کس باد آورده

0 views
0%

سلام بچه ها چند بار تا حالا میخاستم داستان یکی از اتفاقات زندگیم که منجر به سکس شده را بنویسم ولی هر بار منصرف میشدم چون بین نظرات بیشتر فحش به نویسنده میدن ولی اینبار تصمیمم را گرفتم این اتفاق سال 84 واسم پیش اومد من راننده تریلی هستم یه شب نزدیکای ساعت 9 یه پیام از یه خط 912 برام اومد بازش کردم دیدم یه پیام سکسی همراه با یه عکسه البته از اونایی تصویرهاکه قدیما درست میکردن مثل استیکرهای امروز هرچی فکر کردم کسی را با این شماره نمیشناختم با کلی تردید زنگ زدم یه خانم جواب داد بهش گفتم شما الان پیام دادی گفت نه اولش شک کردم که صدای ضبط شده باشه چون قبلا سر کار رفته بودم از طرف دوستام خلاصه انکار کرد منم گیر ندادم و قطع کردم چند دقیقه بعد زنگ زد و شروع به معذرت خواهی کرد و گفت اشتباهی فرستاده و میخاسته به دوستش بفرسه که واقعا راست میگفت چون بعدا با دوستش هم صحبت کردم و تشابه شماره باعث شده بود منم گفتم اشکال نداره ولی اون همش عذرخوای میکرد نهایتا گفتم من فرض میکنم همون دوستت هستم خلاصه اونشب گذشت چند شب بعد دیدم همون شماره داره زنگ میزنه جواب دادم و قبل از هر چیزی گفتم خانم دوباره اشتباه گرفتین گفت نه درست گرفتم میتونی صحبت کنی گفتم بفرمایید گفت نمیدونم چرا ولی از طرز برخوردت بخاطر اونشب خوشم اومد و اگر تمایل دوستی داری باهم بیشتر آشنا بشیم من که هم شک کرده بودم هم تعجب کلی سوال پیچش کردم که ناراحت شد و گفت کار دنیا بر عکس شده همه دنبال دوست شدن با یه خانومن حالا تو واسه من ناز میکنی خلاصه کوتاه اومدم بهش گفتم من 11 شب از خونه میرم بیرون میخام برم تهران بعد زنگ میزنم خلاصه چند ساعتی باهم حرف زدیم و از همدیگه پرسیدیم اسمش مهناز بود 26 ساله اهل قصر شیرین و خیلی سال بود کرج رندگی میکرد مطلقه بود و به خاطر اعتیاد شوهرش به هرویین بعد از 6 ماه زندگی جدا شده بود بچه هم نداشت و با پدر و مادر پیرش رندگی میکرد وقتی بهش گفتم راننده ام یه کم دلسرد شد و گفت حتما یه آدم شکم گنده سیبیلو هستی و فلان ولی وقتی از خودم براش گفتم یه کم بهتر شد خلاصه بیشتر از یکماه باهم صحبت میکردیم ولی از قرار گذاشتن خبری نبود تا یه روز گفت نمیخای ببینی با کی داری حرف میزنی شاید از قیافه ام خوشت نیاد گفتم چرا که نه من منتظر پیشنهاد تو بودم البته تو این یکماه هم خیلی مودب و بدون هیچ صحبتی که حتی به مسایل سکسی نزدیک باشه با هم حرف میزدیم قرار شد من یه بار واسه تهران یا کرج بزنم و خبر بدم تا همدیگررا ببینیم که من یهو از دهنم پرید که میخام بیام خونتون گفت حالا تو بیا شاید ازم خوشت نیومد و از این کس شعرا که همین طور هم شد و بارم که خالی شد بهش زنگ زدم و قرار شد برم فردیس ماشینا گذاشتم کنار انبار نفت بعد از پل فردیس ازش آدرس پرسیدم قرار شد برم میدان پنجم فردیس تو یکی از خیابونهیی که به میدون منتهی میشد یه مخابرات بود قرار شد کنار باجه منتظرش باشم هوا خیلی سرد بود میخاست برف بگیره رسیدم اونجا بهش زنگ زدم گفت مشخصاتت را بگو من کاملا توضیح دادم که تیپم چطوره بعد ازش پرسیدم مشخصات تو چیه گفت من خیلی چاقم و رنگ پوستمم تیره اس و دماغم از دور تو چشم میخوره با یه مانتو گشاد مشکی منا میگی یهو مثل یخ وارفتم تا چند ثانیه سکوت کردم جا خورده بودم گفت حالا بیام یا نه منم میخاستم کم نیارم گفتم بیا دیگه مگه قرارمون غیر از این بوده همه چیز که قیافه نیس گفت باشه و قطع کردیم یعنی هزارتا فحش به خودم و شانسم دادم چند بارهم خواسم برگردم ولی دیدم ضایعس خلاصه بعد از کلی کلنجار باخودم وایسادم یه ده دقیقه ای شد هر چی دختر و زن خوشگل میومد رد بشه با حسرت و عصبانیت نگاه میکردم و میگفتم کیرم تو این شانس ببین این کس ها را کیا میکنن و من بد بخت باید یه همچین کسی به تورم بخوره یهو دیدم یه خانوم خوشکل با مانتو و شلوار لی آبی با یه شنل رو دوشش داره میاد و به من نگاه میکنه دوباره احساس بدبختی بهم دست داد و فحش به شانسم که دیدم اومد کنارم ایستاد فکر کردم میخاد با تلفن کارتی رنگ بزنه اومدم بهش بگم خانم من تو صف نیستم دیدم یواش گفت آقا نیما یه لحظه جام کردم یادم رفته بود واسه چه کاری اونجام دیدم دستش را دراز کرد و گفت سلام پسر عمه شروع کرد بلند احوال پرسی و گفت بله باید هم خونه داییت را بلد نباشی این رسمش نیس و من که تازه فهمیدم چه خبر باهاش دست دادم و دنبال حرفش رو گرفتم راه افتادیم ولی من هنوز باورم نمیشد این همون مهناز باشه خلاصه رفتیم بعد از چنتا کوچه و پس کوچه در خونه را باز کرد و رفتیم داخل همونجا شنلش رو باز کرد و آویزون کرد لامسب کونش خیلی قلمبه بود به زور تو مانتو جا شده بود جلوتر که رفت مانتوشم در آورد انداخت رو مبل زیرش یه تاپ آبی پوشیده بود که پشت کمرش و از جلو نافش پیدا بود برگشت و گفت چرا نمیایی گفتم کسی تو خونه نیست گفت چرا بابام داداش هام اینجان و بعد خندید گفت آقا را باش چی فکر کردی بیا دیگه پالتو م را آویزون کردم و رفتم تو کنار بخاری نشستم رفت دو تا چایی ریخت و آورد و روبروم نشست یقه تابش خیلی باز بود سینه های سفیدش معلوم بود برام عجیب بود که تو این یک ماه اصلا هیچ حرفی از سکس و از اینا بینمون زده نشده بود ولی به این راحتی قبول کرد که باهم تو خونه اش تنها باشیم و بعدشم از همون ابتدای ورود یهو هیکلشا که خیلی هم رو فرم بود نمایان کرد و اینقدر هم ریلکس بود بعد در مورد مشخصات دروغی که داده بود پرسیدم که گفت میخاسته امتحانم کنه چایی که خوردیم ماهواره را روشن کرد و اومد پیشم یه گوشی نوکیا6600 خریده بود اورد و شروع کرد کلیپ هاشا نشون دادن که بینشون یه کلیپ خارجی بود که اولش رقص باسن بود و بعدش سوپر میشد وقتی کرد گوشی را داد به من و گفت من برم یه چای دیگه بیارم رفت و سریع اومد دقیقا وقتی که قسمت سکسش شروع میشد که یه مرد سیاه پوست با یه کیر سیاه داشت یه زن سفید پوست و میکرد که اومد یهو گوشی را ازم گرفت و گفت ببخشید من نمیدونستم از اینا بدت میاد من گفتم کی گفته بابا ما الان خودمون میخاهیم زنده اش رو اجرا کنیم که گفت نه بابا تعارف نکنی یه وقت و گوشی را گرفت انداخت رو مبل و گرفت منا کشید تو بقلش و گفت بیا ببینم یکماه منتظر این لحظه ام لباشو گذاشت رو لبم و شرو کردیم خوردن اینقدر لباش داغ بودند که نگو چنان با ولع میخورد که انگار میخاست لباهام را بکنه همینطور که لب بازی میکردیم لباسهامون را در آوردیم من با شورت و اونم با شورت و سوتین صورتی وقتی سوتین را باز کردم یه جفت سینه سفید سایز 75 جلوم نمایان شد تا نوک سینه هاش رو گرفتم چشماش را بست داشت از حال میرفت حرارت بدنش خیلی محسوس بود شرو کردم سینه هاشو خوردن که خودش شرتش را در آورد و خوابید رو زمین وای چی میدیدم یه کس سفید و بدون مو که باد کرده بود تا دستم گذاشتم رو چوچولش یه آخی گفت و لب پاینش را گاز گرفت یه کم کسش را مالیدم که گفت ادامه نده وگرنه آبم میاد چون من از خوردن کس خوشم نمیاد بهش نگفتم که برا یاک بزن ولی خودش منا خابوند و دوباره از لبهام شروع به خوردن کرد و بعد نوک سینه هام را زبون زد و بعد هم شرتم را تا زانو کشید پایین کیرم را گرفت تو دستش و شروع کرد باهش بازی کردن گفتم میپسندیش گفت اندازه کیر شوهر سابقمه ولی کلفتره کیر من 17 سانته کلفتیش هم بد نیس البته با اونایی که سکس داشتم میگن واسه کون یه مقدار کلفته بگذریم سر کیرما کرد تو دهنش لامصب اینقدر لب و دهنش راغ بود که هر لحظه فکر می کردم الان آبم میپاشه تو دهنش زیاد برام ساک نزد گفت خیلی حشرش زده بالا و خواست زودتر بکنمش رفت رو مبل خم شد و یه پاشو گذاشت رو مبا و کونش رو داد عقب تا چشمم به کونش و سوراخش افتاد هوش از سرم پرید سوراخ کوش سفید و ریز بود معلوم بود اهل کون دادن نیس خلاص کیرم چند بار مالیدم لای کسش که حالا خیس شده بود گفت تو را خدا بکن توش منم آروم سرشا انداختم توش کسش اینقدر داغ بود که انگار تو چشمه آبگرم محلات میکردی ههههه یواش یواش همشا جا کردم فکر کنم خیلی وقت بود سکس نداشته بود چون همینطور که میکردم توش مثل اینکه چسبیده باشه به هم ازهم باز میشد و میرفت جلو به دو دقیقه نشد آبش اومد و پاهاش شروع به لرزیدن کرد و نتونست سر پاش بایسته یهو نشست و کیرم در اومد از کسش گفتم چی شد گفت خیلی وقت بود سکس نداشتم بعد رو کمر خوابید رو زمین و گفت بکن رفتم دوباره کردم توش شروع کردم تلمبه زدن که شروع کرد آه و ناله کردن که صداش خونه را برداشته بوداز بس صدا میکرد لباشو کردم تو دهنم و شروع کردم به خوردن تا اومدم ارضا بشم 2 بار دیگه هم آبش اومد منم وقتی آبم اومد همه را ریختم رو کسش و شکمش و بعد کنارش ولو شدم اومد یه لب جانانه ازم گرفت و گفت تو چند وقت که باهم حرف میزدیم همش تو فکرم باهات سکس میکردم ولی الان بهتر بود بعدش پاشدیم خودمون را تمیز کردیم و لباس پوشیدم میخاست میوه بیاره که من گفتم دیرم میشه چون باید تا اصفهان میرفتم بعد از اون یکسال باهم بودیم منم دیگه از هر جای ایران که میرفتم بار کرج یا تهران میزدم و بهش میگفتم اونم پدر و مادرش را میبرد شهریار خونه داداشش که نانوایی داشت تا من میرفتم به مامانش اینا گفته بود که من از دوستای دوران دانشگاهشم البته خانم و گاهی میام سرش میزنم تو این یکسال فقط یه دفعه بهم کون داد میگفت تا حالا از کون ندادم و میترسم اون یه بار هم چون پریود بود و منم سر زده رفته بودم کرج وقتی رفتم خونش گفت پریودم و لحظات آخر که دیگه میخاستم بر گردم گفت دلم نمیاد دست خالی بری و چون خیلی دوست دارم حاضرم دردش را تحمل کنم منم که از خدام بود الکی گفتم نه من راضی نیستم تو اذیت بشی و از این حرفا که رفت دستشویی و اومد خوابید منم یه دونه از کوسن ها را از رو مبل برداشتم گذاشتم زیر شکمش و یه کم قبلش برام ساک زد و خوب که خیس شد گفت فقط یواش تو را خدا منم گفتم باشه و یه کم تف ریختم رو سوراخ کونش و نشستن رو پا هاش و سرش را فشار دادم دیدم خودشا جمع میکنه بهش گفتم شل بگیره دوباره فشار دادم دیدم نمیره توش گفتم با دستات دو طرف کونتا باز کن به هزار دربدری و جیغ داد سرش کردم توش که گریه افتاد منم یه کم صبر کردم بعد از زیر شکمش دستم را بردم سمت کسش گفت میخای چیکار کنی گفتم یکم چوچوله ات رو بمالم دیگه اذیت نمیشه که خودش شروع کرد به مالیدن چوچوله کسش بعد از چند ثانیه خودش شروع کرد کونشا بالا پایین کنه که منم یواش یواش تا نصف کیرما کردم توش که باز صداش در اومد و شروع کردالتماس که بیشتر از این نکنم توش منم قبول کردم و چندقیقه که عقب و جلو کردم با هم آبمون اومد و منم تا اومد بگه نریز توش یهو تا بیخ خایه کردم توش و خالیش کردم تو کونش و محکم از شونه هاش گرفتم که چنان جیغی زد و شرو کرد گریه کردن و التماس که درش بیار که مردم منم دیگه کشیدم بیرون دیدم دور سوراخش قرمز شده و سوراخش هم گشاد شده کلی هم فحش بهم داد ولی بعد که کمکش کردم و بلندش کردم رفت دستشویی و اومد تو بغلم یکم خوابید ازش معذرت خواهی کردم اونم گفت ببخشید که فحش دادم ببخشید طولانی شد نوشته نیما

Date: February 26, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *