سلام و عرض ادب خاطره ای ک میخوام بگم برمیگرده به سال 94 تابستون 23سالم بود یه خونه ویلایی داریم تو کوچه ای ک همشون پارتمان هستش من غروبا بیشتر وقتا جلوی در وایمیسادم و به رهگذرا نگا میکردم گاهی دوستام رد میشدن میمومدن پیشم گاهی هم من میرفتم پاین تر جلوی در دوستم میشستیم کوچه خلوتی داریم بجز دوستای خودم چنتا دخترم هستن یه روز غروب نشسته بودم جلوی در دوستم و داشتیم کلش بازی میکردیم ک دیدم صدای چنتا دختر میاد نگا کردم دیدم فاطمه و ملیکا بچه محلامونن فاطمه دوست ملیکا کوچه بغلی مینشست و بخاطر دوستش میومد کوچه ما ملیکا که من ازش خوشم میومد خیلی شیطون بود بلند بلند میخندید کرم میریختن بین خودشونو میخندیدن یه دختر 16 17 ساله صورت خیلی نجیبی داش بر خلاف بدنش که رد میشد ب دوستم میگفتم حامد چ کونی داره ی ذره بچه حامد میگفت 16 17 بچس 20 بار داده کسخلیم مخ نمیزنیم از جای دیگ میان میبرن میکنن ماهم فقط ادعا داریم رد شدن رفتن پاین کوچه ما باز کلش بازی کردیم باز اومدن بالا موقع رد شدن من با اینا چش تو چش کردم ک ببینم چیکار میکنه میشه مخشو زد یا نه دیدم دوستش فاطمه مارو نگا کرد یچی گفت ب ملیکا و باهم خندیدن و رفتن باز سر کوچه ب حامد گفتم بیا بریم دنبالشون کوچه خلوته شماره بدیم حامد گفت فازت چیه بیخیال گفتم پس میرم سیگار بگیرم برگردم گفت باشه رفتم سر کوچه دیدم نیستن خیابونو رد شدن رفتم مغازه سوپری دیدم دارن بستنی میخرن ساکت وایسادم خریدن اومدن بیرون نوبت من شد خریدم منم اومدم پیش حامد گفتم میومدی 2تایی مخ میکردیم تنهایی روم نشد زدم تو برق اخم کردم حامد بهم خندید گفت لبو دهنی دیگ هوا یکم تاریک تر شد حامد رفت باشگا فاطمه هم رفت کلاس زبان من موندمو ملیکا ک رفته بود خونشون و هر از گاهی میومد بارکن یه نگا میکرد میرفت تو تا اینک اومد بارکن گفتم شمارتو میدی هیچی نگفت رفت تو بعد 5 مین دیدم اومد داش با تلفن حرف میزد ک اره فردا کلاس داریم حوصله ندارم بخونم الانم مامانم نیست شام نداریم فهمیدم خونه کسی نیست و یجورایی امار داده تلفنش تموم شد گفتم اخی تنهایی باز رفت تو محل نداد بلند شدم اومدم خونه یه اب خوردم میوه خوردم شارژ کردم خودمو باز رفتم بیرون ک مامانم میگفت دیره کجا میری این حرفا رفتم باز نشستم جای قبلیم ک دیدم ملیکا صدام کرد میلاد نگاش کردم با تعب گفت اقا میلاد بودی دیگ گفتم میگن گفت شارژر داری شارژر منو دوستم برده گفتم وایسا برات بیارم گفتم گوشیت اندرویده دیگ گفت اره رفتم اواردم گفت بیار بالا درو زد گفتم هیچی دیگ کردمش تو ذهنم خوشحال بودم رفتم طبقه دوم نه در زدم نه زنگ یهو درو وا کردم دادم بهش گفتم مرسی 1 ساعت دیگ میارم برات درو بست منم کیر شدم تو پله ها حامد زنگ زد ماجرارو تعریف کردم براش گفت خاک تو مختو این حرفا خفتش میکردیو امار داده و اینا گفتم زر نزن خدافظ اومدم پاین ک دیدم صدام کرد اقا میلاد گفتم بله گفت شارژرت ب گوشیم نمیخوره بندازم میتونی بگیریش گفتم بنداز گفت نه میشکنه بیا بالا بی زحمت درو زد رفتم بالا درو وا کرد بهم داد و گفت حیف شد گوشیم داره خاموش میشه لازم دارم گوشیمو گفتم چی بگم اومدم پای ندیدم حامد اومد گفتم باز رفتم بالا با دست گفت خاک من بودم ال میکردم بل میکردم کسخلی دیگ دست داد گفت خستم میرم خونه رفت منم رفتم خونه شب تو فکرش بودم ک نکنه این میخواست بده و دیدم کسخلم بیخیال شدم خلاصه خوابیدم صبح شد 9 رفتم نون بگیرم دیدم از سر کوچه داره میاد نگاش نکردم رسیدم بهش ی نگا انداختم گفت سلام گفتم سلام رد شدم رفتم گفت ببخشید برگشتم بدون حرفی گفت شما ویندوز 7 دارین گفتم نه 10 دارم میخوای گفت اخه بلد نیستم 10 نصب کنم گفتم شبی 7 راحته گفت میشه شما برام نصب کنید گفتم مامدرتون خونس گفت اره گفتم باشه 10 مین دیگ میام زنگ میزنم درو وا کنین گفت باشه رفتم ویندوزو ور داشتم رفتم زنگ زدم گفت کیه درو وا کرد رفتم بالا رفتم داخل با خجالت راهنمایی ایم کرد گفت اتاق دومی رفتم داخل ی اتاق معمولی وصورتی داشت رنگ دیواراش نشستم پشت میزو یه لپ تاب ای سرز داشت داشتم نصب میکردم رفت بیرون تو دلم گفتم کاش مامانش نبودو اینا دیدیم با چایی وبیسکویت اومد گفتم ممنون نشست کنارم گفت میشه به منم یاد بدیدن گفتم بله بهش مراحلو دونه دونه میگفتم ک وسطش گفتم مادرتون صداتون نکنه ی وقت نشنوین درو بستین گفت نه اومدی اون رفت بیرون شک کردم خلاصه رسید ب مرحله نصب اصلی ک باید تا 100 درصد پر میشد گفتم باید صبر کنیم پر شه گفت چایتون سر نشه داشتم چایی میخوردم گفتم شما نمیخورین چایی گفتم نه من فقط مشروب میخورم شاخ در اواردم اصلا ربطی به صحبتای ما نمیخورد چایی ام تموم شد ویندوزم تموم شد برنامه های جانبی ام نصب کردم براش گفتم کاری ندارین من برم گفت میشه ویندوزتون دستم باشه برای دوستم نصب کنم گفتم البته پا شدم ک برم گوشیم زنگ خورد حامد بود گفت کجایی لاشی گفتم جایی ام میام میگم داش حرف میزد قطع کردم ضایع بود اخه یهو دیدم بازو گرفتم بدون هیچ حرفی لباشو گذاشت رو لبام منو میگی هم خوشحال بودم ک به چیزی ک میخواستم رسیدم هم ناراحت ک نکنه نقشه باشه دوربینی باشه تو اتاق تو این فکرا بودم ک دیدم دارم نگام میکنه گفت خیلی وقته میخوامت حتی دنبال شمارت بودم نتونستم پیدا کنم روم وا شد گفت مب خودم میگفتی خندید گفت دختری گفتن پسری گفتن گفتم از این کارت ک بیشتر نبود خندید گفت تیکه میندازی از خدات باشه گفتم از خدامه بغلش کردم اونم خودشو لم داد تو بغلم سر پا لباشو خوردم یکم لباش سردو جدید بود برام بدنش یه بوی خاصی میداد ی بوی تازگی ک دخترا از حموم در میان بوی تمیزی میدن بعد بردم رو تخت نشستم بازم لب گرفتم گفتم پس خیلی وقته منو میخوای گفت خوب حالا پرو نشو دیگ یبار گفتم بهت هی نگو گفتم باشه ولی من تو دوستی شیطونما گفتم منم باز لب گرفتم گفتم میشه سینه هاتو بخورم گفتم فعلا نه خواهشا چیزی نگفتم باز لب گرفتم خواستم گردنشو بخورم نزاش اولش بعد اروم تر شد همینجوری باهم اروم دراز کشیدیم رو تخت دستمو بردم رو رونش دست بکشم دستشو گذاش رو دستم گفت نه دیگ فعلا زوده گفتم ای بابا انیجوری میخوریم به داستانا خندید گفت اگ منو دوس داری امروز فقط لب بازی گفتم من تورو دوس دارم لب بازی میکنیم تو ام اگ منو دوس داری بزار حال کنیم گفت خیلی پرویی باز گردنشو خوردم دیدم ما شانس نداریم طرف حشری شه لاله گوشاشو امتحان کردم گفتم باید بلاخره یجای حساس داشته باشه دیدم نه اخرم ب زور سینه هاشو خوردم اونم از روی تاپی ک داشت وداده بودم بالا اذیت میکردم گفتم در بیار لباساتو گفت توهم در بیار تیشرتمو در اواردم اونم تاپو سوتینشو جفتمون شلوارامون پامون بود بعد سینهاش اثر کرد یکم شهوتی شدو بیشتر و بهتر لب میداد تو بغلم فشارم دادم و کیرم از رو شلوار بهش چسبید کیرم واقعا بلند شده بود گفتم الان میشکنه از خم شدنش گفتم میشه برگردی گفت نه دیگ خواهش کردم گفتم قول میدم تو نکنم لاپایی گفت نه فعلا زوده بزار بیشتر اشناشیم من قهر کردم کنارش دراز کشیدم گفتم نخواستم حرف ادم برات ارزش نداره دیگ الکی میگی دوسم داری خلاصه با حرف خرش کردم گفت قبول برگردوندم داشتم شلوارشو میکشیدم پاین گفت خجالت میکشم گفتم نکش تو روتو برگردون با من برگشت رو جلو صورتشو گذاش رو متکا منم اروم اروم کشیدم پاین شورتش مثل سوتینش سبز روشن بود اونم کشیدم پاین نه کون بزرگی داش نه کوچیک سفت بود و رو ب بالا گفتم خداییش سکس داشتی گفت نه بخدا فقط یبار لب بازی کردم قبلا تو دلم گفتم معلوم میشه با دستم لاشو باز کردم دیدم سوراخش خدایی تنگه نداده بعد من کمربندمو وا کردم کیرمو ازاد کردم برگشت گفت وای اینو بکنی تو من میمیرما گفتم نترس برگرد برگشت یکم خوابیدم روش خشگ خشگ مالیدم تقریبا 15 ثانیه بعد بلند شدم تف زدم به کیرم مثل جق زدن همه جاشو خیس کردم لای اونم باز کردم تف انداختم ک گفت چیکار میکنی گفتی لای پایی گفتم برگرد دراز کشیدم روش و با یه دستم از زیر سر کیرم گذاشتم رو سوراخش میخواستم هول بدم نمیرفت یا بعضی وقتا در میرفت اخر تفم خشگ شد باز بلند شدم تف زدم دیدم نمیشه گفتم چهاردستو پا بشین نشست تازه کونش فرم گرفت کسشو بهتر دیدم اومدم بمالم رو کسش حشری تر بشه گفت نکنه تو چیزم گفتم نه خره فقط مالیدم بلند شه رومم هنوز نمیشد اسم کیرمو بگم بعد از بالا تف انداختم روی خط باسنش تفه اومدم پاین بعد سر کیرمو گذاشتم رو سوراخشو باز فشار دادم یکم داش میرفتم تو سرش یه جیغ کوچیک زد ک گفت دیدی درد داره میلاد نکن خواهشا توروخدا گفتم دردشو تحمل کن تموم میشه ادم باش دیگ حرف بزنی هی میخوابه نمیونم تمرکز کنم باز فشار دادم سرش جا شد دلم میخواست همشو بکنم تو ک ب اوج لذت برسم ک نمه نمه یکمشو تا وسط کردم تو باز جیغ زدو خودشو هول داد جلو گفتم اینجوریم نمیشه برگرد فورقونی فورقونی خوابید باهاش چش تو چش شدم گفتم ببشید اگ درد کشیدیا یه خنده ملایم کردمو دستشو گذاش رو چشماشو گفت زود باش دیگ عرق کردم گفتم منم عرق کردم تپش قبلم گرفتم تازه تو ک خسته نشدی من خسته شدم گفت اماتوری دیگ گفتم اااا حرفه ای بیا من جامون عوض تو منو بکن خندید گفت بیشعور بعد تف زدم هول دادم تو یهو چهره خندونش تبدلی شد به چهره ای ک داره درد میکشه اخمو شد خواستم دراز بکشم روش گفتم پاهاش زیاد تا میشه میشکنه بیا درست کن اخه دختر ظریفی بود یکم کردم گفتم کاش قبل اینک بکنم تو میدادم ساک میزد گفتم ول کن دفعه بعد بعد یکم کردم دیدم رومم نمیشه حرفای سکسی بزنم ابم زودتر بیاد تو ذهنم زن داییم ک خیلی کس بودو تصور کردم ک دارم اونو میکنم بعد یکم ابم اومد ریختم توش دیدم یجوری شدم گفتم اومد گفتم خسته نباشی همونجوری کیرم توش بود گفتم دستمال دارین گفت اگ پاشی بهت میدم خندیدم پاشدم گفتم اونجا رو میزه رفتم چنت ور داشتم چنتاهم به اون دادم گفتم من میرم دستشویی رفتم موقع تمیز کردن خودم گفتم خدا دمت گرم اومدم بیرون هنوز رو تخت بود بعد اون رفت دستشویی اودم داشتم لباسامو میپوشیدم گفت میموندی گفتم مامانت میاد بگا میرم همینجوریشم با استرس سکس کردیم خندید گفت دیونه مامانم اصلا خونه نبود الکی گفتم گفت جدا گفت خیلی خری گفتم زید قبلیت خره خندید اونم پوشید بوسش کردم گفتم خدایی کار دارم وگرنه میموندم بعد در عوض جواب ازم لب گرفت گفت خیلی خوش گذشت لطفا به حامدم نگو گفتم باشه داشتم میومدئم بیرون گفتم راستی شمارتو بده گفت دیدی گفتم خری گفتم منم گفتم خر زید قبلیته شمارشو داد زنگ زدم افتاد شمارمو اومدم پاین همین اسفند سال گذشته باهاش تموم کردم دوستان خاطم شاید سکسی نبود انچنان ولی کاملا خط به خطشو از روی واقیعت نوشتم چون خودم داستانارو دنبال میکردم دیدم دروغ کمو بیش توش هست گفتم بجای داستان یه خاطره واقعی بنویسم بچه ها بعد مدتا یه خاطره شاید از نظر کسایی بد اما واقعی بخونن مرسی نوشته
0 views
Date: April 6, 2020