سلام من اولین باریه که دارم داستان مینویسم و این داستانی که دارم مینویسم کاملا واقعیه و کلا بدم از دروغ وچرندیات میاد خلاصه یه دوست و هم محله ای داشتیم که علاقه زیادی ب کارت های بلزی داشت و قدیم همه کارت بازی میکردیم ولی این دوست که اسم واقعیش یه چیز دیگه بود ولی ب اسم رضا میگم که ابروش نره علاقه زیادی ب بروسلی داشت برا همین همش کارت های بروسلی میخرید اون موقع من 13 سالم بود ورضا دوستم 11 سالش بود و منمادم ماهری بودم تو بازی کردن وافراد زیادی باهام بازی نمیکردن چون میدونستن میبازن و یروز رضا رو دیدم وبهش گفتم که اگه 24 تا کارت از بروسلی بهت بدم در عوضش چکار برام انجام میدی گفت که هرچی تو بخوای انجام میدم منم تا اینو شنیدم سو استفاده کردم وبهش گفتم که اگه 24 تاکارت رو بهت بدم باید بهم کون بدی رضا هم از بچه خوشگلا و نازو سفیت بود قبول کرد خلاصه اون روز گذشت و منم ب زور چند نفری رو راضی کردم که کارت برام جور کنن خلاصه دوسه روزی گذشت که کارتا فراهم شد مدقع عملیات کردن شد بهشگفتم که اماد ان تو چی اماده ای گفت اره بردمش تو خونه کسی نبود و تو اتاق شلوارشو کشیدم پایین اون موقع بلد نبودم بکنم همین طوری خشک خشک کردم که بدبخت خیلی دردش گرفته بود بعد کردن کارتا رو بهش دادم نوشته
0 views
Date: December 5, 2019