سلام الان که من دارم این داستانو مینویسم ساعت یک بعد از نصف شبه من رو تختم نشستم راستش لخت هم هستم امشب خونه تنهام بودم اومدم شهوانی و مثل همیشه اومدم داستان بخونم خب داستانای جالبی اینجا هست ولی واقعا آدم نمیدونه کدوم راسته کدوم دروغ ولی کلا واسه ارضا شدن خوبه من یه چند ماه پیش یه داستان گذاشتم ولی بچه ها خیلی ریزبینانه و با تردید نظر داده بودن که داستان من دروغه برام عجیب بود که چی گفتم که بچه ها میگن دروغه سکس تو همه جای کشور ما انجام میشه مگه سکس دروغه منم مثل بقیه سکس کردم البته شاید چون سکس من یه کم عجیب بود برای بچه ها غیرقابل باور بود ببخشید ولی لازم بود این مقدمه رو بگم که تصور نکنید هرکی اینجا داستان میزاره توهم زده گرچه فکر نکنم زیاد هم مهم باشه که کسی باور کنه یا نه بگذریم اسم من کاوه ست و الان در تاریخ ۲۵ دی ماه ۹۶ دقیقا ۲۹ سالمه فوق لیسانس و قد بلند و هیکلی ارادتمند شما سال ۹۴ سربازیم تموم شد و رفتم سر یه کاری و خیلی خلاصه بگم مثل همه خانواده های سنتی خانواده من هم گیر دادن به ازدواج من حواستون باشه خیلی چیزارو دارم خلاصه میکنم مبادا خلاصه کردنام باعث بشه فکر کنین دروغه تو این هاگیر واگیر من با عروس داییم خیلی صمیمی شدم ساناز متولد ۷۱ ساناز قیافش خیلی معمولیه ولی یه نقطه از بدنش واقعا جذابه اونم باسنشه خلاصه من و ساناز در یه بازه زمانی ۵ یا شیش ماهه تونستیم باهم دوست بشیم صمیمی بودیم ولی دوست سکسی نبودیم گفتم که ساناز عروس داییمه یعنی متاهله بعد از سال ۹۴ با ساناز دوست بودیم و انقدر دوستیمون نزدیک شد تا کار به نقشه کشیدنامون برای سکس رسید ولی هیچوقت موفق نشدیم چون ساناز متاهله و این یه محدودیت بزرگه و اینکه واقعا پیدا کردن جا برای سکس یه پسر مجرد و یه زن متاهل خیلی سخته گذشت و گذشت و گذشت و تو این گذر زمان من داشتم خودمو از این رابطه دور میکردم ولی ساناز خیلی وابسته شده بود راستش من عذاب وجدان داشتم واسه همین داشتم کم کم بیخیال میشدم جواب تماساشو نمیدادم یا خیلی کم جواب میدادم اما دوماه پیش ساناز تازه یه کار نیمه وقت پیدا کرد و محل کارش یه فاصله یه ساعتی با خونه شوهرش داشت شوهرش راننده پخش بود که به شهرهای مجاور بار میبرد واسه همین بعضی روزا که شوهرش خارج از شهر بود ساناز میرفت خونه پدریش که نزدیک محل کارش بود و بعضی موقع ها هم شب اونجا می موند نمیخوام اسم شهرو بگم چون واقعا دیگه معلوم میشه دوماه پیش طبق معمول ساناز چند بار بهم زنگ زد و جواب ندادم آخرش پیام داد دیشب تنها بود از ترسم تا صبح نخوابیدم انگار نه انگار من عذاب وجدان دارم و تصمیم گرفتم ازش دوری کنم سریع بهش زنگ زدم اولش ناراحت بود که هوا برم داشته که تنهاست و بهش زنگ زدم خلاصه صحبت کردیم و پرسیدم چرا تنها بودی گفت فرشید شوهرش برنگشت و رفتم خونه پدرم اوناهم رفتن تهران منم شب تا صبح اونجا تنها بودم پرسیدم الان کجایی گفت خونه خیلی به صورت مضحکی گفتم بیام پیشت گفت بیا گفتم من دارم جدی میگما گفت منم جدی میگم دیدم راستی راستی جدیه خلاصه قرار مدار گذاشتیم و گفت نیم ساعت دیگه بیا من برم حموم دربیام سر موعد من رفتم سمت خونه پدریه ساناز بهش گفتم نزدیک خونه شدم تک میندازم درو باز بزار بیام تو نمیدونین وقتی داری میری سکس کنی باز بودن در به طور هماهنگ شده چه حس قشنگی داره در باز بود هول دادم و رفتم تو راه پله کفشمو درآوردم گفت کفشتو بزار یه جا که اگه کسی اومد معلوم نباشه و خودتم بری قایم شی پشت درم بنداز پشت درو انداختم و کفشامو با خودم بردم تو گذاشتم دم دستم ساناز تازه از حموم دراومده بود و یه حوله دور سرش پیچیده بود که موهاشو خشک کنه یه تیشرت تنش بود و یه شلوار ورزشی نازک طوسی رنگ که به شدت تحریک کننده بود دو اتاق دارن یه اتاق همکف هال بود و یه اتاق هم تو هال بود ولی چند تا پله میخورد میرفت بالا اونجا اتاق دوره مجردی ساناز بود گفت کاوه تو برو اتاق بالایی من الان میام رفت سمت اتاق که آماده شه بیاد ولی من نرفتم بالا پشت سرش رفتم گفت نیا برو بالا هرکاری کرد گوش ندادم و از پشت بغلش کردم گفت نمیتونی دو دقیقه وایسی بیام نه خلاصه بغلش کردم و رفتیم بالا ناگفته نمونه جفتمون خیلی استرس داشتیم و اولش مثل بید میلرزیدیم ولی کم کم بهتر شدیم افتادیم روتخت من همون اول کاری میخواستم شروع کنم نزاشت گفت بیا کنارم یه کم حرف بزنم چشاتو نگا کنم خوابیدم کنارش و تو بدن هم قفل شدیم اولش یه کم گلایه کرد که چرا جواب نمیدی و از این حرفا اولین بوسی که رو لبش گذاشتم همه چی رو از یادش برد گفتم مطمئنی کسی نمیاد گفت بله تو نمیخواد نگران باشی محکم بغلم کرد و شروع کردیم به لب خوردن فقط لب تا چند دقیقه کم کم دستمو بردم سمت سینه هاش از زیر تیشرت دستمو بردم رو ممه هاش و مالیدم بلند شدم نشستم روش نگاش کردم و اونم نگام کرد نگاه تو سکس بیشتر از خود سکس حال میده چشاش خیلی شیطونی میکرد حرف نمیزد ولی با چشاش میگفت شروع کن تیشرتشو درآوردم سوتینشو باز کردم ممه هاشو قبلا خورده بودم ولی نه با این طمانینه و فراغ بال ممه های سفید گرد تپل سفت خم شدم رو ممه سمت راستش شروع کردم به لیسیدن یعنی برج العرب رو تو اون لحطه با سکسمون عوض نمیکردم ساناز رو ممه هاش خیلی حساسه نقطه تحریکشه منم تا میتونستم حالشو بد کردم گفت بلند شو بلند شدیم جفتمون از تخت اومدیم پایین سرپا وایسادیم شروع کرد یکی یکی دکمه های پیرهنمو باز کرد پیرهنمو دراورد انداخت کنار رفت سراغ کمربندم کمربندمو باز کرد شلوارم و شورتمو باهم کشید پایین حالا من لخته لخت بودم ولی اون شلوار تنش بود خوابوندمش رو تخت سریع شلوارشو دراوردم شورت پاش نبود وای نمیدونین چه حسی بود اون باسن اون کمر باریک اون رونای سفید تپل تو پر دیگه الان تو دستام بودن بدون هیچ مزاحمتی خوابیدم روش لباشو مک میزدم و دستمو بردم لای پاهاش و کسشو مالیدم خیس خیس بود گفت تو این چهار سال که زن فرشیدم هیچوقت کسم خیس نشده هیچ میلی بهش ندارم بعد از لباش اومدم پایین سرمو بردم لای پاهام و کس آبدار خیس تپلشو که تازه تو حموم صافش کرده بود گذاشتم تو دهنم تا تونستم کسشو لیسیدم و مک زدم ساناز اهل خوردن کیر نبود ولی یهو دیدم گفت بخورم منم از خدا خواسته گفتم مال خودته منو خوابوند و نشست رو پاهام شروع کرد به خوردن باورم نمیشد ساناز افاده ای داره کیرمو میخوره چجوری حالش به هم نمیخوره حالش به هم نمیخورد که هیچ داشت از فرط شهوت کیرمو ازجا میکند کیرم سفت شده بود تقریبا ۱۷ سانته اندازه نگرفتم ولی از قیافش به ۱۷ یا ۱۸ میخوره حسابی که خیسش کرد پاهاشو باز کرد و ژست نشستن رو کیرمو گرفت من اصلا تو این دنیا نبودم کیرمو گرفت تو دستش و گذاشت رو کسش آروم نشست روش سرش که رفت تو یه آه ریز گفت لباشو گاز گرفت و چشاش برگشت دستشو برداشت آروم پایین و بالا شد تا کیرم تا ته رفت تو کسش الانم از تصور هیکلش رو کیرم حشری میشم اگه بدونه اینارو اینجا نوشتم سرمو میبره گفتم ساناز زیاد تند حرکت نکن ابم میاد دستاشو گذاشت رو سینم و اروم بالاو پایین میشد حوله سرشو باز کردم موهاش ریخت رو صورتم موهاش نم بود خیلی حال میداد هردومون تشنه ی تشنه بودیم واسه این سکس دوسال صبر کرده بودیم چه ناله هایی میکرد همون ناله هایی که دل پسرا رو از جا درمیاره چن دقیقه بعد گفت خسته شدم بلندش کردم خوابوندمش طاق باز پاهاشو انداختم رو شونه هام و کیرمو دادم تو کسش آخخخخخ الانم حسش میکنم داشت از فرط شهوت تشک تختخوابو با ناخناش جر میداد خیلی آروم و رمانتیک میکردمش دوباره چرخوندمش رو شکم که باسن خوشگلش جلو چشام باشه سرو سینشو زد رو تشک کمرشو داد بالا کیرمو گذاشتم رو کسش دستامو گرفتم دور کمر باریکش و هول دادم تو این پوزیشن خیلی خوبه حتما امتحان کنین دیگه داشت آبم میومد گفتم ساناز ابم داره میاد گفت درار دوباره طاق باز خوابید گفتم بمال گفت نه میخوام کسم آبتو بیاره گذاشتم تو کسش چون دیگه پارت آخر بود این بار محکم تلمبه زدم آبم داشت میومد درآوردم پاشیدم رو ممه هاش و گلوش یعنی اندازه یک ماه انرژیم تخلیه شد مثل جنازه افتادم کنارش و همدیگه رو بغل کردیم دیگه جون نداشتم بلند شم از اون روز باز برنامه سکس گذاشتیم ولی فعلا عملی نشده ممنون که خوندین این داستان واقعی بود امیدوارم باور کنید البته اصراری نیست خوش باشید نوشته
0 views
Date: February 26, 2019