سلام به دوستان عزیز مخصوصا برنامه نویس این سایت من یک آدم خاص از نظر جنبه منفی هستم ۱ اخلاقم فوق سگی ۲ بعضی وقتا ها حوصله نداشته باشم شاید جواب دخترم ندم ۳ اخلاق نا مشخص امکان داره یه روز مهربون باشم امکان داره یه روز دیوونه باشم یا هر امکان دیگه حالا برم سر اصل مطلب من۱۵و نیم سالمه از گی بودن فوق العاده متنفرم البته شاید دیگران علاقه دارن دلیل نمیشه منم خوشم بیاد از برده بودن یک دختر یا مخصوصا پسر متنفرم از ارباب بودنم خوشم نمیاد زیاد بهتره بگم نه اسمم مهدی شاهین نجفی خیلی دوست دارم از دیدن لز دخترا خوشم میاد از دختر لوس خوشم نمیاد کص لیس مجازی نیستم همین طور واقعی چون هم دهن با باکتری هایی که داره واژن رو عفونت میاره جقی از نظر دست نیستم از نظر کص مصنوعی درسم نرمال زیاد نمیتونم بیام اینجا چون فیلترشکن نت زیاد میبره در ضمن خیلی غیرتی هستم یعنی کسی چب به ناموسم نگاه کنه به گاش میدم با هر چی شد چاقو کربنی یا باتوم تا حالا دخترا زیاد باهام سکس چت کردن ولی راضی نبودم نمیدونم چرا خب امیدوارم از بودن در کنار شما خوش باشم داستان ندارم چون عادت ندارم دروغ بگم اول اینکه اگه داستان برای جق زدن میخوای این داستان بدردت نمیخوره بهتره بری یه داستان دیگه بخونی اگه جنبه فانی داره بخون عادت دارم کصشر بنویسم پس گوش کنید این واقعیه یه روز که هوا تخمی بود و خورشید کیری میزد خار پوست رو میگاد من مثل عن پخش شده بودم رو تخت یهو دیدم خانواده لباس دارن میپوشن میرن مهمونی گفتن میای منم چون خواب بودم با تُن کیری صدام گفتم نه هیچی اونا رفتن منم خونه تنها موندم بیدار شدم دیدم غروبه گفتم امروزم یه کص مصنوعی بزاریم خیال خودمونو راحت کنیم رفتم دو تا پلاستیک فریزر گرفتم به هم گره زدم توش آب گرم گفتم بُکُنم ناموسا میکنممممم یه دو سه تا تلمبه زدم گوشیم زنگ زد اینقدر ریدم به خودم کیرم مثل خرتوم فیل آویزون شد پدرم زنگ زده بود گفت خونه ای میخواستم بگم پ ن پ دارم با هواپیما میرم خارج ولی گفتم آره خونه ام هیچی دیگه قطع کرد یه ده دقیقه طول کشید تا از دوباره شق کنم رفتم بکنم هی کص رو عقب جلو کردم داشت آبم میومد یهو دیدم یکی زنگ خونه رو زد از ترس تخمام با تخم چشمم یکی شد سریع خودمو جمع جور کردم رفتم دیدم پسر عممه گفت خونه دایی هست گفتم نه هیچی اونام رفتن رفتم طرف کص مصنوعی بعد گفتم به ولا اگه جنده واقعی بودی چنان کونت میزاشتم عر بزنی زندگیمو به گوه کشوندی ولی حیف یه پلاستیکی هیچی آخر از دو طبقه پرتش کردم ترکید عن شد گفتم گور باباش یه چایی زدم تو رگ بعد رفتم خوابیدم این نوشته کصشعر توسط نوشته
0 views
Date: August 13, 2019