کون دادنم به کارگر افغانی

0 views
0%

اسم من رضاست 22 سالمه بدن خیلی سفید و بدون مویی دارم قد کوتاه و لاغر هستم واقعا مثل ی دختر میمونم برای همین خیلی ها چشمشون به من هستش از زمانی که کوچیک بودم تا حالا خیلی تجربه سکس داشتم که تو همش میدادم فقط البته خیلی لذت میبرم چون واقعا کسی کیرشو بمن نشون بده ی اتیشی تو وجودم بلند میشه از اینها بگذریم میخام خاطرات کون دادن هامو تعریف کنم که شاید شماهم لذت ببرین این داستانها کاملا واقعیه این داستان 2 سال پیش که 20 سالم بود اتفاق افتاد ی دوستی داشتم به اسم میثم که پسری قدبلند چاق بود ازمن 2 سال بزرگتره ی خونه سه طبقه داشتن که طبقه آخر نیمه کاره بود که همیشه منو میبرد اونجا و میکردش ی روز بهم گفت که کارگر آوردن که ساختمون تکمیل کنه برا همین مکانمون تقریبا بهم ریخته بود حدود ده روز گذشت که منو نکرده بود ما تقریبا هرروز باهم بودیم ولی چون مکان نداشتیم نمیتونست منو بکنه دیگه شهوتش زده بود بالا تو خونشون که مادرش بود نمیشد طبقه وسطم که مستاجر بود ولی معمولا خونه نبودن طبقه آخرم که کارگرا بودن دیگه خیلی وحشی شده بود شروع میکرد به مالوندم ولی جلوشو میگرفتم اما دیگه نتونستم حریفش بشم یه روز صبح ساعت 10 بهم گفت بیام خونشون که میخاد منو بکنه من رفتم وقتی منو دید محکم بغلم کرد و ازم لب گرفت من تقریبا مثل ی بچه بودم تو بغلش بهش گفتم دیوانه چرا اینکارو میکنی ممکنه کسی مارو ببینه بهم گفت بیا طبقه دوم بریم مستاجرامون نیستن تو پاگردشون میکنمت گفتم خب کارگرا مگه نیستن بالا گفتش بریم کارگرا دارن کار میکنن حواسشون نیست بلاخره هرجور بود منو برد بالا یکم ترسیدم ولی دلو زدم به دریا رفتم وسط گاییده شدنم سرمو که بالا کردم متوجه شدم که یکی انگار داشت مارو دزدکی نگاه میکرد تا من سرمو بالا بردم سرشو سریع برد عقب زیاد توجهی نکردم میثمم کارشو انجام داد رفتیم خونه هامون فردا غروب دوباره رفتم خونه میثم که مادرش گفت خونه نیست یکی از کارگرا پایین بود داشت دست میشست بعد داشت میرفت طبقه بالا که منو دید ی نگاه با معنی بمن کرد ولی من توجه نکردم داشتم میرفتم که بهم گفت میشه ی چایی برامن بیارید بالا گفتم باشه رفتم دوباره در زدم خونه میثمشون به مادرش گفتم مادرشم چایی داد بمن که ببرم برا کارگره منم بردم بالا دیدم همه رفتن فقط این مونده داره وسایلشو جمع میکنه ی کارگر حدود 40 سال افغانی بود چایی رو گذاشتم پایین و بهش تعارف زدم اسممو ازم پرسید بهش گفتم ولی یکم ترسیده بودم چون خیلی بد نگام میکرد بهم نزدیک شد با دوتا دستاش کونم فشار داد من کاملا رفته بودم تو بغلش جفت دیوارم کرد کیرشو میمالوند بهم گفت که دیروز داشتی کون میدادی دیده بودمت منتظر بودم که فرصت گیر بیارمو بکنمت من وقتی اینو شنیدم از ترس داشتم شلوارمو خیس میکردم ولی شهوتم خیلی زده بود بالا کاری نمیتونستم بکنم چون خیلی پر زور بود کونم داشت از جا درمیاورد چاره ای نداشتم که خودمو سپردم بهش چون پوستم خیلی سفید لطیفه انگار ی دختر 14 ساله بودم برای شروع کرد به خوردن لبامو گردنم من بدم میومد ازش ولی وقتی کیرشو میمالوند خیلی دوست داشتم ادامه بدم باهاش لختم کرد بعد منو به حالت زانو جلوش گذاشت کیرشو در آورد کرد تو دهنم شروع کردم براش ساک زدن اونم که خیلی حشری بود چون تا حالا ی همچین پسر نازی رو ندیده بود با دستاش سرم گرفته بود تو دهنم تلمبه میزد همزمان بهم میگفت بخور کونی وقتی که براش ساک زدم موهامو کشید و بلندم کرد بعد ی فحشی بهم داد من چرخوند سمت دیوار یکم دولا شدم که کیرشو بکنه تو کونم ی کرم داشت که مالید در کونم بعد کرد تو کونم خیلی بد میزاشت تو کونم چند بار داشتم جیغ میزدم که دهنمو گرفت همونجور گذاشت تو کونم تند تند تلمبه میزد و بهم فحش میداد خیلی تحقیر شدم جلوش ولی خیلی دوست داشتم چون سکس خشن دوست دارم بعد کلی تلمبه منو خوابوند پاهامو داد هوا بعد کرد توم شروع کرد به تلمبه زدن پاهامو لیس میزد چون پاهام خیلی شهوت انگیزه بعد چند دقیقه آبش اومد سریع اومد سمت صورتم کل آبشو ریخت رو صورتم خیلی گرم بود آبش که کاملا خالی شدرو صورتم کیرشو مالوند رو بدنم بهم گفت عجب کونی هستی خواهر جنده خیلی خوشحال بود که منو گاییده بود چون تو محلشون ی دختری به سفیدی و لطافت من گیر نمی آورد چه برسه پسر بلاخره بزور منو کرد منم کاری نمیتونستم بکنم ولی لذت بردم چون سکس خشن دوست داشتم و ازاین که ی آدمی که بهش حتی سلامم نمیکردم بیاد اینجور منو بکنه و بهم فحش بده و تحقیرم کنه لذت میبردم ولی به رو خودم نیاوردم که پررو شه خلاصه اونروز منو گایید ورفتیم ولی من خیلی دوست داشتم که دوباره منو بکنه ولی بهش محل نمیزاشتم وقتی میرفتم خونه میثم یجوری سعی میکرد بیاد طرفم ولی میثم بود جرات نمیکرد چون میثم به اونا فحش میداد و اذیتشون میکرد که بلاخره اوناهم کارشون تموم شده رفتن منو میثم چند ماه باهم بودیم که میثم رفت سربازی خاطرات دیگه مو بعد تعریف میکنم امیدوارم لذت برده باشین نوشته رضا

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *