کوس مامان نرگس من

0 views
0%

سلام من سامان هستم 18 سالمه میخوام داستان سکسی مامانمو واستون بگم فقط قبلش بگم من کوسخول نیستم اینهمه دروغ بنویسم پس لطفا فوش نده به اروا خاک پدرم این داستان حقیقت داره اما بد من بچه اهوازم تو ی خونه ویلایی زندگی میکنیم من 1 برادر دارم و یک خواهر یه خانواده 5 نفره هستیم که برادرم 24 و خواهرم 21 سالشه این داستانی که میگم ماله 2 ساله پیش که مامانه من 39 سالش بود اسم مامانم نررگس هستش ومثل مامان خیلی ها آنجلینا جولی نیس صورت خوشکلی نداره بدن سفیدی هم نداره رون های بزرگ و کونه بزرگ و سبزه ای داره و برعکس سینه های بزرگش سفیید هستن برعکس فامیلای مامانم که همه مذهبی بودن مامانم کاملا امروزی بود و من از این ماجرا بدم میومد و البته اون موقع فکر میکردم زن سالمیه اما باید بگم که یه جنده به تمام منی بود داستان از اونجا شروع میشه که همسایه جفتیه ما دوتا پسر با خواهرشون زندگی میکنن یکیشون رفیق صمیمیه من حمید و برادرش هانی که پسره خوش قیافه و خوش هیکلی بود ورزشکار هم بود بوکس کار میکرد این آقا هانی تو کفه خواهره من بود و اینم بگم که خواهرم شکوفه دختره خیلی خوشکل و نجیبیه و با هیچکس دوست نمیشد خوب از این مادر همچین دختری بعید بود خلاصه هانی بدجور تیزز کرده بود واسه شکوفه و به برادرش حمید گفته بود تا اینو نکنم ول کن نیستم منو حمید رفیقیم خیلی صمیمی بودیم و همه چیرو بهم میگفتیم یکروز حمید امد بم گفت یکاری کن هانی بدجور تیزز کرده میخواد خواهرتو زورگیری کنه منم خیلی ترسیده بودم رفتم به مامانم گفتم مامانم هم با شکوفه حرف زد الی هم بش گفت که آره خیلی وقته دنبالمه خلاصه یک روز مامانم رفت دمه خونه حمیدنا و گفت به هانی بگن بیاد دمه در مامانم خیلی عصبی بود به من گفت برو اونور پیش حمید منو حمید هم از 10 متر اونورتر نگاشون کردیم دیدم مامانم با تندی داره با هانی حرف میزنه و الانه که بزنه تو گوشه هانی اما هانی که پسره چرب زبونی بود مامانمو آروم کرد وبا لبخند واسش سخنرانی میکرد بعد از 5 دقیقه دیدم مامانم خیلی آرومه و همش با ناز میحرفه و هعی ی نگاه به ما مینداخت هی میخندید نمیدونستم چیشده بعد مامانم از هانی جدا شد اومد سمت خونه منم رفتم پیشش گفتم جیشد مامان هم گفت هیچی بابا بنده خدا بچه خوبیه یکم نسیحتش کردم این موضوع تموم شد تا اینکه یروز مامانم با هانی امد دنبالم تعجب کردم مامانم گفت هانی سره راه بود سوارش کردم ببریمش با هم و اینم بگم که برادرم با ما زندگی نمیکرد بنا به دلایلی بابام راننده اتوبوس بود و چندروزی یبار میومد خونه شکوفه هم نزدیکه کنکور بود و خونه مادر بزرگم بود اکثر اوقات که بیشتر درس بخونه و انم بگم مامان من به هیچ عنوان از کون نمیداد و اما چند روزی بود که مامانم با هانی میومد دنبالم مدرسه و من خیلی حرس میخوردم تا یروزی که ماشین خراب بود و باید خودم میرفتم خونه خودم رفتم نزدیکه خونه که شدم دیدم مامانم و هانی دم درن مامانم لای در و هانی بیرون خیلی شاد بودن باهم دست دادن و هانی رفت خونشون مامی هم رفت خونه دیگه فهمیده بودم که مامانم با هانی دوست بوده خواستم به پدرم بگم که ترسیدم این زندگیه کیری بدتر بشه از همه چی سیرر بودم دیگه و اما جریانه سکسش یکشب حمید بم گفت که یچی بگم گفتم جانم گفت دعوا نمی کنی گفتم نه گفت شرر درست نمیکنی گفتم حرفتو بزن گفت هانی با مامانت دوسته گفتم میدونم گفت واقعا گفتم آره حتی میدونم خونمون هم اومده گفت فقط همین گفتم په چی گفت اول بگو میخوای چکار کنی گفتم داره واسم عادی میشه کاریش ندارم گفت پس بیا بریم خونمون تا بت بگم رفتیم خونشون رفت ی شورت زنونه آورد گفتم چیه گفت ماله مامانته گفتم چیی گفت آره مامیت دیروز صبح اینجا بود منم تو اتاقم بودم هانی بش گفته بود کسی نیست زبونم بند امده بود گفت مامانت وزش خیلی خرابه خیلی حشریه تا اومد تو بلند گفت هانی بکن عشقمو بده دستم از لا در میدیدم که به شدت کیرر میخوررد وهانی بلندش کرد کرد تو کوسش چنتا تلمبه زد و خالی کیرد رو بدنش داشتم دیوونه میشدم اما حمید آرومم میکرد و میگفت شما که نیازه مالی ندارید مامانتم این کارو دوست داره منو توهم نمیتونیم کاریش کنیم کمبود داره و کاریش نمیشه کرد دیگه دادن مامانم به هانی عادی شده بود واسم اما خیلی دوست داشتم یبار دادنش رو ببینم تا اینکه یروز داشتم جی تی ا 2 بازی میکردم مامی هم طبق معمول روو تخته من دراز بود و با هانی میحرفید و میگفت اونی که امروز کردی تو دهمنم خیلی بزرگ بود کثافت بعد دوباره گفت نه نه دوسش دارم فقط گفتم بزرگ بود انگار هانی گفته بود دیگه نمیدمش بت مامان جلو من راحت میحرفید چون فکر میکرد من بچم و نمیفهمم منظورش رو قطع کرد رفت حموم بد که اومد دوره خودش حوله پیچیده بود که زنگ زدن بم گفت ایفون بردار برداشتم رفیق بابام بود آقای حیدری گفت بابات هستش گفتم آقای حیدری شما که میدونید بابام الان تبریز گفت کاره مهم دارم مامانت چی گفتم هستش گفت بگو یباد دمه در منم به آیفون رو نذاشتم فکر میکردم مامانم از آیفون میحرفه باهاش رفتم تو اتاقش که دیدم لخت وایساده جلو آیینه و از هیکله خودش لذت میبره فقط ی شرط پاش بود تا منو دید داد زد کثافت درر بزن خوب منم گفتم ببخشید آقای حیدری دمه در کارت داره گفت باشه ی چادور سفید انداخت سرش که زیرشم فقط شرط بود رفت دمه در منم رفتم جی تی آ بازی کنم که کنجکاو شدم ببینم چی میگن رفتم آیفون رو برداشتم و تعجب کردم مامانم میگفت نمیشه سامان خونست ول کن دیگه بزار شب میام خونت آقای حیدریم گفت الان میخوامت خیلی حشرین آبمو بیار میرم کوسو خانوم مامانم میگفت چرا نمیفهمی میگم سامان خونسست نمیششششششششه و باز هم حیدری اصرار کرد و گفت ببن چه شششق شده این کیر تا دهنتو نگاااد ول کن نیست آفرررییین بعد مامانم گفت وایسا خو چند دقیقه اومد تو بم گفت بابات به آقای حیدری گفته بیاد پمپ رو تعمیر کنه تو میری پیشش یا خودم برم میدونست من تو کفه جی تی آ هستم و جوابم چیه منم گفتم من دارم میرم حموم نه خودت برو و رفتم حموم اونم مطمئن شد من رفتم حموم رفت تو حیاط منم از شیشه شکسته اتاقم نگاه میکردم دیدم حیدری چادره مامانمو در آورد و گفت اووفففففففففففففففففففف جنده خانوم آمده هم که هستی مامان گفت سریع بکن بم بدش تا سامان نیومده حیدری شلوارشو تا زانو در آورد و کردش تو دهنه مامانم مامانم خیلی حرفه ای سااک میزد از زیره تخماش لیسسس میزد تا نوکش بعد دوباره تا آخر میکردتو دهنش بعد گفت پس چرا نمیاد مردم از استرس حیدری گفت چی چی بیاد تا کوستو نکنم ول کن نیستم مامانم گفت نمیشه ول کن دیگه الان سامان میاد آبروریزی میشه حیدری گفت میدونی من ول کن نیستم پس بلندشو تا سامان نیومده بکنمت مامانم خوابید گوشه حیاط پاهاشو باز کرد گفت سریع باش خو حیدری گفت میخوام از کون بکنمت مامانم گفت گوه بخور میدونی محااله پس یالا اونم خوابید رو مامانم و کرد تو شروع کرد تلمبه زدن باورم نمیشد مامانم گوشه حیاط در حالی که من هستم داره کوس میده مامانم دیگه منو یادش رفته بود میگفت آههههههههههههههه فدات بشم محکم تر بکن تووم جررررررررررررررررمممممم بده آیییییییییییییییییییی حیدری هم محکم تر میزد و گفت دارم میام مامانم گفت ای جونمممممممممممم همشو برییز تووووووووووووم آییییییییییییییییییییی اونم خالی کرد توش و گفت مرسی جنده من ررفتم مامان هم بزور پاشد شورتشو پوشید چادرشو سر کرد اومد تو گفت سامان میرم حموم گفتم تازه حموم بودی که هیچی نگفت رفت حموم بوو منیی خونه رو برداشته بود منم تا برگرده 2 بار جق زدم خلاصه دیگه عادی شده بود نرگس خانوم به همه میداد و اما اونروزی که کامل نمام مهارت مامانمو تو کوس دادن دیدم فرا رسید ساعت 9 شب بود حمید اود دمه خونمون گفت فردا قراره هانی مامانتو بگااد گفتم ساعت چند گفت ساعت 8 تمرین داره بعد از تمرینش میاد حدودا ساعت 11 گفتم چکار کنیم گفت فردا مدرسه رو بپیچونییم بشنیم سوپره مامانه جندتو ببنیم دیگه حمید راحت بم میگفت مادر جنده گقتم پایتم حمید شب پیشه من خوابی ساعت 7 صبح پاشدیم لباس پوشیدیم و قبل اینکه مامانم بیدار شه رفتیم توو کنیسه به اتاقکه بالا که یجور انباری حساب میشه پله میخوره به حال و پذیرایی میگیم کنیسه مامانم ساعت 30 7 بیدار شد دید ما رفتیم مستقیم رفت حموم که صفا بده کوسشو بعد 30 دقیقه اومد بیرون لخت لخت جلو آیینه توو حال ایستاد و هی میخندید و سینه اهشو میمالید حمید هم ی ببخشید به من گفت و شروع کرد مالیدنه کیرش مامانم همونطورر لخت رفت کلی وسایل آرایش آورد خودشو کرد مثل عروس بد کلی پنکیک و کرم مالید به کونش و روناش که سفید به نظر بیان بعد رفت ی لباس بندیه سر تا پا پوشید پایینش 3 وجب از کوسش پایینترر بود و خط سینه شم کامل معلوم بود لباسش به قدری کوتاه بود که اگه یکم خم میشود شرتش کامل نمایان میشود بعد خودشو تو آیینه بوسید و زنگ زد به هانی گفت سلام عشقم کجایید پس بعد گفت به اون آقا نگی من میدونم که میخوای بیاریشااا بعد دوباره گفت چشم گلم آمادم شما زود بیاید دیگه ازین حرفاش فهمیدیم که هانی تنها نیست و مامانم منتظره 2 3 نفری هسست بعد زنگ زدن مامانم آیفون رو زد و دویید رفت تو اتاق هانی اومد داخل پشتش هم یه غوول که گویا مربیه بوگس هانی بود اومد توو هانی بلند گفت کسو خانوم پس کوشی مامانم گفت الان میام جیگرررررم و هانی و اون آقا که بش میگفت حسن آقا هی در گوشی باهم میحرفیدن و میخندیدن بعد هانی دوباره بلند گفت بقرآن اومدیم خودتون رو ببینیم خانومی و بازم میخندیدن بعد مامانم با اون لباسه سکسیش اومد گفت سلام عرض میکنم بد یهو گفت هانی این کیه آوردی هانی گفت مربیمه عزیزم مامان گفت وااااا مگه من جندم که دوستت رو میاری حالا این آقا چه فکری میکنه هانی گفت حالا ی این بار بخاطره من و مامانم با عشوه گفت چشم کجا راحتید هانی گفت همینجا خوبه بعد مامانم رووبروشون زانو زد شلوارشون رو باز کزد اول شروع کرد کیره هانی رو خوردن 2 3 تا مک زد که هانی زد تو سرش و با لحنه خشونت آمیز گفت جنده اول کیرررره استاد رو بخور مامانم که جلو حسن خورد شده بود گفت چشم چرا میزنی بعد شروع کرد کیرر خوردن حسن از زیره تخماش شروع میکرد لیسیدن تا نوکش بعد گفت حسن آقا اینطور راحتید اگه نه یجوورر دیگه بخوررم بعد حسن بلندش کرد خوابوندش رو مبل سینه اشو فشارر میداد جووری که مامانم جییق میزد و دست و پا که تروخدا آروم بعد حسن کیرشو گذاشت للبه کوس مامانم محکم کرد تو نفس مامانم بند اومد محکم تلمبه میزد هانی هم چپ و راست با کیرش میکوبید رو صورت مامانم حسن محکم تر تلمبه میزد مامانم هم لذت میبرد میگفت ای جااانمممممم کیرررررررررررررررررررر بکن توووووووون فشاااررر بده لعنتی حسن کیرشو در آورد گذاشت رو شکم مامانم و با فشار آبشو خالی کرد رو سینه هاش و 3 4 دقیقه خوابید رو مامانم و بعد پاشد لباس پوشید با هانی حرف زززد و رفت حالا نوبته هانی بود به مامانم گفت خودتو تمیزز کن بعد گفت بیا کیرررمو بخوررر مامانم که خسته هم بود باز زانو زززد و کیرر خوررد یدفه هانی داااد زززد جنده درست بخورر بد سره مامانمو گرفت و صورتشو کرد لا کونش و گفت کونمو بخوررر جنده مامانم با صدای بریده میگفت حالم داره بهم میخوره بسسسه و بعد از چند دقیقه هانی ولش کرد گفت بیا کیرر بخورر مامانم که خیلی از هانی ترسیده بود سریع خورد بد هانی گفت بگو سرور من دارم کیرتو میخورررم مامانم تکراار کررد بعد به مامانم گفت جنده پاشو دستاتو بزار رو مبل قمبل کن مامانم گفت نه از پشت نه هانی گفت جنده گفتم قمبل کن مامانم گفت نههههههههههههههههه بعد هانی 2تا کشیده محکم زززد بش مامانم قمبل کرد با گریه و التماس میکرد نکن هانی کیرو گذاشت رو کونش و آروم آروم میکرد تووش مامانم جیقش تو هوا بوود و اصرارر میکررر توروخدا بسسه هانی محکم تر تلمبه میییزززد و داد میزد مامانم گفت درش بیار دارم میرینم درش بیارر آییییییییییییییییییییی دارم میریننمممممممممممممممممم درششش بارررررر آخخخخخخخخخخخخخخخ هانی آبشو تا آخر خالی کرد تو کونه مامانم و یدف کیرش رو در آورد و مامانم ززررررررررررررررررررررررررتتت گوزید و همه آب منیو ریخت رو قالی و بعد خوابید رو زمین هانی هم کیرشو با سینه هاا مامانم پاک کرد به مامانم گفت جنده بای بای و فردای این ماجرا من خونه بودم که مامانم با یه مرد اومد خونه یدفه مرد گفت همینحا خوبه یکم بده عجله دارم مامانم با خنده گفت مگه جندممم باشه عزیزم شلوارتو در بیار شلوارشو در آور مامانم شروع کرد به ساک زدن بعد مرده گفت بسه کوستو بده بد مامانمو باز کرد و کرد لاششش مامانم هم گفت آیییییییییی یواااااشش مرده هم گفت چندبارر دادی که اینقدرر کوشادی مامانم هم گفت مگه من جندمم فقط 4 5 بار به شوهررم دادم آبتو برییز دهنم دوستان لطفا نگید بی غیرت چون اگه شما هم مثل من بودید و از بچه گیتون مادرتون میداد مثل من میشدید اگه بد بود شرمنده بازم میگم به اروا خاک بابام حقیقت بود همش نوشته

Date: August 10, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *