سلام به دوستان چیزیکه تعریف میکنم خاطره چندسال دوستی با پسریه که عاشقش بودم مختصرمیگم 7سال پیش عاشق پسری شدم هم سن خودم دلم میخاست باهاش ازدواج کنم واسه همین روز اول بهش گفتم اونم گفت قصدازدواج نداره وفقط دوست باشیم منم به ظاهرقبول کردم فقط دوست باشیم ولی پیش خودم گفتم بالاخره ازدواج میکنیم باهم ماجراهای زیادی اتفاق افتادولی من فقط راجع به سکس هاش واستون میگم اسمش رو اینجا پدرام میزارم پدرام ی شهر دیگه دانشجو بود زیاد همدیگه رو نمیدیدیم فصل پاییزبود وبرگشته بود دانشگاه تلفنی باهم حرف میزدیم چندماه بعدبرگشت بهم گفته بود پسرشهوتی وعاشق سکسه تاقبل ازاون هیچوقت سکس نداشتم خیلی سراینکه رابطمون تاچه حدباشه بحث کردیم توافق کردیم کمربه بالا آزاد باشه هرکاری خواست بکنه وکاری به پایین تنه نداشته باشه بعدچندماه برگشت یه روز گفت فردابیامغازمون ببینمت من صباسرکارمیرفتم ساعت 8 اونامغازه داشتن قرارشد قبل 8اونجاباشم صب رفتم مغازه طبقه بالاش خونه شون بود ازتومغازه یه در به راهروخونشون بود وقتی رفتم تو گفت بیا توراهرو بعدخودش درمغازه روبست وازدرخونه اومد توراهرو دستامو گرفت وبغلم کرد وشروع کرد لبامو خوردن گیج بودم وکاری نمیکردم منوچسبوند به دیوارودکمه مانتومو باز کردو لباسمو زدبالاشروع کردبه خوردن سینه هام بغلم کردو صورتشوچسبوند به کسموفشار داد چنددیقه باتن وبدنم بازی کردکه من گفتم بایدبرم واومدم بیرون هیچ حسی نداشتم چون دفه اول بودو انتظارشو نداشتم گیج بودم خلاصه گذشت وچندباردیگه رفتم مغازشون کم کم راه افتادمو منم لذت میبردم تا اینکه یه روز گفت فردا باید بزاری بکنمت دیگه اینجور زیادحال نمیده ترسیدم گفتم نکنه به سوراخ جلو فشاربیادوپردمو بزنی گفت اگه تحمل داشته باشی اتفاقی نمیفته قبول کردم شب تاصب همش یک ساعت نخوابیدم فردارفتم مغازه بعدچند دیقه لب وسینه گرفتن منو چاردست وپاخوابوند کف مغازه همیشه من میرفتم تومغازه بعدچن دیقه پدرام میرفت بیرون ومغازه رو میبست واز درخونه میومدتومغازه که کسی شک نکنه یه ویترین بزرگ انتهای مغازه بود که میرفتیم پشتش که ازبیرون کسی نبینه پدرام کیرشوکه مثل سنگ سفت شده بود تف زد بهش وگذاشت جلوسوراخ کونم وفشارداد بدجور سوخت میترسیدم صدام بره بیرون لبموگازگرفتم واونم کیرشوتاته کردتوکونم بعدش گفت آبشوبریزم توکونت گفتم خودت میدونی اونم آبشوریخت روپشتم رفتم بیرون ورفتم سرکار دسشوی رفتم دیدم شورتم خونی شده بود تاچند روز سوراخش میسوخت ازاون روز به بعد هروقت باهم بودیم ازکون میکردمنو من تقریبالاغربودم وپدرام کون تپل وگوشتی دوست داشت که بعدازیکی دوسال همون شدم که میخاست کون تپل ونرم پدرام فارغ التحصیل شدوبرگشت منم دانشگاه پیام نورقبول شدم مرکزاستان داداش پدرام اون شهرآپارتمان داشت چون اونجا واسه ارشدمیخوند پدرام کلیدشو داشت هر از گاهی به بهونه دانشگامیرفتم اونجا وصب تاعصرباپدرام بودیم فیلم پرنو میاوردباهم نگامیکردیم وبعدش چیزایکه میدیدیم رو هم عملی میکردیم حسابی کونم میزاشت لباسای سکسی میپوشیدمو واسش ناز و کرشمه میرفتم وکیرش که شق میشد میزاشت توکونم حس خوبی داشتم ازاینکه کیرکسی که دوستش داشتم میرفت تو کونم بعدها واسه پدرام عکسای سکسی ازخودم میگرفتم تاشبای که تلفنی حال میکردیم نگاشون کنه بیشتراز 50تاعکس تمام لخت ازخودم به گوشیش بلوتوث کردم دیگه کون دادن به پدرام واسم عادت شده بود وازش لذت میبردم کم کم به این نتیجه رسیدم که قرارنیست هر دوستی آخرش ازدواج باشه ولی حیف دیربه این نتیجه رسیدم وسرقضیه ازدواج خودم وپدراموخیلی اذیت کردم کاش بجای حرص خوردن ازبودن باپدرام نهایت لذتومیبردم روزای خوبی باهم داشتیم یبار ازم خواست بعدازدواجم واوپن شدنم بهش کوس بدم الان من ازدواج کردم ولی پدرام هنوزمجرده اهل ازدواج نبود راست میگفت ولی همیشه ازش ممنونم بابت سکس هاولذتی که بهم داد واینکه هیچوقت کاری نکردکه از دادن عکسام بهش پشیمون بشم خیلی دلم میخاد باپدرام سکس کامل داشته باشم بقول خودش بهش کوس بدم الان باهم رابطه نداریم ولی شاید یروز بهش کوس بدم کیرکلفت وخوش رنگی داشت وحشیانه واسش ساک میزدم باحرص وولع واونم کیرکلفتشو تاته میکرد توکونم وقتی کونمو میکرد داد میزدم جوووون قربون اون کیرکلفتت اونم بدترحشری میشد ومحکمترمیکرد بهم میگفت کیرم تواون کون تپل ونرمت میخام کونتو بگام و جر بدم باسوراخ کوست یکیش کنم ایناروکه میگفت زودترآبم میومد پدرام قشنگترین خاطره زندگیم بوده تاحالا نوشته
0 views
Date: August 14, 2018