سلام مامانم وقتی که پنج سال با بابام ازدواج کرده بود یعنی تو سه سالگی من تصادف کرد و مرد من ارسلان ۱۷ سالمه حوصله قد و کسشعر ندارم بابام سه سال پیش زن گرفت اونم بزور عمه ام که میگفت حتما باید زن داشته باشی بابام بدلیل اینکه حسابی مشغول کارای کارخونه بود مخالفت میکرد آخرش عمم یه دختر بیست و یه ساله که با بابام ۱۸ سال فاصله سنی داشت گرفت من از همون اول با زن گرفتن بابام مخالف بودم و بخصوص با اومدن طاهره زن بابام که خیلی فاصله سنیش با بابام زیاد بود اخرش عروسی کردن و تموم شد همون طور که گفتم بابام بدلیل مشغله و عشق به مامان مرحومم اصلا با طاهره رابطه گرمی نداشت ولی همیشه طاهره خودشو میخواد به ما نزدیک کنه یه روز از مدرسه اومدم طاهره سلام کرد هیچی نگفتم رفتم تو اتاق داشتم لباسامو عوض میکردم که یاد اون لبی که اون روز صبحش قبل از مدرسه از دوس دخترم گرفته بودم افتادم و کیرم شق شد همونجا چندتا دستمال کاغذی اوردمو شروع کردم به جق زدن داشتم میزدم که یهویی طاهره اومد داخل اتاق دید منو منم اصلا نترسیدم چون میدونستم اگه ب بابامم بگه باور نمیکنه طاهره اول شکه شد دید من خونسردم یکم خندید من یواش یواش کیر ۱۸ سانتیمو انداختم تو شلوارم گفت ارسلان این چ کاریه میکنی بش گفتم به هرکی مربوط باشه به تو مربوط نی زد زیر گذیه گفت خسته شدم از این همه سردی و گفتم طلاق بگیر گفت نمیه چپن من باباتو دوس دارم و ازدواجم الکی نی که هر وخت خسته شذم طلاق بگیرم گفتم خود دانی گفتم برو بیرون میخوام لباسامو عوض کنم رفت و منم بعداز ده دیقه رفتم سر نیز غذا خوری یهوو دیدم طاهره با یه دامن کوتا و و یه بلیز وبدون روسری برام غذا آورد راستی یادم رفت این اولین باری بود که حجاب نداشت یکم نگاش کردم بعد غذا رو خوردم و عصر اون روز وقتی داشتم تو تبلتم فیلم سکسی نگا میکردم باز اومذ من هنذفری تو گوشم بود و روم به پنجره بود نفهمیدم یه چیزی رو شونم احساس کردم نگا کردم دیدم باز اون لعنتی و داره میخنده عصبانی شدم و داد زدم بازم ترسید و گریه کرد یکم عذاب وجدان کرفتم دلداریش دادم هنوز نگاش نکرده بودم که دیدم با یه شلوارک و بی روسری و یه تاپ سفید نشسته رفتو بخاطر عذاب وجدان کمی بازم باش شوخی کردم و گرم گرفتم باش از اون به بعد آدم حسابش میکردم ی ماه ب همین منوال گذشت و رابطه بین ما بهتر شد و اونم خیلی پیش من راحت بود یه روز از مدرسه اومدم سلام کردم رفتم لباس عوض کردمو نشستم پا درسم یه ساعت بعدش طاهره اومد داخل به یه سوتین سفید و یه لباس که تا کمرش بود و آورده بودش تا من بنداشو ببندم نشست رو تخت منم شروع کردم به بستن چند بار دستم به سینش خورد چون من از جلو دستمو برده بودم پشت کمرش چون حوصله نداشتم بلند شم خلاصه چندباری دستم ب سینش خورد تا حالا هیچ وقت از نظر سکسی بش نگا نکرده بودم ولی این بار طمع ورم داشت و حسابی بازوامو به سینش بقول شما مالوندم اونم هیچی نگفت تموم شد بلند شد که نظر منو درمورد لباسش بپرسه که من هی ب سینه هاش نگا میکردم با لبنخد گفت مگه تاحالا دس نزدی که چشمات شده مثل ازرق شامی گفتم نه گفت به بابات میگم برات زن بگیره و مفصل در مورد زن و حرف زدیم اخرش گفت خداییش دوس دخترتو لخت ندیدی منم واقعیتو گفتم که ندیدم حسابی بم خندید من داشتم عصبی میشدم که گفت بیا این سینه منه ببین ولی سینشو در نیاوردا فقط گفت از روی این لباس که خیلی بازه ببینش منم نگا کردم گفت فقط یه بار میزارم دس بزنی منم از خدا خواسته پریدمو و یه دستی کشیدم بازم خواستم نزاشت گفتم من که دس زدم بزار حسابی دس خوردت کنم و سه ساعت باش حرف زدم و گذاشت دس بزنم ای گه ممه های تپلی داشت گذشت راستی یادم رف بگم بابام همیشه ساعت هشت صب میره کارخونمون و ساعتای پنج و شیش عصر تازه اگه کارای کارخونمون زیاد نباشه و اون شب بابام پرواز داشت تا بره کانادا مذاکره واسه تخفیف و مواد اولیه برای مارخونه و تا یه هفتم نمیومد منم خیلی خوشال شدم که بابام نبودش رفتیم فرودگاه و بابارو بدرقه کردیم و شبش طاهره بعد از شام گفتش که میشه پیش من بخوابی آخه چون بابات نیستش میترسم تنها بخوابم منم از خدا خواسته یکم ناز کردم و اونم هی اسرار میکرد قبول کردم شب که رفتم رو تخت دراز کشیدم اون اومد به یه سوتین صورتی و یه شلوارک گفتم طاهره این چیه گفت چیه گفتم خیلی لختیاا گفتش که من شبا همینجوری پیش بابات میخوابم گفتم خو اون شوهرته گفت من اینجوری خوابم میبره یواش کفتم خوشبحال بابام اونم شنید گفتش که صد البته و هردو خندیدیم اومد دراز شد روبه من خوابید من هی سینه هاشو میدیدم یه حسی بم میگفت درشون بیار بخور یه حسی میگفت نه آخرش گفتم هرچه بادا باد دس بردم پشتش سوتینشو خیلی هیلی آروم باز کردم و از یه دستش در آوردم و یه سینشو یواش یواش ولی کامل گرفتم تو دستام دیگه خیلی کیرم شق شد سینشو داشتم میخوردم که دیدم داررره یواش میگه آی و فهمیدم بیداره رفتم سمت لبش یه لب گرفتم بازم گرفتم بیداره چون حالت لبشو آماده کرد مس یه فنر از جام پریدم گفتم طاهره میدونم بیداری پس خودتو نزن به خواب دیدم داششت میخندید البته با چشمای بسته رفتم سمت لب و گردنش هی خوردم که دیدم یه چیزی رو شلوارمه دیدم که دست طاهرهس داره با کیرم ور میره کیرمو براش در آوردم و بش دادم تو دستش بعد از نیم ساعت لب و گردن خیلی حشری شده بود دس زدم به شلوارکش خیس بود شلوارکشو پایین اوردم و از رویی شورت کس نرم و خیسشو ماساژ میدادم دیگه چشماشو باز کرد و هی میگفت توروخدا بکن بابات خیلی کم میکنه توعم که هی لفتش میدی اینو شنیدم کیرم داشت میترکید گفتم بیا کیرمو بخور تا بکنمت کیرمو کردم تو دهنش و خیلی خیلی خوب ساک میزد ابم اومد گفتم دارره ابم میاد باید بخوریش گفت نه گفتم اگه نخوری میزنمت و ب بابام مبگم و از اونجایی که خیلی ترسو بود قبول کرد همه ابمو کردم تو حلقومش جیگرم حال اومد گفت دیگه بکن رفتم شورتشو در اوردم یه کس معمولی داشت مث همه نیس که بگم مث یه الماس بود و این کسشعرا کیرمو سرشو گذاشتم رو کسش کردم داخل خیلی خیلی خیلی تنگ بود بزور فرستادمش تو هی تلمبه زدم و زدم داشت بازم ابم مبومد گفتم داره میاد گفت بریزش و استپ کردم و درحالی که کیرم تو کسش بود گفتم مگه خرم تا حامله شی گفت از اونجایی که از اولشم قرار بوده من بچه ای نیارم دستگاه گذاشتم و دیگه حامله نمیشم تا برش ندارم بازم تمبله زدم تا ده دیقه ابمو ریختم یکم لرزید و گفت اخیش ولی بی حال شد فهمیدم ارضا شده من هنوز شهوتم سرجاش بود با اینکه دوباره ابم اومده بود گفتم کونتو میخوام گفت درد داره گفتم بجهنم گفت پس یکم لبسش بزن بعد بکن از اونجایی که چندشم میاد گفتم نه برا همین یه لیتر تف ریخت تو و دم در کونش یهو کردم توش خیلی با صدای بلند جیغ کشید هی کردمش هی کردم حالا دیه بعد از ده دیقه عادت کرده بود گفت میدونی کیر توهم از کیر بابات دسته کمی نداره هاا گفتم خب گفت تو پسر همون بابایی شروع کردم تند تند تلمبه زدن بازم ابم میخواس بیاد البته بعد از یه ربع تلمبه میگم گفتم داره میاد گفت بریز تو کسم سریع در اوردم و کردم تو کسش کسشو پر پر اب خودم کرده بودم اینبار چشام سیاهی رفت و رو تخت دراز شدم بخودم اومدم دیدم صبحه طاهره ام رو دراز کشیده کیرمم تو کسشه طاهره رو هل دادم و گذاشتم اونطرف تخت که بیدار شد باهم رفتیم حموم و تو حموم میگفت هر شب منو بکن تو خیلی از بابات بهتری دوش گرفتمو غسل کردم و از اون به بعد که دو ماهی ازش میگذره هر روز که روزایی که حیض نیس میکنمش و شبایی که بابام نی خیلی بحرفم گوش میده امیدوارم همه آبتون اومده باشه راستی نظر بدین نوشته
0 views
Date: August 23, 2018