمت بینمون خراب نشه و بدون توجه به جنس هم با هم باشیم که ارزو خیلی زود جلو رفت من خودم خیلی سکسی هستم ولی راستش خیلی اعتقادی هستم و زود احساس گناه میکنم واسه همین تا جای ممکن جلو خودمو میگیرم همین جا هم ازش معذرت میخام و میگم که اگه سکسیش نمیکردی لا اقل سالی یک بار میومدم پیشت نوشته

Date: August 8, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *