شب بود تنها بودم کلیله و دمنه جلوم باز بود و حروف رو بی آنکه بفهمم میخوندم فکرم پیشش بود گوشیمو برداشتم اس ام اس دادم سلام جواب داد گفتم امشب میخوامت گفت باز شروع کردی احمق خان قرارمون این نبود داری میری رو اعصابم زنگ زدم یواش حرف میزد که اتاق بغلی صداشو نشنون گفتم چه دوستی هستی تو گفت چون دوستتم باید بهت بدم گفت من اهلش نیستم پشت تلفن سعی داشتم کاری کنم که ضربان قلبش تند بشه و موفقم بودم یه جورایی تو تصوراتمون سکس کردیمو به طور واقعی و همزمان خود ارضایی هم کردیم آخرش گفت خجالت میکشم ازت گفتم مگه چی شده طبیعیه کلی غر زد و قطع کرد و خوابید فردا غروب بهش زنگ زدم کلاست تموم شد گفت مطب پزشک زنانم به شوخی گفتم زدی ترکوندی خودتو گفت خفه شو دکتر فهمید چه غلطی کردم گفت چون بکارتت دست نخورده ممکنه حالا حالا ها درد بکشی الانم داروهامو گرفتم میخوام نشونش بدم قطع کردیم دو ساعت بعد باز زنگ زدم هنوز اونجا بود گفت تاریک شده میترسم زود بیا دنبالم راه افتادم سوار شد اولش یه کم خندیدیم بعد فهمیدم دیشب اذیتش کرده بودم واقعا رفتیم شام بعد بردمش تو سوئیت خودم تو راه قسم داد که کاری نکنیم گفتم خر نشو انقدر هم که حیوون نیستم تو خونه اولین کاری که کردم قبل از لباس عوض کردنش پرتش کردم رو تخت و یه ربعی لای پای هم با همون وضع لولیدیم این کار رو زیاد میکردیم اما لخت نمیشد و منم هرگز ارضا نشده بودم عوضی ناخواسته لب چشمه تشنه گذاشته بود منو وقت خواب شد رو تخت نوازشش میکردم و از همه چی حرف میزدیم و مدام گیسها و پشتشو نوازش میکردم دستم زیر سرش بود و هر دو به پهلو رو به هم بودیم زانوم لای پاش بود بدون اراده پامو یه کم بردم بالا رونهاشو به هم فشار داد گفتم بدت نیومدا گفت خفه بد گفت احساس کردم داره تحقیرم میکنه یهو گفتم میره واسه هم اتاقیهاش تعریف میکنه و به ریشم میخنده عصبی شدم تاق بازش کردم و در یک ثانیه زیر پوشمو از تنش دراوردم زد زیر گوشم میخواستم عصبانیم کنه و مدام عصبانی ترم میکرد لباشو گاز گرفتم اخم کرد خواست هولم بده زانوش محکم خورد به بیضه م پرت شدم ترسید اومد سمتم که اینبار قفلش کردم زیر خودم گریه میکرد البته منزجر نبود فقط دوست نداشت شلوارکمم از پاش دراوردم که شورتشم تا نصفه اومد فحش داد دستمو مثل کشتی گیرا بین مچ پاهاش انداختمو پیچوندمشو دمرش کردم بی وقفه سر پسرمو از شورتم انداختم بیرونو خشک گذاشتم لای پاش فرصت خیس کردن نداشتم کمی بالا پایین و بالاخره لیز شد فقط میخواستم ارضا بشم اصلا بهش فکر نمیکردم برش گردوندم گفت نه گفتم خفه ترسید بهت زده شد پسرمو چسبوندم به صدف بین پاهاش قصد نداشتم بره تو خودش قصد ممانعت داشت و یهو خطا رفت و ترکید و یه آاآآخ و از حال رفت شاید بیهوش بود تلمبه زدم تند تند تا زود ارضا بشمو ببینم چه مرگش شده سینه هاش با اینکه سوتین داشت بالا و پایین میرفت یهو کمرمو چنگ انداخت سعی میکرد باسنشو از زمین با ریتم تلمبه ی من بلند کنه و با من هماهنگ بشه تا دیدم بدش نیومده کندش کردم گفت خیلی بیشعوری کلمه ی بیشعور رو از آروم شروع و با یه عربده تمومش کرد و اوج عصبانیتشو دیدم نمیدونست حال کنه یاعصبی باشه یهو زد به سیم آخر چشاشو قفل کرد رو چشامو اخماشو کرد تو همو مدام میگفت هوووم هوووم هووووم هوووم و فکر کنم ارضا شد چون شل شد و از اون به بعدش درد میکشید منم زود ارضا شدم و تو همون شلوارکم خالی کردم اومدم پاشم که با پا هولم داد محکم با پشت سر خوردم به زمین دیگه هیچی نفهمیدم چشمامو که باز کردم صبح بود و کتاب کلیله دمنه جلوم باز بود و یه اس ام اس نخونده هم تو گوشیم بود که نوشته بود احمق خان قرارمون این نبودا داری میری رو اعصابم نوشته
0 views
Date: August 14, 2018