سلام دوستان این داستانی که میگم خدا شاهده واقعیت داره من ی خواهر زن دارم که الان تقریبا 17 سالشه و کار سکس باهاشو از پارسال شروع کردم خواهر زنم جلو من راحت بود به زور ی روسری سر میکرد و بیشتر اوقات هم میرفتم خونه مادر زنم با ی تاب بود که زود میپرید و لباس میپوشید ولی من دید میزدم ی روز که خونمون بودیم انباری کوچیکی بالای اتاق داشتیم که ما دستمون نمیرسید که خواهز زنمو بلند کردم بره بالا موقع پایین اومدنش سخت بود باید کسی میگرفتش آغوشمو باز کردم وقتی اومد بغلم به بهونه نگه داشتنش سینه هاشو نگه داشتم و گرفتم که حالیش نشد چی کار کردم ولی ی سینه کوچولوی زیبا داشت گذشت زیاد بهش فکر کردم تا اینکه ی روز خونه مادر زن بودیمو خواستم برم خونه حموم و برگردم که قرار بود شام بریم مهمونی خواهر زن م برای ی کاری گفت منم میام خونتون وقتی رفتیم خونه من به بهونه حموم رفتن تو اتاق لخت شدم و حوله حموم رو پوشیدم اما دکمه جلوشو نبستم که صدام کرد و کارم داشت رفتم بیرون طوری با دستم حوله رو نگه داشته بودم که کیرم تقریبا دقت میکردی بیرون بود کیرم خیلی کلفته و قدشم تقریبا15 سانته بعد یک مقدار کار یهو حواسش به کیرم شد که سریع خودشو جمع کرد و دیگه نگاهشو سمتم نگرفت که رفتم حموم و خودمو خالی کردم و رفتیم خونه مادر زن بعد ی مدت دوباره خونه تنها شدیم که داشت با گوشی ور میرفت رفتم سمتشو به بهونه اذیت کردنشو و شوخی کردن ی گاز گرفتمش و جیغ میزد و میخندید که خوابوندمش زمینو و گردنشو گرفتم و شرو کردم اذیت کردنش و که بالاخره با ترس و لرز رسیدم به سینش که سینشو گرفتم و فشار دادم و گفتم نیکبت برزگ شدیا که خندید و گفت داداش اذیت نکن بذار به کارم برسم وقتی دیدم هیچ عکس العملی نشون نمیده دوباره خوابوندمش و اینبار دستم از گردنش بردم زیر پیرهنش و سینشو گرفتم و فشار دادم که دیدم باز خندید و گفت اذیت نکن داداش گفتم فقط بذار ببینم چقدری هستن سینه هات که به زور همون طور که میخندید پیرهنشو دادم بالا وای ی سینه تمیز و سفید و کوچلو وقتی مالیدم سینه هاشو چشماشو بست منم سینشو گرفتم دهنمو و مقداری خوردم ولی کار دیگه ای نکردم و تموم شد بعد اون قضیه هر موقع تنها میشدیم به ی بهونه ای در میرفت که گیرش نیارم ولی چند باری گیرش آوردم و سینه و کسشو خوب مالیدم ی روز ظهر خونه مادر زن بعد ناهار خوابیدم که زنم اومد بالا سرم گفت ما میریم آرایشگاه با مامان من متوجه نشدم که خواهر زنم تنهاس خونه بعد یک ساعت خواب بیدار شدم اومدم تو حال دیدم سر مبل خوابیده و بدون روسری و با یک تاب منم به بهونه خماری نشستم رو مبل اونم اصلا نخواست که خودشو جمع کنه دیدم کاری نمیکنه پریدم سرشو و یکم مقاومت کرد و جدی شد منم سینه هاشو مالیدمو بعد چند دقیقه دیگه صداش درنیومد اومدم شلوارشو بکشم پایین مقاومت شدید کرد که بهش گفتم من ولکنت نیستم امروز بذار بکنمت زود برم که به هزار زحمت راضی شد و کشید پایین وای چه کسی چه کنی از مال زنم یکم بزگتر بود کردم تو کنش از اول گریه کرد منم تا آخرش کردمش و آبمو ریختم تو کنش ولی از اون روز دیگه توبه کردم و هنوز هم هست با هم قهریم نوشته عشق خواهر زن
0 views
Date: August 23, 2018