سلام امین هستم ۳۱سالمه لطفا اگه داستان مورد پسندتون نبود فحش ندید قضیه مربوط میشه به پنج سال پیش عاشق دختر خاله مژدهم بودم ثروت زیاد بابای مژده فاصله بینمون انداخته بود اهل خرم ابادم و محله علوی مژده بچه بالا شهر و یه اپارتمان زیبا چند طبقه روبروی دریاچه کیو داشتن بعد از خواستگاری از مژده یه جواب منفی قطعی از باباش شنیدیم طوری که رابطه خانوادگیمون قطع شد مژده شوهر کرد و چند سالی من ازش بیخبر بودم من هم بعد از شکست عشقی که داشتم کمی افسرده شده بودم تلفنم زنگ خورد شماره غریبه بود صدای اشنایی پشت گوشی گفت عشقم مژده بود تنین صداش تو گوشم بود گفت که کار ضروری داره باید همین امروز ببینمت قرارمون همون جای همیشگی پارک زیبا کنار دل تو دلم نبود چکارم میتونه داشته باشه رفتم سر قرار همون مژده همیشگی زیبا و اروم بیمقدمه رفت سر اصل مطلب _چهار ساله که هر چی دوا درمون میکنیم بچه دار نمیشیم دیروز جواب نهایی ازمایشها رو گرفتم سعید شوهر مژده چون برا تفریح و کوهنوردی رفته دریاچه گهر از نتیجه ازمایشات خبر نداره یه کاری ازت میخوام نه نکنی اخه تو عزیزترین و مورد اطمینان ترین فرد زندگیمی دلهره اینو داشتم که نتونم کاری برا عشقم انجام بدم _امینم ازت یه بچه میخوام برا حفظ زندگیم سعید عاشق بچه است بدون بچه زندگیمون تباه میشه باورم نمیشد این حرفهارو از دهن مژده بشنوم برق از سرم پرید شوکه شدم سالهای سال میتونستم باهاش سکس داشته باشم ولی چون خیالم ازدواج بود نکردم حالا باید ریسک چه کاری رو قبول میکردم اهسته بهش گفتم بذار فکر کنم نمیخواستم قلبشو بشکنم اصلا تمایلی به این کار اونم با عشقم نداشتم محکم پرید تو حرفم وگفت همین امروز تا سه چهار روز سعید تفریحه و نمیاد هیچ دفاعی در مقابل عشقم نداشتم نه هام اونقدر ضعیف بودن که نشان از رضایت داشتن قرارمون شد عصر همون روز به مادرم زنگ زدم گفتم یکی دو روز میرم مسافرت رفتم به سمت خونشون مردد بودم چند بار پشیمون شدم تا خودمو در خونش دیدم مختصر پذیرایی کرد و از گذشته گفتیم یه ارایش ملایم و لباس خونگی مثل همیشه چیز عجیبی برا من نبود به فکر قولی که داده بودم افتادم و ترس از اینکه کسی مزاحم بشه بلند شدم رفتم به طرفش محکم گرفتمش تو بغلم مثل سابق اغوشش ارومم میکرد شروع کردم به لب گرفتن ده دقیقه ای لب گرفتیم رفتم سراغ سینه هاش و شروع کردم سینه های متوسطش رو خوردن از خود بیخود شده بود اروم اسممو صدا میکرد باورم نمیشد کی تو بغلمه همه بدنش رو لمس کردم خیس خیس بود دوست داشتم کیرمو بخ وره نمیدونم چرا نمیتونستم به زبون بیارم کمی تعلل کردم دیدم جلوم زانو زده و دستش به کیرمه موهای مشکی اش رپ تو دستم گرفتم و کمکش کردم تا ساک بزنه حالا دیگه کیرم کاملا بزرگ شده بود درازش کردم رو تخت و گذاشتمش در کوسش سریعتر و راحتر از اونچیزی که فکر میکردم تا ته رفت توش کمتر از ده دقیقه یکی دو مدل دیگه هم امتحان کردم داشت ابم میومد باید خالی میکردم تو کسش ترس ورم داشته بود مدل فانتزیم رو روش اجرا کردم صورتش رو زمین و به پشت زانو زده بود از پشت با تمام وجودم عقب جلو کردم و ابم رو ریختم تو کسش تو سه روز و سه شب ده دوازده بار سکس داشتیم اما خبری از بارداری نبود بعد از حدود شش ماه سکس مداوم و مخفیانه مژده باردار شد و رابطه سکس ما برا همیشه قطع شد ببخشید طولانی شد نوشته
0 views
Date: August 23, 2018