کامیار و شبنم ۱

0 views
0%

قسمت اول شامل صحنه های سکسی نمیباشد اسمش شبنم بود و میشد دختر خالم از من ۸ سال کوچیکتر بود اولین باری که فهمیدم حسی به جز دختر خاله پسر خاله بهش دارم تولد ۱۸ سالگیش بود و تازه درسشو تموم کرده بود تا اون موقع دوست دختر زیاد داشتم ولی تجربه سکسمون در حد همون لب و سینه خلاصه میشد با اینکه خودم خونه مجردی داشتم آپارتمانی که مامان خریده بود آرایشگاهش کنه اما چون از خونه خودمون خیلی دور بود بیخیالش شد و بی استفاده موند منم کلید ساز آوردم و یه کلید قایمکی تو جیبم داشتم اما در واقعیت کمتر دختری جرات میکرد که با پسر غریبه بره خونه مجردی تو ماشین و جای خلوت هم که نمیشد پدربزرگم یه نمایشگاه ما شین داشت که داده بود به من و من هم بعد از تموم شدن درسم که مهندسی مکانیک بود همونجا موندگار شدم هم عادت کرده بودم به کارم هم اینکه عشق ماشین بودم پدربزرگم هم بعد از اینکه یه سکته ناقص زد کل کارو داد دست من و بیشتر مواقع تنها بودم تو نمایشگاه که نمیشد دختر برد و اکثرشون هم که خونه نمی اومدن از تمام این دوست دخترا فقط با یکی کارمون به ساک زدن تو اتاق پشتی نمایشگاه کشید اونهم شانس تخمی ما همون لحظه یه پراید اومد خودشو همچین کوبید به یه پیکان که انگار بمب ترکید بی پدر این تصادف عجب صدایی داره خلاصه ماحصل اون ساک دختره از ترسش کیرمو گاز گرفت منم هنوزم که هنوزه اسم ساک زدن میاد کیرم چمدونشو جمع میکنه و میره مسافرت حتی اگه تو فیلم سوپر همچین صحنه ای ببینه اونشب بعد کلی به خودمون رسیدن و تیپ زدن تو حموم اومدم بیرون و داشتم لباس میپوشیدم و از تو آینه قربون جمال و جبروت بهشتیم میرفتم که یکهو مامانم سر رسید و رید تو احوالاتم کامیار مامان موقع رفتنی تفنگت یادت نره تفنگ آره دیگه مگه خودتو مث میمون درست نکردی که میریم با طالبان بجنگیم خوف بشینه به دلشون تازه فهمیدم چی میگه در کل با اخلاقای مامان خیلی حال میکردم وقتی با مادرای بقیه دوستام مقایسش میکردم یه سر و گردن بالاتر بود ۳۷ سالش بود و خیلی به خودش میرسید روحیه خوبی داشت اونقدر قوی و محکم بود که هیچوقت من و ترانه خواهرم کمبود پدرو احساس نکردیم با اینکه پدرم وقتی خیلی بچه بودم فوت کرده بود و مامان هم خیلی دوستش داشت اما هیچوقت نشنیده بودم عجز و لابه کنه شایدم میکرد اما تو خلوت خودش خانوادۀ پدری و مادری وضعشون خوب بود و هیچوقت نگذاشتن که بهمون سخت بگذره اما با اینحال مامان یه دوره آرایشگری دید و بعدشم طبقه پایین خونه رو کرد آرایشگاه اوایل دلمو صابون زده بودم که از مشتریهاش حتما یه چیزی هم قراره به من بماسه که نشد عینهو عقاب تیز چنگال همچین حواسش جمع بود که نمیشد با مشتریهاش دست از پا خطا کنم اخلاقای خودم هم تا حدودی شبیه مامان بود تیکه های با حال زیاد مینداخت و دست به مسخره کردنش خوب بود اما نمیدونم چرا به این اصلاح صورت که میرسیدیم کلاهمون میرفت تو هم اه مامان گیر نده دیگه چی چی رو گیر ندم وحشی بافقی جنگل آمازون اینهمه ریش و پشم نداره که تو داری داریم میریم تو جمع آدما خدا رو چه دیدی شایدم یکیو پسندیدی و من از شرت خلاص شدم خلاصه هر کاری کردم حریفش نشدم دوباره منو فرستاد حموم و ایندفه هم به این گیر داد که رو صورتت تقسیم عراضی کردی از لجم تمام صورتمو بی دقت اصلاح کردم و چند جاشو بریدم خلاصه با حال گرفته و لج در اومده رفتیم و رسیدیم خونه خاله اینا وقتی درو باز کردن یه دفه شبنمو دیدم باورم نمیشد شبنم همیشه موهای بلند و خرمایی داشت که تا کمرش میرسید چشماشم قهوه ای خیلی روشن بود پوست گندمی داشت و لاغر و تا حدودی هم قد بلند نمیدونم چرا قبلنا میدیدمش یاد کرم کارامل می افتادم اما امشب موهاشو پسرونه و کوتاه زده بود و رنگ مشکی کرده بود که از بس بهش می اومد نمیتونستم ازش چشم بر دارم تلفیق رنگ مشکی موهاش و رنگ چشماش اونقدر قشنگ بود که دهنم وا مونده بود انگاری اصن شبنم رفته بود و یه دختر دیگه جاشو گرفته بود چقد این دختر خوشگل بوده و من نمیدونستم تازه برای اولین بار داشتم بهش دقت میکردم چقدر این بی پدر نازه تازه میدیدم که وقتی میرقصه چه ناز و ادای شیک و قشنگی تو تمام حرکاتشه وقتی با یکی دست میداد گردنشو با یه ناز و کرشمه خیلی خوشگل خم میکرد که از خودم بی خود میشدم منی که هیچوقت نمیشد از وسط مهمونی جمعم کنی الان از ترس آبرو تمام مدت نشسته بودم و حواسم به این بود که کیرم معلوم نشه اما مگه میشد بالاخره وقتی حواس هیچکس بهم نبود پاشدم و رفتم دستشویی و اونجا یه دست جق اساسی زدم خسته و کوفته و فاتحانه از جنگ برگشته بودم که وقتی اومدم بیرون و شبنمو دیدم دوباره این لعنتی شق شد تا حالا همچین چیزی اصلا امکان نداشت دیدم اگه همینجوری پیش بره کف دستم و پوست کیرم قراره تاول بزنه رفتم از یخچال خاله اینا یه بسته سبزی یخ زده برداشتم و بردم دستشویی و گذاشتم رو کیرم که بکپه خبر مرگش نمیدونستم تا شق بعدی چقدر وقت دارم برای همین هم سریع مامانو پیدا کردم و گفتم که یکی از بچه ها تصادف کرده و باید برم بیمارستان اصلا منتظر نشدم ببینم میگه آره یا نه سریع رفتم خدایا این دیگه چه مصیبتی بود خدایی بود که رسیدم خونه مغزم کار نمیکرد که نمیدونم چه جوری تا خونه رانندگی کردم خلاصه از اونروز به بعد دیگه نتونستم مثل آدم با شبنم حرف بزنم شانس گه من شبنم خانوم تصمیم گرفته بود که بیاد پیش مامان من دورۀ آرایشگری ببینه و از صبح تا شب خونه ما پلاس بود از ترس شبنم جرات نداشتم خونه بیام حالا درسته نمیدیدمش اما حضورشو که در شعاع یک کیلومتری که میدونستم یرای همینم یا سر کار بودم یا تو خونه مجردیم که مبادا این آنتنمون بره تو چشم و چار خلق الله اماعمق فاجعه وقتی برام مشخص شد که یهو خبر رسید که امشب برای شبنم خواستگار قراره بیاد دیوونه شده بودم چرا من اصن به این موضوع فکر نکرده بودم تا الان فکر میکردم دردم دیدن شبنمه یه دفه دیدم اگه من شبنمو برای همیشه از دست بدم که میمیرم دیگه موضوع خیلی جدی بود نمیتونستم دست رو دست بذارم که یکی بیاد و شبنم منو هاپولیش کنه تا خبر برسه که شبنم به خواستگاره جواب رد داده مردم و زنده شدم تو اون چند روز مث سگ پاچه میگرفتم همینکه خبر رسید که خطر رفع شده من دوباره مهربون شدم انگار همین باعث شد که مامانم قضیه رو بفهمه یه بار سر شام که ترانه رفته بود تولد یکی از دوستاش و من و مامان خونه تنها بودیم ازم با لحن خاصی پرسید راستی اون دوستت که تصادف کرده بود بهتر شد یا مرد غذا پرید تو گلوم مامانم هم حالا نخند و کی بخند ها آره خدا رو شکر زنده موند خدا رحم کرد که کامیار تو از شبنم خوشت میاد شبنم شتر سواری دولا دولاس دیگه جوجه تو فکر کردی با کی طرفی فکر کردی من نمیفهمم تو اون کله خرابت چی میگذره منو باش که فکر میکردم طوری باهاتون رفتار کردم که بدونین میتونین حرفاتونو به من بگین نه راست میگفت اونشب هر چی تو دلم بود بهش گفتم و قرار شد که مامانم با خاله اینا حرف بزنه و مزۀ دهنشونو بفهمه تا فرداش که مامان گفت خاله گفته ایراد نداره و ما میتونیم بریم خواستگاری شبنم جون به سر شدم قرار شد همون هفته پنجشنبه شب بریم برای خواستگاری شب دیر وقت خوابیده بودم که با ویبرۀ موبایل از خواب بیدار شدم دیدم از طرف شبنمه تعجب کردم عادت نداشتیم که زیاد برای هم مسیج بفرستیم مگر یه آهنگی چیزی که اونهم دیگه نصفه شب مزاحم هم نمیشدیم برای همین هم تعجب کردم وقتی مسیجشو باز کردم فقط نوشته بود که اگر واقعا دوستش دارم از خیرش بگذرم فقط همین چون همون لحظه پیغامش اومده بود میدونستم بیداره سریع بهش زنگ زدم چرا تا حالا نفهمیده بودم که صداش به نرمی مخمله بله کامیار جان خوبی شبنم چیزی شده معنی حرفتو نفهمیدم یعنی چی که از خیرت بگذرم ببین کامیار من و تو به درد هم نمیخوریم ببین شبنم من حداقل خودم فکر میکنم که آدم روشنفکری هستم اگه واقعا کس دیگه ای رو دوست داری بهم بگو کس دیگه ای رو دوست ندارم اما تو رم هم دوست ندارم کاری کردم حرفی چیزی شنیدی بغض کرد خوب دوست ندارم دیگه دوست نداشتن دلیل میخواد و گوشیو قطع کرد چرا بغض کرد یعنی الهی بمیرم من دوباره زنگ زدم اما جواب نداد دوباره سه باره شاید پنجاه بار بهش زنگ زدم اما جواب نمیداد خیلی نگران شده بودم آخه مامان خودش گفت خاله اینا گفتن قدمتون رو چشم پس این شبنم چی میگه تا صبح خوابم نبرد و صبح خیلی زود یه دوش گرفتم و بدو بدو خودمو رسوندم خونشون میدونستم که صبحها از ساعت ۹ پیش مامانمه و تا خونه ما هم نیم ساعت با ماشین راهه حتما دیگه هشت ونیم راه می افتاد اول از همه باباش بود که ساعت هفت ونیم رفت سر کار خاله هم که سر کار نمیرفت موبایلم زنگ زد مامان بود جانم به به آقای سحرخیز چه عجبه هر روز با توپ و تفنگ نمیشد از خواب بیدارت کرد حالا یهویی مامان من الان سر کارم سرم شولوغه میشه ظهر بهت زنگ بزنم در خونشون باز شد و من گوشی رو سریع قطع کردم اما همسایه بود که اومد بیرون منتظر موندم که شبنم بیاد بیرون و بره پیش مامانم اما هر چی منتظر شدم ساعت ۹ هم شد کسی بیرون نیومد ای خدا یعنی چی شده سریع زنگ زدم به موبایل مامان ببخشید مامان اونموقعی مشتری اومد مجبور شدم قطع کنم چیزه میگم نگران این آخر هفته ام میتونی از شبنم بپرسی چه گلی دوست داره که براش ببریم شبنم الان اینجا نیستش زنگ زد گفت امروز حالش خوب نیست نمیتونه بیاد ئه چرا نگفت چش شده نه نگفت خیله خوب مشتری اومده بازم فقط یادت نمیره بپرسی ازش نگران نباش میپرسم دیوونه شده بودم زنگ زدم به موبایل شبنم این بار جواب داد و صداش هم معمولی مثل همیشه بله کامیار جان کامیار جان و مرض خیلی ممنون مرسی مامان هم سلام میرسونه انگار نمیتونست حرف بزنه سر کوچتونم شبنم میتونی یه سر بیای بیرون باید باهات حرف بزنم از دیشب دیوونم کردی دختر بله بله پس این آخر هفته منتظرتون هستیم ان شالله صبر کن اما گوشی رو قطع کرده بود ای تف به گورت شبنم تا پنجشنبه هر چی منتظر شدم که خبر بدن که نیایین اما خبری نشد این یعنی که میتونیم بریم خواستگاری اما حرف شبنم هم یادم نمیرفت پنجشنبه شب برای خالی نبودن عریضه بی حوصله سه تیغه کردم و مرتب کت شلوار و یه دسته گل یاس هم گرفتیم وقتی وارد شدیم بر خلاف انتظارم شبنم با لبخند اومد جلو یه پیرهن کوتاه یکسرۀ مشکی و روی زانو پوشیده بود که خیلی بهش می اومد دسته گلو دادم دستش اما این چند روزه همچین ریده بود تو اعصابم که هر کاری کردم لبخند به لبم نیومد و مث عنق منکسره نشستم و سرمو انداختم پایین بعد از تشریفات معمول و تعارفهای مسخره و الکی بالاخره وقتش شد که با عروس خانوم بریم حرفهامونو بزنیم قرار شد بریم تو اتاق شبنم و با هم حرف بزنیم اتاقش مثل همیشه مرتب بود نشستم لبه تختش و خودشم نشست رو صندلی میز کامپیوترش منظورت از حرفهای اون شب چی بود چرا گفتی اگه دوستت دارم ازت بگذرم بیخیال من گفتم و تو هم گوش نکردی آخه چرا تو اینقد بی انصافی عوضی چرا راستشو به من نمیگی دوست پسری چیزی پردتو زده دختر نیستی ماشالله ملت چه های کلاس بودن و من نمیدونستم بابای من هنوز به این راحتی راجع به پرده های خونمون حرف نزده که تو شبنم میگی چه مرگته یا من گفتم که دوستت ندارم اما تو گوش نمیکنی فقط همین دلیلت فقط همینه که منو دوست نداری پس چرا اونروز به خواستگارت جواب رد دادی مگه تو فضول منی که به کی میگم آره به کی میگم نه گفتم نه و دلیلشم فقط به خودم مربوطه آقا پسر تازه اصن من نمیفهمم تو چرا منو دوست داری این همه ساله که ما همدیگرو میشناسیم بهم لقب نموند نداده باشی شیر برنج و کوفت و زهرمار حالا چی شده یه دفه که تو عاشقم شدی من عوض شدم یا تو من همون شیر برنجی که بودم هستم تا حدودی راست میگفت نمیدونم یه دفعه چی شده بود مثلا خواستم درستش کنم با خجالت زمزمه کردم من هیچوقت بهت نگفتم شیر برنج همیشه گفتم کرم کارامل چون خیلی شیرینی منم پشت گوشام مخملیه و عر عر میکنم لابد حالا که اینطور شد اونا مال بچگیهامون بود منظوری نداشتم شوخی بود پس از شیش ماه پیش به اینور یهو خیلی بزرگ شدیم نه یا تو این شیش ماه یه چیزی شده که من خبر ندارم حالا که منو نمیخواستی برای چی گفتی بیایم یکی به احترام خاله یکی هم برای اینکه یک کم جیگرت حال بیاد اینهمه سال ریدی تو شخصیت من و جلوی جمع هی ضایم کردی و حتی یه بار هم منو به اسم صدا نکردی اصلا میدونی اسم من چیه پس اونشب چی بود جو گرفته بود نمیخواستم ضایت کنم گفتم فامیله و آدم بعدا خجالت میکشه تو روی هم نگاه کنه اما بعدش دیدم اینهمه سال به من خوش گذشته بذار یه بارم به تو خوش بگذره هرجور تو میخوای پس من برم یعنی هر جور میلتونه سرورم بعدشم بلند شد و در اتاقشو باز کرد و با تمسخر تعظیم و اشاره کرد که میتونم برم دخترۀ بیشرف خدا شاهده اگه کسی اون لحظه خونه نبود حتما یه کاری دستش میدادم که صدای سگ بده بد جوری پیش خودم ضایم کرده بود اما منم دارم برات شبنم خانوم به هم میرسیم برگشتیم تو جمع و ایندفعه هر کدوممون ساکت نشستیم بابای شبنم پرسید مبارکه دیگه گفتم متاسفانه با شبنم جان به تفاهم نرسیدیم که مامان گفت وا به همین سرعت میگن جدیدن همه چی حوصله نداشتم برای همینم سریع پریدم تو حرف مامان هر چه زودتر میخواستم از اینجا برم داشتم خفه میشدم خاله جون شرمنده مزاحمتون شدیم دیر وقته دیگه مادرم که فهمیده بود یه چیزی شده دیگه پاپیچ نشد و بلند شدیم بعدش هم هر چی تو راه پیله کرد که چی شده و چرا همچین کردی فقط تونستم بگم شبنم انگار بچه تر از این حرفهاس که فکرشو میکردم اما ته دلم داشتم نقشه میکشیدم که چه جوری حالشو بگیرم مامان و ترانه رو رسوندم خونه اما دلم یک کم هوای آزاد میخواست حوصله نداشتم برم خونه هیچوقت فکرشم نمیکردم که شبنم اینقدر آدم عقده ای و مزخرفی باشه از یه طرف خوشحال بودم که ماهیت واقعیش قبل ازدواج برام روشن شده از یه طرفم بدجور خورده بود تو پرم و اون شب قبل اینکه برم تو جام تصمیم گرفته بودم بد بلایی سرش بیارم صبح بی حوصله پا شدم و رفتم نمایشگاه پدربزرگم یه سری قطعات ماشین از آلمان سفارش داده بود که میخواستم ببینم فرستادن یا نه داشتم ایمیلهامو چک میکردم که یه ایمیل عجیب با عکس توجهمو جلب کرد بازش که کردم دیدم عکسهای سکسی و آماتوره میخواستم بگم ببین دختره چقدر شبیه شبنمه که یکهو دنیا دور سرم چرخید خود شبنم بود لخت لخت تو بغل یه پسره صورت پسره رو سانسور کرده بودن اما صورت شبنم کاملا واضح بود مال وقتی بود که هنوز موهاش بلند بود شاید بیشتر از صد مدل عکس بود تو حالتهای خوابیده و نشسته که تو همشون چشمای شبنم بسته بودن یه دونه هم عکس کیر تو کس داشت که بدونم د خول هم انجام شده فشارم افتاده بود خداییش بود که اون لحظه کسی تو نمایشگاه نبود وگرنه یه کاری دست یکی میدادم دیگه فکر نمیکردم این دخترۀ جنده اینقدر وقیح باشه که بخواد منو اینجوری بچزونه و عکسهای کس دادنش به دوست پسرشو برام بفرسته وقتی به خودم اومدم دیدم جلوی در خاله اینام از شدت عصبانیت مغزم کار نمیکرد فقط و فقط میخواستم یکی رو بکشم و کی بهتر از شبنم رفتم و زنگشونو زدم شبنم جواب داد کیه خاله خونس آره بیا بالا درو زد و رفتم تو پله ها رو ۳ تا یکی میدویدم که سریعتر جرش بدم در آپارتمانشونو باز کرد و منم رفتم تو خاله کجاس حمومه الان میاد چیزی شده خبریه خبرا پیش شماس خانوم خانوما مامان و باباتونم میدونن اینطوری کس و کونتونو حراج کردین یا فقط افتخارش نصیب بنده شد یواشتر آبروم رفت تو مگه آبرو هم داری کامیار تو رو روح بابات یه دیقه به حرفم گوش کن من فقط با خاله کار دارم تو هم برو کستو از تو اینترنت جمع کن ارواح خاک بابات قسمت دادم کامیار نمیدونم چرا به حرفش گوش کردم حالا یا قسمش بود یا حالت نگاهش هر چی که بود بازوشو گرفتم و با خودم کشوندمش تو اتاقش و درم قفل کردم بفرمایین دیگه سراپا گوشم کامیار میدونم باور نمیکنی اما من تا شب خواستگاری اولم روحمم از وجود این عکسها خبر نداشت شروین گرفته و تهدیدم کرده که اگه باهاش ازدواج نکنم برای همه فامیل میفرسته پارسال یادته بعد از اینکه گچ پاتو باز کردن مامانت همگیمونو دعوت کرد شمال یادته یه شب همتون خواستین برین کنار دریا و من نیومدم چون سرم درد میکرد نه یادم نیست تازشم شروین که اصن با ما نیومد با باباش مونده بود انگار اومده بوده ما خبر نداشتیم بعد از رفتن شما شروین به موبایل من زنگ زد و گفت که موبایل مامانش آنتن نمیده و کجاس و از این حرفهای معمولی منم سرم درد میکرد حوصلشو نداشتم که گفت صدات چرا اینجوریه گفتم سرم درد میکنه گفت تو دستشویی تو کمکهای اولیه مامانش یه قرص داره واسه سر درد خوبه منم رفتم دیدم چند تاس پرسیدم اسمش چیه گفت یادم نیس فقط میدونم تو یه شیشه قهوه ای رنگه و شبیه کپسول اونجا هم با این توصیفات فقط یه شیشه بود خواستم قطع کنم که گفت همین الان بخور که بدونم خوردی خیالم راحت شه منم تعجب کرده بودم که این شروین گاو یهو چرا اینقده مهربون و دلسوز شده نگو حالام تهدید کرده که شبنم با صدای بلند زد زیر گریه فشارم افتاده بود نمیدونم چقد تو اون حالت بودم اما یه لحظه با ضربه های محکمی که به در میخورد به خودم اومدم خاله بود که داشت در میزد و میپرسید که چی شده شبنم شبنم مامان چی شده در چرا قفله شبنم بلند شد با اون گردن خم به جلو و شونه های افتاده شبیه یه محکوم به اعدام بود که داشت میرفت سمت طناب دار درو باز کرد خاله از دیدن من تعجب کرده بود داشت هاج و واج منو نگاه میکرد انگار مغزش داشت یه چیزی بهش میگفت که نمیتونست باور کنه با عصبانیت رو به شبنم پرسید اینجا چه خبره در اتاقتو چرا قفل کرده بودی بی اختیار همونطوری که وا رفته بودم گفتم دیشب وقتی شبنم گفت نمیخواد با من ازدواج کنه چون دهنم بوی شیر میده منم از دهنم در رفت و یه حرف بد زدم بهش که الان اومده بودم ازش معذرت بخوام در هر صورت شبنم هم آدمه و حق داره شوهرشو خودش انتخاب کنه خاله انگاری قانع نشده باشه داشت با شک و تردید نگاهم میکرد مگه حالا این حرف چی بوده که قیافه های جفتتونم این شکلیه مونده بودم چی بگم که شبنم گفت من به کامیار گفتم بچه کونی اونم به من گفت جنده خاله تعجب کرده بود خدا مرگم بده شبنم از تو بیشتر از اینها انتظار داشتم اینم حرفه تو زدی حقشونه همشون این پسرا فکر میکنن ما دخترا سند به نام ایناییم و هر گهی دلشون خواسته میتونن بخورن و هر چی میخوان بگن و بعدشم قسر در برن در حالیکه داشتم از کنار شبنم و خاله رد میشدم خیلی خونسرد به شبنم گفتم خیالت راحت شبنم خانوم هیچ کس قرار نیست قسر در بره هر کی از هر دستی بده از همون دست میگیره حالا درسته اینهمه سال بهت گفتم کرم کارامل و به قول خودت شیربرنج اما مطمعن باش به همین زودیا از دلت در میارم ادامه دارد نوشته

Date: December 27, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *