کردن زن دوم پدربزرگ

0 views
0%

سلام من احمدم 20 ساله از بوشهر راهنمایی بودم ک پدر بزرگم بدلیل اختلاف بین خودش و مادر بزرگم خونه ای ساخت و یه زن از روستاهای اطراف گرفت زنه هم ولخرجی زیاد میکرد و از موقعی ک اومد چاق و چله شد اسم زن پدربزرگم مرجانه مرجان یه زن 45 ساله ک قبلا یبار عقد کرده بوده بعد طلاق گرفته بوده بعد پدربزرگ ما اونو میبینه و برای اینکه تو پیری اونو جا ب جا کنه باهاش ازدواج میکنه همه ی باهاش مخالف بودن ولی بابام دلش بحالش میسوخت و همیشه بهش سر میزد پدربزرگم دیگه پیر شدع بود و پارکینسون هم داشت هوش و حواس درست و حسابی نداشت زنش با اینکه ولخرج بود ولی زن احمقی بود یعنی راحت گول میخورد از قضا یبار رفتم خونه ی پدربزرگم من به مرجان میگفتم خاله عموم و پدر بزرگم تو هال نشسته بودن صحبت میکردن دیدم مرجان رفت تو اتاقی ک دید نداشت ب هال منم ک همیشه منتظرم زنا رو تنها گیر بیارم و یه حالی یواشکی باهاشون کنم پشت سرش رفتم تو اتاق ک دیدم داره با تلفن شماره میگیره ولی یکی یکی میگرفت چون سواد درست و حسابی هم نداشت من گفتم خاله بزار برات بگیرم گرفتم از تو صحبتاش فهمیدم ک ی اختلاف تو خونواده ی پدرش پیش اومده تلفن بار اول قطع و وصل میشد قطعش کرد باز براش گرفتمش بهم گفت پیامای تو گوشیمو برام پاک کن منم کنارش نشستم و با گوشیش ور میرفتم اونم چهارزانو نشسته بود و پای تلفن حرف میزد من دستمو گذاشتم روی رونش و شروع کردم به مالیدن پاش اونم ک گفتم زن احمقیه حالیش نبود من دارم باش لاس میزنم هیچی نمیگفت با تلفن حرف میزد من کم کم رفتم لای پاشو میمالوندم ک جاشو تغییر داد و ی جور دیگه نشست ولی میتونستم باز بمالمش باز شروع کردم مالیدم جراتم زیاد شده بود یواش یواش رفتم بالا از رو لباس دستمو رو پستوناش میکشیدم اینم بگم یه نگام به گوشی بود و یه نگام به اون یعنی ضایع بازی نمیکردم ک بدونه مخصوصا دارم میمالمش اونم غرق صحبت بود خلاصه پستوناشو دیگه محکم میمالیدم دیدم اگه بیشتر برم جلو ضایع بازیه همونطوری مالوندم تا تلفنش تموم شد و گوشیشو بهش دادم و و رفتیم تو حال و اون روز تموم شد ی مدت بعد اومدن خونه ی ما پدربزرگم با عمه ی بابام و خاله مرجان یخچال ما کوچیک بود و یخ تموم کردع بودیم مامانم گفت برو از خونه ی ننت یخ بیار یدفعه خاله مرجان گفت نه بیا باهم بریم خونه یخ بیاریم چون زن وسواسی بود میخاست مطمئن باشه یخا تمیزه خونشون ب ما نزدیک بود رفتیم با موتور اونجا رفتیم داخل شروع کرد به یخ در اوردن و تو پلاستیک گذاشتن منم ک میدونستم چیزی حالیش نی از پشت بغلش کردم و کیرمو ک داده بودم بالا از رو لباس لای کونش میکردم یدفعه گفت احمد چیکار میکنی گفتم هیچی دارم حال میکنم گفت چطوری گفتم دارم خودمو بهت میمالم چون خیلی دوست دارم وقتی بهت نزدیکم حال میکنم بهش گفتم ی لحظه یخو ول کن بیا بریم پیشم بشین خیلی بران عزیزی اونم داشت کیف میکرد چون بچه ای نداشت خیلی منو میخاست رفتیم تو هال نشست رو شکم خوابوندمش و تو بغلش خوابیدم گفتم خاله عاشقتم خیلی میخامت شروع کردم ب ماچ کردنش اونم میگفت منم تورو خیلی دوست دارم یعنی اینقد احمق بود ک هنوز نفهمیده بود میخام ترتیبشو بدم داشتم از لب و لپ ماچش میکردم و کیرمو از رو شلوار خونگی ک پام بود به کسش میمالیدم بعد لاله ی گوششو یه مک زدم ک یدفعه انگار آتیش به جونش زده باشن یه آهی کشید و و داغ شد منم ک فهمیدم حساسه رو اونجا شروع کردم به خوردنش بازم چیزی نمیگفت فقط نفسش تنظیم نبود منم مدام میگفتم خاله تو عشق منی عاشقتم با دستامم پستوناشو میمالیدم بعد روسری شو در آوردم و مسلط تر به گوشش شدم و محکم میک میزدم لاله ی گوشش رو بعد پیرهنشو دادم بالا گفت میخای چیکار کنی گفتم میخام ماساژت بدم گفت برا چی گفتم هم خودت خستگیت در بره هم من ببینم ماساژ بلدم یا نه خلاصه دمری شد ک و پیرهنشو داد بالا گفتم خاله درش بیار مزاحمه خودم درش اوردم بعد بند سوتین رو هم باز کردم پیرهن خودمم در آوردم شروع کردم دست کشیدن و نوازش بعد افتادم از پشت روش و لاله ی گوششو باز خوردم گفت دیرمون میشه به ناهار نمیرسیما گفتم زودی تمومش میکنم خلاصه ماساژ دادم تا بالای کونش بدون اینکه بگم دامنشو یواش در آوردم شلوارشو خاستم در بیارم گفت احمد زشته خجالت میکشم گفتم خاله من ک کاری نمیکنم فقط ماساژه بعد دسشتو زدم کنار و شلوارشو کشیدم پایین دیدم کسش خیس شده شلوار خودمم کامل در آوردم و با شرت رون و پاهاشو ماساژ دادم دیگه نالش بلند شده بود رسیدم به لبه هاس کسش کسشو ماساژ میدادم و لمبرای کونشو میمالیدم شرتشو در آوردم هیچی نگفت فقط خوابیده بود شروع کردم به لیس زدن کسش که لرزید و ارضا شد بعد خوابیدم روش و پاهاشو بستم و لاپایی کردمش تا آبم اومد گفتم حالا رو شکم بخواب یدفعه بلند شد کامل گفت وایسا رفت یه کاندوم طعم موز آورد تاریخ انقضا رو نگاه کرد دید فاسد شده گفت پدر بزرگت دو سه سال پیش یه دست از کس منو کرد اونم فقط پنج دقیقه گفتم اشکال نداره بخواب حواسم هست خلاصه رو شکم خوابید گفتم نمیخای برام کیرمو بخوری گفت اسمشم نبر ک حالم بهم میخوره گفتم باشه یه بار دیگه کسشو خوردم دادش به اسمون بلند شده بود لنگاشو دادم هوا و سر کیرمو زدم داخل شروع کردم تلمبه زدن کیرم میخاست نابود بشه چون تنگ و داغ بود کسش خلاصه ما 15 دقیقه تلمبه زدیم چون آب دوممبود دیر اومد موقعی ک ابم اومد گفتم یا میریزم تو کست یا باید بخوریش گفتم هیچ کدوم گفتم پس ریختم تو گفت نه نریز آبروریزی میشه من ریختم داخلش با فشار هر دومون برای بار دوم ارضا شدیم یکی دو دقه کیرم تو کسش بود تو بغلش خوابیدم تا سرحال بشیم باهم رفتیم حموم زود حموم کردیم همدیگه رو شستیم بعد رفتیم خونه تو راه بهم گفت تا حالا اینطوری نکرده بوده گفتم میخام همیشه باهات بمونم گفت منم همینطور رفتیم خونه گفتن شما 40 دقیقه کجا بودین گفتم تو راه تصادف شده بود وایسادیم کمک کردیم بعدم ک رفتیم خونه ادویه از بالای کابینت ریخت رو صورت خالم مجبور شد حموم کنه بعد از اون هفته ای یک بار یا گاهی اوقات دوبار با هم سکس داریم میگه شوهر قبلیم اصن به من دست نزد پدربزرگتم پیره از موقعی ک با تو میخابم احساس میکنم جوون تر شدم دوستان داستان واقعیه اولین بارمه داستان مینویسم شاید بعضی جاهارو خراب نوشته باشم لبتون خندون کیرتون تو کسدون نوشته

Date: May 7, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *