کون دادن به پدر زن و برادر زنم

0 views
0%

با سلام دوستان این یک خاطره و داستان کاملا واقعیه پرهام هستم 22ساله از اصفهان وقتی 18سالم بود ودرسمو تازه تموم کرده بودم و دنبال کار میگشتم و عاشق دختر همسایمون شده بودم که تازه اومده بودن تو محله ما خدمتم رو معاف شده بودم هم خودم و هو خانواده واسم دنبال کار میگشتن تا اینکه مادرم به همسایه جدیدمون که تراشکار بود سپرده بود که واسم کار پیدا کنه مرد همسایه با پسرش که اسمش حسین بود با هم کارگاه تراشکاری داشتن و از قضا منم عاشق دختر همین همسایه بودم تا اینکه رفتم پیششون واسه کار و صحبت کردم و قرار شد که از فردا صبح زود برم سر کار حسین که پسر بزرگ خانوادشون بود 20سالش بود و از روز اول خیلی با من گرم گرفت و کمکم کرد و پدرشم روز اول خیلی خشک بود و بهش میگفتن استاد کرامت ظهر موقع ناهار شد و طبقه بالای کارگاه که مخصوص استراحت و غذا خوردن بود رفتیم و چند روزی به همین منوال ادامه داشت من با حسین خیلی جور شده بودم ولی از استاد کرامت به خاطر جذبش خیلی حساب میبردم تا اینکه یه روز استاد کرامت بعد از غذا حسین رو فرستاد دنبال ابزار و در کارگاه رو قفل کرد تا استراحت کنیم طبقه ی بالای کارگاه یه حمام کوچیک هم داشت که بعضی اوقات ازش استفاده میکردن استاد کرامت به من گفت که من میرم حمام و تو استراحت کن چند دقیقه بعد استاد کرامت صدام زد که بیا پشتمو یه لیف بزن حموم کوچیکی بود تا رفتم یه مقدار خیس شدم و استاد کرامت بهم گفت که تو هم لباساتو در بیار و بیا یه دوش بگیر تا سر حال بشی منم تا دوزاریم افتاد که امکانش هست که بخواد منو بکنه سریع بهش گفتم حقیقتش استاد من عاشق دخترت شدم و دوست دارم باهاش ازدواج کنم و در جواب به من گفت حالا بیا دوش بگیر تا بعد در موردش حرف میزنیم خلاصه منو کشوند تو حموم و شروع کرد به مالیدن من و هی خودشو میچسبوند به من تا اینکه منو شهوتی کرد و شروع کرد به بوسیدن لبام و مالیدن گوش و سر سینه هام تا شرتشو در اورد کیرشو که دیدم وحشت کردم حتی تو فیلما هم به این بزرگی ندیده بودم بهم گفت برو دستشویی و خودتو خالی کن و کاملا بشور و منم رفتم و برگشتم بعدش همینجور که زیر دوش وایساده بودیم منو نشوند جلو پاهاش و بهم گفت که ساک بزنم و منم به اجبار شروع کردم به خوردن کیرش و بعد از چند دقیقه منو سه کنج حموم وایسوند و کیرشو آروم و تا آخر کرد تو کونم و شروع به تلمبه زدن میکرد و من از درد داشتم گریه میکردم و دندونامو رو هم فشار میدادم بعد از کلی کردن و درد کشیدن من آبش اومد و اشکامو که زیر دوش بودم با آب شست و لبامو بوسید و رفتیم که استراحت کنیم من خیلی درد داشتم حس میکردم که کونم پاره شده به زور راه میرفتم بهش گفتم استاد کرامت من نمیتونم ادامه روز رو کار کنم و چجوری برم خونه امشب بهم گفت خونه نمیخواد بری و من به خانوادت میگم که سفارش داشتیم و با حسین کارگاه موندن خلاصه حسین اومد و تا حال منو دید بهش گفتم زمین خوردم و نمیتونم کار کنم و به خاطر اینکه خانوادم نگران نشن امشب خونه نمیرم حسینم از خدا خواسته بهم گفت که منم پیشت میمونم و اگه شطرنج بلد باشی با هم بازی میکنیم خلاصه شب شد و من و حسین کارگاه موندیم و من هنوز به خاطر کیر کلفت استاد کرامت داشتم درد میکشیدم که حسین سر صحبت سکس رو باز کرد و به بهونه اینکه کارگاه جن داره خودشو چسبوند به من و دوتایی رفتیم زیر پتو اصلا فکرشم نمیکردم که حسین هم قصد کردن من رو داشته باشه تا اینکه شروع کرد به مالوندن من و ماساژ دادن کونم و گردن و لاله گوشم همینجور که منو شهوتی کرد به پشت خوابوندم و با وجود اینکه هنوز درد داشتم روغن مایع زد به کونم و شروع کرد به کردنم خیلی وحشیانه میکرد و اصلا رحم نداشت پتو رو گذاشته بود لای دندونام که از درد گازش بگیرم و داشت منو وحشتناک میکرد هر چی التماسش میکردم و گریه میکردم ولی بازم گوشش بدهکار نبود که نبود حتی به اجبار وادارم کرد که براش ساک بزنم و به قدری وحشیانه تو دهنم فرو میکرد که دهنم مزه ی خون گرفته بود خلاصه بدترین شب عمرمو سپری کردم و تا صبح سه بار به اشکال مختلف منو کرد فردا صبح دیگه حتی خجالت میکشیدم تو صورت استاد کرامت و حسین حتی نگاه کنم به بهونه ای خودمو لنگ لنگون رسوندم خونه و گوشیمو هم خاموش کردم و به مادرم گفتم من از این کار خوشم نیومد و دیگه نمیخوام برم خلاصه چند روزی گذشت و استاد کرامت و حسین مدام میفرستادن دم خونمون و میگفتن به مادرم که به پرهام بگین بیاد سر کار و منم هی بهونه میووردم تا اینکه چند شب بعدش استاد کرامت به همراه خانوادش اومدن خونه ما مهمونی من حتی از خجالت روم نمیشد از اطاق بیرون بیام تا اینکه مادرم اومد تو اطاق و گفت پسرم دیگه خجالت نکش و بیا بیرون از اطاق و خودتو مرتب کن و به خودت برس شاه داماد باورم نمیشد ولی استاد کرامت اومده بود و به خانوادم گفته بود که پرهام از دختر من خواستگاری کرده و منم به این وصلت راضیم و به پرهام همه جوره هم کمک میکنم و هواشو دارم تا با دخترم خوشبخت بشن دخترش هم منو دوست داشت و منم واقعا عاشق دخترش بودم خلاصه مطلب سرتونو درد نیارم بساط ازدواج فراهم شد و من تو سن 19سالگی با دختر استاد کرامت ازدواج کردم و هنوز که هنوزه هم استاد کرامت و هم حسین منو تو کارگاه زور گیر میکنن و میکننم و همه جور کاری باهام میکنن و الان 3ساله که کونم پاره شده و اصلا دیگه موقع کردنم درد ندارم و این پدر و پسر منو گشاد و کونی کردن ادامه داستان رو تو قسمت بعدی میفرستم با تشکر نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *