سلام من آرشم 17سالمه داستانم مال پارساله که تو یه روستا دختری رو کردم عید بود و برای دیدنی اقوام رفته بودیم بعد از ظهرش رفتم بیرون بلکه یکی از دوستای قدیمی رو ببینم که در یه خونه دیدم یه دختره با دوستش دم در خونه حرف میزنه تقریبا خوشکل بود با پیرهن شلوار صورتی بود و شالشم انداخته بود رو سرش چون بعد از ظهر بود فکر میکرد کسی نیست تو کوچه همین جور بی حجاب اومده بود رفتم تو کف کوسش کیرم شق شدهنوز متوجه من نشده بود رفتم پشت دیوار باید هر جور میشد میکردمش اما حرفهاشون تموم شد و دختره رفت تو از فرصت استفاده ردم و رفتم در زدم دختره هم برگشت در رو باز کرد به خیال اینکه دوستشه تا منو دید حول شد رفت پشت در سلام کردم گفتم ببخشید مزاحم شدم اومدم به اصغر آقا عید رو تبریک بگم انم گفت بابام خونه نیست منم گفتم چه بد اخه داشتیم میرفتیم گفت ممنون که اومدید ولی ساید یه ساعت دیگه بیاد من انگار دلم نمیخاست برم کیرمم شق شده بود و نگاهش میکردم اونم انگار متوجه شده بود گفتم پس من مزاحم نمیشم یهو گفت خب بفرمایید تو گفتم نه مزاحم نمیم و خداحافظی کردم و رفتم تا بالای کوچه رفتم گفتم من باید بکنم اینو دور زدم از اونور کوچشون رفتم دیدم سر کوچه وایساده بود خاست برگرده منو از پشت دید شوکوکه شد دوباره دستمو گرفتم به کیرم از رو شلوار خیلی استرس داشتم هر لحظه گفتم شاید بره به باباش بگه ولی بد جور حشری بودم اونم نگاهم میکرد با شهوت و اضطراب فکری به ذهنم رسید شمارمو رو کاغذ نوشتم انداختم زمین رفتم خونه تو اتاق و در رو بستم دعا دعا میکردم ابرو مو نبره یکی دو ساعت گذشت دیدم اس داد که من همون پروانه هستم بعد گفت چرا ترسیدی فرار کردی گفتم ترسیدم به بابات بگی گفت نترس نمیگم بهش گفتم دوست دارم باهاتو ن دوست باشم دو دیقه بعد جواب داداگه کسی نفهمه باشه منم قول دادم بهش بعد شروع کردیم به اس دادن تا نیم ساعتی بهش گفتم حالا که دوست شدیم یه قرار بذار ببینمت گفت نه به این زودی گفت نه ترو خدا گفت باشه قرار گذاشتیم تو قلعه قدیمی اغلهای بزرگم فردا بعد از ظهر قرار گذاشتیم وقتی که خلوت بود و کسی پر نمیزد تو کوچه ها سر ساعت رفتم با نیم ساعت تاخیر اومد یه لحظه چشم تو چشم شدیم من نمیدونستم چی بگم اونم نمیدونست رفتیم تو اتاق چوپونی نشستیم سر تعریفو از شهر و زندگیم شروع کردم کم کم میرفتم نزدیکش کیرم داشت میترکید همینجور نزدیکش شدم تحملم تموم شد سرشو گرفتم بوسیدمش یهو یه جیغ کوچیک کشید گفت چکار میکنی فتم رو خدا منو تو که دوستیم بذار یه حالی کنیم با کلی اصرار قبول کرد شروع کردم به یسیدن گردنش که راضی شد بعدشم لبهاش دیگه در اختیارم بود دستمکو ز رو شلوار کشیدو رو کوسش اوف چه نرم بود بعد بلند شدم شلبوارمو کشیدم پایین کیرمو که دید هموینجوری با سکوت نگاهش میکرد گفتم تو هم در بیار بلند ند گرفتم بلندش کردم مانتوشو زدم بالا از پشت کیرکمو گذاشتم لای پاش از رو شلواریه اهی از رو شهوت کشید منمگردنشو خوردم گفتم وقت نداریم زود بکش پایین اونم بی معططلی کشید پایین و مانتوشو داد بالا و کونشو داد طرفم لاکونش باز کردم دیدم چه گشاده بهش گفتم تو جنده ای اینقدر کون دادی اونم گفت اره چند باری دادم بعدمنم یه تف انداختم سر کیرم گفتم پس از کوس بده گفت نه تاحالا فقط کون دادم کونشو تفی کردم و کیرمو گذاشتم دمش فشار دادم دستمم گذاتم جلو دهنش سر کیرم تو کونش بود چند بار در آوردم تفی کردم کردم تو سرشو که خوب خیس خیسی شده بود کونش یکم دیگه فشار دادم تا نصف رفت تو دست دیگمو گرفتم دور شکمش همزمان خوابیدم اونم کشیدم طرف خوردم که با عث شد کیرم تا ته بره تو کونش که جیغش رفت بالا و خاست در بره گرفته بودمش تا چندتا تکون خورد تسلیم شد افتاد رو منم تلنبه رو شروع کردم بعد دمر خوابید یکن کردمش تا آبم اومد ریختم رو کونش بعدش بلند شدیم اون پوشید رفت و منم یه ساعت بعدش رفتم چند ماه بعدشم کون برادر کوچیکش که از کون خودشم بهتر بودو کردم که بعدا میگم نوشته
0 views
Date: July 7, 2020