کردن کس منشی

0 views
0%

سلام من احسان هستم و ۲۶سالمه داستانی که براتون میگم برمیگرده به یک سالو دو ماه پیش من تو محل کارم که یه شرکت حدودا بزرگ هست و کارمون تقریبا جوری هست که با مردم خیلی سروکار داریم یه روز طبق روال هر روز رفتم سر کار و داشتم برگه هارو مرتب میکردم که یه برگه نظرمو جلب کرد متنش چیز خاصی نبود ولی دس خطش خیلی خوشکل بود تو دلم گفتم این دست خط کی میتونه باشه خدایا یه نیم ساعتی گذشت و کم کم همه همکارا اومدن و مشغول کار شدیم دیگه از فکره اون دست خط اومدم بیرون و داشتم ب کارم میرسیدم یهو خانوم نیکنام مستعار اومدن داخل و بعد از سلامو احوال پرسی گفتند که با درخواست فلان نامه موافقت کردین یا نه کمی گشتم دیدم بعله همون دس خط خوشکلس ازش پرسیدم عایا این دستخت شماس گفت اره مگه چطور گفتم خیییلی خوشکله گفت اع چه جالب همه بهم میگن دس خطم زشته خانوم نیکنام ۲۴ساله پوست جو گندمی قدش حدودا ۱۷۰و وزنش ۶۰کیلویی میشد صورت خیلی جذابی هم نداشت ولی در کل بدن خوش استیل و زیبایی داشت من از قبل تو کف این بودم و چن باری هم ب یادش جق زده بودم باسنش از رویه مانتو کمی عقب زده بود و سینه هاش هم ۷۵ میشد همیشه فکر میکردم متاهل هست و برای همین هیچ وقت دنباله شماره یا خودش نرفتم یه روزی کار تموم شد رفتم سمت پارکینگ و سوار ماشینم شدم ب سمت خونه خانوم نیکنام هم اتفاقی همون روز ماشینش خراب بود عبوری اومده بود کنارش وایسادم گفتم تا یه جایی هم مسیریم بیایین تا ببرمتون خلاصه به زحمت سوار شد و خیلی خجالت میکشید تو مسیر ازش پرسیدم دقیقا خونش کجاس و ادرسش رو بده گفت نه تا سر خیابونی که مسیرمون یکی است منو برسونین ممنون میشم دیگه با اصرار من قرار شد تا دم در خونش برسونمش تو مسیر ازش پرسیدم از زندگیش گفت که مجرده و یه خواهر برادر هم داره که اونا عروسی کردن با مامان و باباش تو خونشون زندگی میکردن اینو که گفت نظرم راجبش عوض شد دیگه به یه نظر دیگه بش نگا میکردم روزا گذشت دیگه کاملن تو فکره این بودم مخش رو بزنم ولی خیییییلی مغرور بود کم کم منم بهش علاقه شده بودم اگه روزی اتفاقی میوفتاد که کمتر ببینمش حسابی حالم گرفته میشد هم خیییلی کف هیکلش بودم و علاقه مند شده بودم من تو دفتر کار مدیر یه بخش مرتبط با ارباب رجوع هستم و اکثرا سرم شلوغه تنها وقتایی که کمی وقت ازاد داشتم اخرای وقت بود حدود ساعت ۱۲ ۵ تا ۲ تو دفتر کارم همه روم به حساب یه پسر با ادب و مطمعن نگا میکنن در کل هم همینطورم وزنم۸۳کیلو و قد ۱۸۴و هیکل ورزشی توپی که دارم راحت مخ هرکیو بخام میتونم بزنم البته تو محیط کارم اصلا به این موارد اهمیت نمیدم دیگه واقعا من عاشقش شده بودم هم تو کف بودم یه بار بکنمش هم میخاستمش یه روز اخرای وقت الکی صداش زدم بیاد خیلی عجیب نبود چون من با دخترای منشی خیلی خلوت میکنم ب خاطر کارم و کسی هم شک نمیکنع اومد کنار میزم و الکی یه بهونه گرفتم گفتم اینو باید یاد بگیرین خودم بلند شدم رفتم اب بیارم عمدا دستمو به کونش کشیدم انصافا چقددد نرم بود خودشو کمی عقب کشید و فکر کرد اتفاقی شد اب خوردم و برگشتم دوباره همین کارو تکرار کردم کم کم کیرم سیخ شده بود یه حالت نیم خیز شده بود کنار میز کاملن دولا نشده بود ولی با این باسن حدودا بزرگش همونجا خودنمایی میکرد بار دوم هم خودشو عقب کشید نشستم و به یه بهونه دیگه شمارش گرفتم شب تو خونه بهش پیام دادم و همینطور کس چت کردیم چن تا متن عاشقانه براش فرستادم عکس العملی نشون نداد چراغ سبزی شد برای من که جرعتمو بیشتر کنم فردا سر کار من حدودا زود نرفتم وقتی رفتم همه بودن جز چن نفر گرم صحبت شدم با همکارا که یهو سمانه همون خانوم نیکنام وارد شد چشمم روش بود و خودم زود تر سلام کردم جواب سلام داد و رفت سمت محیط کاری خودش هرکی رفت جایی من بازم اونروز به یه دلیل کشوندمش دفترم فوری در رو قفل کردم و برگشتم سمتش گفت در رو برا چی قفل کردین گفتم تا کسی مزاحم نشه اخه این کار تمرکز میخاد قبول کردو نشست کنارم الکی یه چیزایی گفتم بعد دیدم اصلااا اون حواسش نیست دستش رویه میز گذاشته بود یهویی دلو زدم به دریا و دستمو گذاشتم رو دستش خواست عقب بکشه ولی نزاشتم نفسمون تند تر میزد ولی من محکم دستشو گرفتم دیگه کمی ولش کردم تا خودشو جمعو جور کنه دوباره شروع کردیم به کار که یهو گفت اقای احمدی من میدونم این کارا همش الکیه و میخاین چیز دیگه ای رو ثابت کنین همینو که گفت یهو لبم چسبوندم ب لبش نفهمیدم چی شد یهو بلندش کردم چسبوندم ب دیوار و دیونه وار لبشو میمکیدم گفتم دیوونم کردی سمانه اونم یه حالت تعجب ب خود گرفته بود دیگه کم کم اونم همراهی میکرد دستم رو کونش بود و میمالیدم که دستمو عقب کشید کمی خودمونو جمع و جور کردیم خواست که از اتاقم بره که بهش گفتم من خییلی دوستت دارم برگشت نگام کرد ولی چیزی نگفت رفت دیگه شبش کلن درباره جریان امروز بحث کردیم و گفت اصلا راضی نبوده و کس شر های دیگه فرداش باز رفتم سر کار دوروبر ساعت ۱بود کم کم همکارا رفتن فقط من واسه جمعو جور کردن پرونده ها موندم اصلا حواسم نبود کع سمانه هم نرفته یکی از همکارای دیگه هم تو اداره بودن اونم رفت من هم جمو جور کردم که برم حواسم شد که سمانه هم هنوز کاراش تموم نشده گفت شما تشریف ببرید من خودم کارم که تموم شد در رو میبندم میرم خونه من ولی فرصت رو غنیمت دونستم و گفتم نه نه اصلا عجله ندارم اونم گفت پس چن تا جعبه سبک هست جا به جا کنم بعد بریم رفت تو ابدار خونه چن تا جعبه اورد بار دوم که رفت منم پشت سرش رفتم و گفتم کمک نمیخاین گفت نه مرسی دیگه تموم شد اون جعبه رو اورد پیش میز خودش کمی دولا که شد فوری خودمو از پشت بهش چسبوندم خیلی سعی کرد در بره ولی محکم گرفتم و ازش خواهش کردم دستو پا نزنه کیرمو از رویه شلوار ب کون خوشکلش که همیشه تو کفش بودم فشار دادم طوری که احساس میکردم کیرم درد گرفته دیگه اونم مقاومت نمیگرد یهو بر گردوندمش و لب گرفتیم اون هم بدجور داغ شده بود و همراهی میکرد میگفت عاشقتم احسان ولی نمیتونستم بهت بگم دیگه وحشیانه میمکیدم لباشو حسابی کونشو میمالیدم تو همین حال پیرنمو فوری باز کردم و کمربندمو شل کردم کیرم شلوارو میپوکوند اونم میگفت تورو خدا این کار نع حاضر نبود سکس کنیم همش میترسید خودم شلوارمو در آوردم ولی هنوز کیرمو ازاد نکرده بودم و محبوس بود تو شرت دیگه اونم ترسش ریخت و کمکش کردم مانتوشو در آورد کسش حسابی لیز شده بود اب کسش خیلی هم نیومده بود ولی همون کم هم خیلی لیز بود بلندش کردم گذاشتم رویه میز و لنکش دادم هوا واسش میخوردم دادش رو هوا بود و میگفت وای بسه ارضاش کردم و کمی بیحال شد چن دقیقه ای گذشت من هم بهش نگا میکردم و لذت میبردم که کمی به حال خودش اومد و داشت خجالت کشید گفت اقای احمدی بریم گفتم کجا گفت هرکی بره خونش دیگه دستمو زدم ب کیرم که داشت شرتمو میترکوند گفتم پس این چی بشه گفت اخه من دخترم گفتم چه مشکلی داره اولن کع من میخامت دومن تو که فقط یه سوراخ نداری کم کم جسارتش بیشتر شده بود تو فضا بودیم دوتامون لب میگرفتیم بردمش تو اتاق خودم و رویه مبل حالت سگی کردم گیرمو گذاشتم دم کسش گفت تورو خدا بیخیال شو از پشت بکن من میترسم گفتم عزیزم من میگیرمت گفت نه قبول نکرد کمی کیرمو لای کسش کشیدم حسابی داغ شده بودیم خواستم که ناراضی نباشه کیرمو با تف لیز کردم و دم سوراخ کونش تنظیم کردم با یه فشار حدودا یک چهارم کیر ۱۹سانتی ام رفت تو کونش که جیغش رفت هوا التماس میکرد که بیرون بیارم ولی من بیشتر فرو میکردم التناس میکرد مبلو چنگ میزد میگفت پشیمون شدم قلت کردم ولم کن تورو خدا دلم واسش سوخت هم عاشقش بودم هم نمیتونستم از این کون بگذرم راضی شدم گیرمو در بیارم ولی هنوز ارضا نشده بودم ازم تشکر کرد و یه لب بهم داد گفتم پس بزار منم ارضا شم سر پا بلندش کردم بردم سمت میز خودم دولا نکردم کمی کجش گردم جوری که کف دستش رو میزد بود و کونش کمی عقب تف زدم کیرم گذاشتم لای پای انقد حس خوبی داشت این لاپایی باور کنین کون کردن اینطور حال نمیداد البته باید کیرتو تفی کنی بزاری لای پا تا احساس خوبی کنی ده دقیقه ای کردم یهو ابم اومد تا ته خالی کردم رو لبه کونش بیحال افتادم رو مبل و اومد کنارم تو بغل گرفتم و گفتم مطمعن باش مال من میشی عاشقتم سمانه خودشو یه جور انداخت تو بغلم و گفت منم عاشقت شدم چن وقتیه روز ها گذشت و ما مشغول کار بودیم و دیگه نه اون میومد خونه من تا بکنمش نه فرصت جور میشد اونم میترسید از اینکه با من تنها بشه فقط تو دفتر کارم کارمون با لب و مالیدن ادامه یافت تا یکماه هم دختر خوب و خوش اخلاقی بود هم خانواده خوبی داشت خوشکل خوشکل هم نبود ولی انصافا خوب بود هم عاشقش بودم هم تشنه اون هیکلش دیگه تصمیم گرفتم برم خاستگاریش قبول کردنو با هم عقد کردیمو گذشت تا روز عروسی تو دوران نامزدی نزاشت یه بارم بکنمش عروسی جمو جور و مختصری گرفتیم شب حجله فرا رسید من نمیدونم چرا ولی همش دلم میخاست تو دفتر کار کسشو بکنم خب گذشت و ما وارد خونه شدیم مستقیم رفتیم سمت اتاق خواب سریع لختش کردم و افتادم جونه لبش خودمم لخت شدم هر چه زود تر میخواستم پردشو بزنم دیگه اماده کس کنون بودم کیرم در شق ترین حالت ممکن بود حالت سگی بود و بعد از لیسیدن کس خانوم منشی کیرمو دم سوراخش گذاشتم دوسه بار یواش یواش کردم توش یهو تا نصفه کردم توش گفت وایییییی درد میکنه در بیار نگه داشتم حس کردم کیرم خونی شده در اوردم دستمالو کشیدم کیرم و شروع کردم کردن کس سمانه اسپری هم مزده بودم حالت رو عوض کردیم و دوتا پاشو گذاشتم رو شونه هام فقط کسش رو به رو کیرم بود تا ته کردم داخل داشت به پتو چنگ میزد منم تند عقبو جلو میکردم چهار پنج دقیقه که گذشت دیگه ناله کردناش به حال کردن تبدیل شده بود داشت حال میکرد بلندش کردم و خودم کنار تخت وایسادم حالت سگی خوابوندم و زیر پاش بالشت گذاشتم بیاد بالا تر شروع کردم به تلنبه زدن ده دقیقه تو همین حالت زدم احساس کردم ابم میخاد بیاد در اوردم کمی با لب سمانه ور رفتم ابم رو نیاوردم چون میخاستم کونشو هم بگام اونشب البته ناراضی بود با اصرار فراوان قبول کرد هر وقت گفت دردم میاد بیرون بکشم قبول کردم شروع کردم ب اماده کردن کیرم کون خوشکل و خوشفرم که قبلن چن بار به یادش جق زده بودم الان رو به رو کیرم بود و منتظر گاییدن بود کیرو کردم تو کونش تا نصف البته کرم زده بودم دردش کمتر باشه ولی باز دردش میومد گفتم اگه درد داره بکشم بیرون گفت نه عشقم به خاطر تو این دردو تحمل میکنم منم دلم واسش سوخت و یواش یواش میکردم حس کردم ابم میاد این دفعه تلنبه هارو شدید کردم و تا خه خالی کردم تو کونش بیحال افتادم کنارش یه لحظه به خودم اومدم دیدم هشت صبحه بیدار شدم اونم انگار تازه بیدار شده بود به هم نگا کردیمو خندمون گرفت روزا گذشت و دیگه تصمیم گرفتم نزارم سمانه بره کار کنه ولی هنوز نتونسته بودم تو شرکت بکنمش خیلی واسم جذابیت داشت تو شرکت بالاخره یه روز که کسی نبود اخر هفته هم بود و چن روزی بود سکس نداشتیم سمانه اومد تو اتاقم گفت عزیزم مگه نمیای بریم گفتم باشه ولی یه چیز _چی سمانه دلم میخاد اینجا بکنمت _خب عزیزم میریم خونه اینجا خب مناسب نیست نه عزیزم من از همون اول ارزو داشتم تو دفتر کارم بکنمت قبول کرد کسی هم نبود تو شرکت شروع کردیم لب گرفتن و باز کردن لباسای همدیگه تکیه دادمش به میز خودم و دولا کردمش کیرم انگار مثل بار اولش بود که کس دیده بود بی مقدمه شروع کردم کردن و نمیدونم چرا به طور عجیبی ابم تو پنج دیقه اومد واسم خیلی عجیب بود تا ته خالی کردم تو کسش چن دقیقه هم همونجا بودیم و بعد لباسارو پوشیدیم رفتیم خونه دیگه بعد چن روز نزاشتم سمانه اونجا کار کنه دیگه یه روزی دوروبر ساعت ۱۱بود سمانه زنگ زد و گفت تست حاملگی داده و مثبت بوده دوتامونم مطمعنیم این بچه همون روز تو شرکت سکس داشتیم ب وجود اومده چون حدودا همون تاریخا میشد در حاله حاضر سمانه شکمش باد کرده و تو خونس بچه مونم پسره من که هنوز پدر نشدم ولی حس کردن اینکه پدر بشین خیلی جالبه این داستان کاملن واقعی هست و ببخشید کمی طولانی شد کیراتون پر اب نوشته احسان

Date: May 6, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *