کردن پریسا خانوم مستاجرمون

0 views
0%

سلام اسم من امیر حسین و 22سالمه خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به بهمن پارسال ما یه خونه سه طبقه داریم که طبقه اولشو اجاره میدیم واسه سکس با مستاجرامونم فرصت زیاد پیش میومد ولی نمیکردم آخه ضایع بود تا اینکه آذر 90 یه مستاجر جدید واسمون اومد مجید آقا و خانومش پریسا جونم با یه پسر 10ساله به اسم بردیا که نمیدونم چرا از لحظه اول از این بچه خوشم نیومد پریسا یه زن 30ساله بود که قدش 173بود و وزننشم 65 وقتی ببینیش اولین چیزش که به چشمت میاد سینه های بزرگ و پوست برنزشه وقتی اولین بار دیدمش بدجور کیرم راست کرد بگذریم 1ماه گذشت و این مجید آقا و پریسا جوننننننننننننننم دعواهاشون شروع شد مجید آقا که قدش نزدیکه 190 میشه و قیافه مالی هم نداره گیر میداد به زنش سر چیزای الکی چند بارم کارشون به کتک کاری کشید خودش با چند تادختر که آمارشونو داشتم میپرید اونوقت به پریسا میگفت حجابتو رعایت کن از حق نگذریم پریسا جونمم نامردی نمیکرد و اوپن اوپن بود صبحا که نه بابای من خونه بود نه شوهر خودش یه تی شرت تنگ میپوشید با یه شلوار چسبون یا یه شلوار لی که خودش از زانو بریده بودتش و مدام تو حیاط بود وای صبحایی که دانشگاه نمیرفتمو خونه بودم با دیدن پاهای برنزه و سینه های مشدیش با اون کون درستش حالمو عوض میکرد حسابی حشری میشدم ولی از اونجاییکه با جلق مخالفم مخ یکی از دخترای کلاسمونو که قبلا باهاش سکس داشتم به کار میگرفتمو میبردم خونه رفیقم مهرداد که اهل عظیمیه کرج بود تو شهر ما خونه گرفته بود دمش گرم هیچوقت رومو زمین نمیزد خونش دنج بود و زیاد دید نداشت یادش بخیر یه بار دوست دخترم مهسا رو بردم اونجا به یاد پریسا جونم کاری باهاش کردم که تا دو ساعت از درد داشت گریه میکرد تا 1هفته هم نتونست دانشگاه بیاد از اومدن مجید آقا اینا 1ماه نگذشته بود که شنیدم نصف بچه های محل تو نخشن ولی من میگفتم عمرا به این گاگولا پا نمیده اما یه روز وسطای بهمن بود که با چند تا از دختر پسرای کلاس رفته بودیم کنار دریا تو یه قسمت خلوت که دیدم به به پریسا خانم با رفیق خودم پرهام دست تو دست دارن میان منم نامردی نکردم رفتم جایی وایستادم که منو دیدن با دیدن من پریسا به پرهام گفت بیا بریم که تابلو شد بعد پرهام بهم گفت این پرهام لاشی قبلا میگفت یا خودت مخشو بزن یا بزار من بزنمکه من بهش گفته بودم هر گوهی میخوای بخور فردای اونروز ساعت10صبح تازه بوتیک بابامو که رفته بود تهران جنس بیاره باز کرده بودم که دیدم پریسا اومد تو بعد از سلام احوال پرسی طوری وانمود کرد که انگار میخواد شلوار واسه عید بخره ولی کم کم بحثو عوض کرد ببخشید امیر جان شما که قضیه رو به کسی نمیگی نمیدونم شاید بگم شایدم نگم تو که در جریان هستی میدونی که مجید چقدر منو اذیت میکنه خب منم آدمم به یه کسی نیاز دارم که بهم محبت کنهو از این جور کسشعرا دیدم بغض کرده گفتم باشه پریسا خانم به کسی نمیگم اینو که گفتم پرید و لپمو ماچ کرد من دیگه تو حال خودم نبودم حشرم زده بود بالا وحشتناک یه شلوار دیگه برداشت و برد تو اتاق پرو منم سریع مغازه رو از داخل قفل کردم از بیرون داخلم هیچ رقمه دید نداشت رفتم در اتاق پرو رو باز مردم چفتشو ننداخته بود تازه مانتشو درآورده بود یه تاپ سفید پوشیده بود ترس و تو چشماش یه لحظه دیدم رفتم نزدیکش گفتم پریسا جون مال من میشی یه لبخند زد و گفت آره دستام و بردم جلو صورتو موهاشو نوازش کردم نفس نفس میزد لبامو گذاشتم رو لباش شروع کردم به خوردنشون ازم خوشش اومده بود چون شروع کرد به خوردن زبونم لبمو گاز میگرفت در حین لب گرفتن سینه شو مالیدم شل شده بود بعد از 5 دقیقه تاپشو درآوردم یه سوتین صورتی داشت از این بندیا که سینه هاش داشتن پارش میکردن آروم بندشو باز کردمو دیدم دو تا توپ بسکتبال پرید تو دهنم سینه هاش سفیدتر از بدنش بودن سایزش 90بود شروع کردم به خوردن سینه هاش که دیدم بدجور داره ناله میکنه منم گفتم جرت میدم پریسا جون گفت جرم بده پارم کن میگفت بخور فدات شم جووووووووووون نوک سینه هاشو گاز میگرفتم اه اه میکرد بعد لباسای خودمو با شلوار و شرتشو در آوردم شروع کردم به خوردن کل بدنش کسش عالی بود یه چند دقیقه کسشو خوردم بدجور به خودش میپیچیدکه بعد ارضا شد پاشد و این بار اون شروع کرد به لیسیدن من همه جای بدنمو لیس میزد حشری شده بود ولی راضی نشد کیرمو بخوره وحشتناک منم شده بودم گفتم باز کن میخوام اشکتو دربیارم کف اتاق پرو دراز کشید پاهاشو آوردم بالا انداختم رو شونه هام کیرم اول آروم کشیدم رو کسش و با یه حرکت انفجاری کردم تو کسش گشاد نبود ولی کیر من آرنولدی بود واسه خودش نیم ساعت یه سره جلو عقب کردم نفسش درنمیومد چن تا چک اربابی زدم به سینه هاش که گریش دراومد گفت تروخدا بسه گفتم بسه تازه شروع شده بعد گفتم برگرد از کون بکنمت با گریه گفت نه دیگه بسمه ولی من که حشرم زده بود بالا حالیم نبود به زور برش گردوندم نه سلامی نه علیکی گذاشتم تا دسته تو کونش بعد از یه ربع آبم اومد ریختم تو کونش یه سره گریه میکرد من که دیگه کارم تموم شده بود آروم بغلش کردم و اشکاشو پاک مردم 10دقیقه یه بند تو بغلم گریه کرد گریش که بند اومد گفتم ببخشید دست خودم نبود ازش لب گرفتمو دوباره دلشو به رست آوردم بردمش خونه دوستم حموم کردیمو یه آژانس واسش گرفتم فرستادمش خونه از اون موقع هنوز درارتباطیمو کبوتر حرم خودمه ممنون که خوندین وشرمنده یه خورده طولانی شد نوشته امیر

Date: September 9, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *