توی کرج به یه کلاس زبان مختلط میرفتم که همه سن و سالی زبان آموز داشت.یه زنه 45 ساله هم تو کلاسمون داشتیم به اسم شیرین که مطلقه بود و یه دختر دانشجو داشت.ارتباط همه تو کلاس با هم خوب بود شیرین با من که یه پسر 25 ساله بودم خیلی خوش برخوردی میکرد و کلا رفتار همه با من طور دیگه بود چون من زبانم خوب بود و از نطر اونا پسر خوبی هم بودم.شیرین وضه مالیه خوبی داشت و توی مکالمات کلاسی از سفرهای خارجی خودش تعریف میکرد.از اونجایی هم که شوهر نداشت تیپی میزد که کیر هر کسی رو خبر دار میکرد.موهای بلوندشو با صورت زیباش هر کس میدید عاشقش میشد.هیچ فید و بندی نداشت و راحت با من دست میداد قهقه های ناجور میکرد و محرم و نامحرم سرش نمیشد.نزدیک پایان ترم بود چند جلسه شیرین نیومد سر کلاس.به من زنگ زد از کلاس خبر بگیره . روز شنبه بود.گفتم دوشنبه پایان ترم داریم.گفت وای رضا جون من هیچی بلد نیستم چیکار کنم.گفتم میخواید من کمکتون کنم.گفت ممنون میشم لطف میکنی بیای خونه ما این چند جلسه آخرو باهم تمرین کنی.گفتم باشه.آدرسو بهم داد قرار شد یکشنبه صبح برم خونشون.صبح پا شدم یه دوش گرفتم رفتم دم خونشون.توی یکی از بهترین نقاط کرج زندگی میکرد.رسیدم دم خونشون درو باز کرد رفتم بالا.درو باز کرد با من دست داد و رفتیم داخل.لباس هاش معمولی بود یه پیرهن و یه دامن.حدود دو ساعت با هم زبان کار کردیم چون امتحان شفاهی هم داشتیم قرار شد در مورد یک موضوع آزاد با هم مکالمه کنیم.اون طبق عادتش از مسافرتهای خارجیش صحبت کرد و از سفر به تایلند گفت.گفت رفته بودیم یه جایی که ماساژورهای حرفا ای داشت من به شکم خوابیدم یه مرد تایلندی اومد رو پشتم نشست به پشتم روغن مالید و ماساژ داد.حرکت دست ماساژور روی پشتم خستگیمو از تن در کرد و من هم توی یک هفته که اونجا بودم همیشه اونجا میرفتم.در این مورد که صحبت کرد من نا خوداگاه راست کردم خیلی با هیجان و سکسی تعریف میکرد.رفت تو اتاق و یه ادکلن آورد بهم داد گفت بیا اینم سوغاتی تو.با خودش یه بطری هم آورد گفت ایناهاش روغن ماساژ که میگفتم اینه.من همچنان راست کرده بودم یک لحظه نگاهش به کیرم افتاد گفت بریم سر مکالمه.آره از ماساژ گفتم که تمام بدن آدمو روغن مالی میکردن و حسابی با قلق خاصی کوفتگی از بدن آدم میرفت.گفت یه لحظه دلم تنگ شد واسه تایلند.راستی رضا تو ماساژ بلدی؟گفتم نمیدونم تا حالا امتحان نکردم گفت خوب امتحان کن ببینیم بلدی یا نه؟گفتم کی امتحان کنم گفت همین الان مگه چیه؟گفتم آخه گفت آخه نداره که من میرم آماده میشم بیا تو اتاق بطری روغنم بیار.5 دقیقه بعد گفت رضا بدو دیگه.با پاهای سست رفتم تو اتاق وای چی دیدم شیرین به شکم خوابیده فقط هم شرت پاشه.دهنم خشک شد.یه مکثی کردم گفت بیا دیگه.رفتم روغنو ریختم رو کمرش و از کنار تخت مالیدم به کمرش.گفت اینجوری نه خودت بیا رو تخت رو پاهام بشین میخوام برم تو فضای تایلند.رفتم رو پاهاش نشستم حس عجیبی داشتم بزرگترین خلاف زندگیم این بود که سایتهای سکسی نگاه میکردم.خلاصه شروع کردم به مالیدن اون هم همش راهنماییم میکرد این کارو کن و اون کارو نکن.جونم براتون بگه یه 15 دقیقه ای داشتم کمرشو ماساژ میدادم کیرم مثل سنگ شده بود.ولی جرات کاری هم نداشتم گفتم دستام خسته شد.گفت عیب نداره دستت درد نکنه برو بیرون الان منم میام.از اتاق بیرون رفتم حال و هوای عجیبی بود این همه داستان سکسی تو عمرم خونده بودم ولی عرضه نداشتم کاری واسه خودم بکنم.نشسته بودم رو مبل که شیرین لباساشو پوشید اومد بیرون تمام امیدم به این بود که اون بگه با هم سکس کنیم با لباس بیرون اومدنش امیدمو ناامید کرد.اومد نشست روبروم گفت مرسی با اینکه زیاد وارد نبودی ولی خستگیم در رفت.گفت بریم یکم درسو ادامه بدیم بعدشم ناهار.شروع کردیم ولی من تمرکز نداشتم همش تپق میزدم.اونم که گه گداری نگاش به جلوی شلوارم بود یه نیش خند موذیانه ای میزد که من با خودم فکر میکردم جریان ماساژ یه حرکتی برای اسکول کردنه من بوده.اعصابم به هم ریخته بود.به زور و زحمت یه خورده دیگه با هم درس کار کردیم بعد زنگ زد غذا آوردن و بعد از غذا من گفتم دیگه باید برم گفت حالا بمون هنوز ایراد دارم.گفتم امتحان فردا بعد از ظهر فردا صبح دوباره میام.ناراحت شد گفت باشه پس فردا صبح منتظرم.آقا رسیدم خونه یک راست رفتم دستشویی یه کف دستی رفتم.با خودم گفتم دیگه فردا نمیرم زنیکه جنده میخواست منو داغون کنه میخوای بدی خودت بگو میدم میبینی که من تخمشو ندارم.خلاصه صبح شد و قرار ما 10 بود.ولی ساعت نزدیک 11 بود و من نرفته بودم.زنگ زد بهم با یه لحن بدی گفتم کار برام پیش اومد نمیتونم بیام.با ناراحتی گفت باشه بعد از ظهر میبینمت.امتحانو دادیم وجوابش که بعدا اومد از صد 91 گرفت.بهم زنگ زد خیلی خر کیف شده بود.چون قبلا نمره هاش نزدیک 75 میشد.گفت امروز ناهار بیا خونه ما برات غذا درست کردم بابت تشکر ازت.رفتم درو باز کرد رفتم داخل عجب بوی خوبی میداد.با هام دست داد.رفتیم نشستیم گفت من یه معذرت خواهی ازت بکنم بابت زحمتهای اونروزت هم بابت درس دادنت هم بابت ماساژ.گفتم خواهش میکنم.کاری نکردم.گفتم شما که گفتید زیاد وارد نیستم گفت نه بابا خیلی هم خوب بود دخترم دانشجوی شهرستان اون که بودنی برام ماساژ میده معتاد ماساژ شدم ولی الان چند وقته نیومده دیگه زحمتش افتاد گردن تو.گفتم چه زحمتی بازم در خدمتم.این بار دیگه اومده بودم ترسو بذارم کنار.گفتم الان اگه مایلید منم حرفی ندارم.گفت باشه بریم.این بار دو تایی با هم رفتیم داخل اتاق خندون بود لباساشو جلوی من در آورد هر دو تامون این بار هدفمون سکس بود ولی باید یکی به زبون میاورد.به شکم رو تخت خوابید منم مثل همیشه کیرم آماده راست شدنه.نشستم رو پاهاش روغن مالیدم و ماساژو شروع کردم.کمرشو مالیدم گفتم میخواهی بقیه بدنتو بمالم.چیزی نگفت روی مچ پاش روغن ریختم و از پایین پاش شروع کردم مالیدن تا بیاد بالا.رونای پاشو داشتم میمالیدم .یه خورده روغن دیگه ریختم تو دستم دستم از شورتش دادم تو لمبر کونشو بمالم.ساکت بود.گفتم شیرین جون شورتت مزاحمه اینو برات در بیارم قشنگ ماساژت بدم.برش گردندم تا نگاهم به صورتش افتاد بازم ترسیدم ولی صورتمو برم نزدیک صورتش ماچش کردم گفتم به من اجازه خدمتگذاریه بیشتر میدی شیرین بانو.خندید گفت من در خدمتم.دوباره برش گردوندم شورتشو کشیدم پایین با دست روغنیم مالیدم دم سوراخ کونش انگشتمو بردم تو.چنان لغرنده بود راحت عقب جلو میشد یه چند لحظه دست از کار کشیدم بلند شدم از رو تخت لباسامو در بیارم شورتمم در آوردم اونم که دید من دیگه ماساژ نمیدم برگشت ببینه چی شده منو لخت لخت با کیر توی دستم دید.رفتم جلو هولش دادم رو تخت شروع کردم لب گرفتن ازش.عجب کسی بود هلوی هلو بود.همینجور که روش دراز کشیده بودم با دستم کسشو میمالیدم کیرمو گرفتم نزدیک کسش فشار دادم تو.با یه حالت رمانتیکی هم میکردمش هم بدنشو میلیسیدم.متاسفانه خیلی زود حس کردم آبم داره میاد با فشار بدونه اینکه کاری بتونم بکنم ریختم توش.ترسیدم نکنه حامله بشه پا شدم گفت ریختم تو شیرین جون گفت عیب نداره قرص میخورم.بهش گفتم حالت راه رفتن نوزاد وایستا.منم رفتم کنار تخت وایتادم میخواستم تا کیرم سر حاله از پشت بکنمش.خودمو تنظیم کردم کیرمو فشار دادم تو کونش یه اوه بلند کشید منم عین خیالم نشد چون مسلط بودم با سرعت تلمبه میزدم.با یه دستم با کسش ور میرفتم چون یک بار آبم اومده بود خیلی طول کشید تا آبم بیاد دیگه آه و ناله اون بلند شده بود که آبم اومد و خالی کردم تو کونش.هولش دادم رو تخت خودم رفتم دستشویی خودمو شستم اومدم تو اتاق لباسامو بپوشم که همونجور دراز کشیده بود.لباسامو پوشیدم رفتم از پشت انگشتش کردم گفتم نمیخوای به ما ناهار بدی شیرین خانوم.
این ماجرا ادامه هم داره البته بسته به نظرات شما شاید ادامه دادم.
0 views
Date: March 15, 2018