سلام دوستان شهوانی این داستان که میگم واقعیتیه که برای خودم پیش اومدوازاون به بعدنمیدونم چرا ولی عاشق کیر و بوش شدم داستان از اونجا شروع میشه که من که بچه تهران بودم و پوست سبزه ای دارم رفتیم برای زندگی توشهرستان اونجا تو مدرسه یه معلم داشتیم به هر بهونه بوددستشو میکرد از پشت تو پیرهنم و کمرم اولاش بدم میومد ولی کم کم عادت کردم سرتونو درد نمیارم یه روز با دوچرخه تو میدون نشسته بودم که دوتا از خودم پسر بزرگتر اومدن کنارم نشستن و سرحرف و بازکردن و من هی طفره میرفتم تا اینکه حرف از سگ شد اخه من سگ خیلی دوست داشتم همین شد که گرم گرفتیم و به اونجا رسیدکه اونا گفتن یه سگ داریم ولی جا نداریم نگه داریم اگه میخوای بیاببین من اینقدر خوشحال بودم که فکرنکردم چی میخوادسرم بیاد و مسیر زندگیم داره عوض میشه خلاصه راه افتادیم سمت خونه اونا که گویا داداش بودن رسیدیم دم در دوچرخه رو گزاشتیم پارکینگ و رفتیم تو من که اماده بودم یه سگ ببینم پرسیدم پس کجاس که دیدم داداش بزرگ که اسمش محسن بود یه چاقو از جیبش دراورد و زد توگوشم که خوردم زمین گفت ببین کاری باهات نداریم اگه بچه خوبی باشی فقط یه حال کوچیک میکنیم من تازه دوزاریم افتاده بودکه بجای سگ باید کیر ببینم هرچی تلاش کردم فایده نداشت و منو لخت کردن منم ازچاقومیترسم اونم باتهدیدکاری کردکه لباسای اونارو من دربیارم هرسه تامون لخت بودیم ومن میلرزیدم چون تاحالاکیرندیده بودم جزمال خودم خلاصه منودرازکردوکیرشومیمالیددرسولاخم که من اولش بدم میومدواون سرکیرشوتف زدوداداش بزرگه که علیرضابودجلوم باچاقوهی کیرشوفشارمیدادکه داشتم اذیت میشدم نمیرفت توخودشم ازم میپرسی رفت تومن خرم میگفتم نه اخه مست بودن باخودم گفتم شایدبره تودیگه زودتموم شه خودم کمک کردم که کیرش بره تواونم نامردی نکردیه جوری کردتوکه داشتم میسوختم تااینکه اینقدرتلمبه زدکه دردم تموم شدولی انگاریه حال عجیب داشتم وکیرم ازهمیشه بزرگتربودمنوسگی خوابوندوگفت اینم سگی که گفته بودم و داداشش کیرشوگذاشت جلو دهنم منم که میدونستم جز دستور چاقو کاری نیست کیرشو لیس میزدم که بوی خاصی داشت انگار مستی اونا به منم انتقال پیدا کرده بودمیگفت بهم توکه کونی بودی چرا اونهمه تقلاکردی ببین کیرتو داره میترکه من دیگه باشنیدن این حرفاکه هی میگفتن کونی خودمونی ازاین به بعدچندتافحش که میدادن ازقبیل خوارکسته واین چیزامن شهوتم میزدبالاترودیگه واقعاداشتم حال میکردم یه جوری کیرشومیخوردم انگاربستنیه خودمم هروقت کیرش ازکونم درمیومدبادستم دوباره میکردم توتادیدم داغ شدم حال عجیبی بودومحسن منوفشارمیدادانگارابش اومدوکیرشودراوردونوبت علیرضاشدجاشونوعوض کردن علیرضاکیرش کلفت تربودوبیشترحال دادمنم کیرمحسن که خوابیده بودوجلوم درازکشیده بودواب کیری بودوباولع تمام میخوردم دیگه کاملاکونی شده بودم خیلی خوب باهام حال میکردن منم انگارزنشون بودم همه جاشونولیس میزدم علیم فقط تلمبه میزدانگاراب کیربهم مزه کرده بودهی میگفتم اب میخوام که علی رضا موهاموگرفت کشیدسمت خودش یه لب ازم گرفت گفت اب میخوای اب چی گفتم ازاین ابا که روکیرمحسنه که یهوکیرشوازتوکونم دراوردکردتودهنم گفت اخه کونی تاالان کجابودی وبه کی میدادی وابشوریخت تودهنم خیلی داغ بودولی همشوخوردوقورت دادم کل ابوازکیرش کشیدم بیرون سرتونودردنیارم اونروز سه بارمست شدن و من حسابی کونم گاییده شد و از اون به بعدمنو میبردن خونه البته دو سه بارم به کسای دیگه که اورده بود ن دادم وازاون به بعدمعلم مونم که دست میکردتولباسم چون اه میکشیدم کم کم دستش رفت توشلوارم وازمن خواست که برم خونشون که یه حالیم اونجاباهام کردولی کیرش خیلی بزرگ بودوخشن که اگه خواستین اونم براتون میگم الانم که سی سالمه وزن دارم اونم فهمیده وبعضی مواقع که میخوایم حال کنیم بجای وررفتن باکیرم باکونم ورمیره واین شدکه عاشق کیروبوش شدم شرمنده اگه خوب نبوداولین باربودوچیزیایی که یادم بودونوشتم اوناییم که فهش میدن مشکل نیست ولی احتمالا یا دفعه اول بد کردنتون یالذت نمیدونین چیه البته نظرهرکسی فرق داره نوشته
0 views
Date: August 23, 2018