سلام من 22 سالمه داستان مربوط میشه به دوسال پیش که برای کنکور میرفتم کلاس کلاس کنکور صبح زود شروع میشد چون اون ساعت تاکسی نبود من مجبور بودم تا با اتوبوس مسیر رو برم اتوبوس هم همیشه شلوغ بود و اکثرا سربازا های بودن که میخواستن برن به پادگان خیلی اتفاق میوفتاد که یکیشون از پشت بچسبونه به کونم اوایل ناراحت میشدم ولی یواش یواش خوشم اومد دیگه عادت کرده بودم و خودم رو راحت در اختیارشون میزاشتم همیشه هم در حد همین چسبوندن بیشتر نبود و منم میرسیدم و پیاده میشدم تا یه روز صبح که نمیدونم چرا ولی خیلی حشری بودم و حالم بد بود اتوبوس اومد و منم رفتم بالا خیلی شلوغ بود منم دنبال یه سرباز هیکلی بودم تا برم بچسبم بهش یه سرباز که معلوم بود اهل اینجا نیست یه گوشه وایساده بود به هر زحمتی بود رفتم سمتش و یه جوری که مثلا اتفاقیه کونم رو مالیدم به کیرش اولش توجه نکرد منم حالم بد بود و ول کن نبودم چندبار محکم چسبوندم بهش تا اینکه بزرگ شدن کیرش رو لای کونم حس کردم بدنم داغ شده بود اونم جراتش زیاد شد و چسبیده بود بهم و کیرش رو روی کونم بالا پایین میکرد خیلی بهم حال میداد دیگه رو ابرا بودم تا اینکه اتوبوس خیلی شلوغ شد تا جاییکه صدای نفس هاش رو میشنیدم دیگه نمی فهمیدم چکار میکنم دستم رو آروم بردم پشتم و یه لحظه سر کیرش رو که داشت منفجر میشد رو گرفتم یه لحظه متوجه شدم که دارم میرسم و باید پیاده بشم جراتم رو بیشتر کردم و کیرش رو محکم گرفتم و شروع کردم به مالیدنش انگار دنیا رو فتح کرده باشم خیلی حس خوبی بود اونم مثل بره تو چنگم بود فقط نفس نفس میزد تو گوشم یه لحظه حس کردم یه چیزی لای پاهام تکون میخوره دستش رو برده بود لای پاهام و داشت می مالید خیلی خوشم اومد اتوبوس رسید ولی من نتونستم پیداه بشم یعنی نخواستم تو اوج کیف کردن بودم اونم داشت هر لحظه روش بیشتر میشد و من میشدم یه بره تو دستاش دیگه مالیدن با دست تبدیل شده بود به چنگ زدن کونم اونم خیلی وحشیانه دیگه دردم میومد طوری منو از وسط کونم با دستش میکشید بالا که میومدم رو نوک انگشتای پام منم دیگه شل شده بودم تا اینکه رسید به ایستگاهی که سربازها پیاده میشدن منم با اون پیدا شدم یه مسیری رو پیاده میرفتن منم نمیدونستم کجام حتی نگاه کردم دیدم پشت سرمه آروم تر رفتم تا بهم برسه همش منو نگاه میکرد تا به یه کوچه خاکی و درختکاری شده رسیدیم اون رفت داخل کوچه منم دنبالش رفتم وقتی دیدم کسی دیگه نمیاد یکم ترسیدم ولی حس شهوت دیگه کار خودش رو میکرد وسطای کوچه رفت پشت چنتا درخت و وایساد منم رفتم سمتش تا رسیدم بهش بغلم کرد و محکم لبام کرد تو دهنش و از پشت هم کونم رو می مالید بی حس شده بودم کیفم رو گذاشتم رو زمین و کیرش رو گرفتم تو دستم وقتی لبام رو خوب خورد با یه لهجه که سمت اهواز بود گفت زود باش وقت ندارم شلوارش رو کشید پایین و منم اون کیر وحشتناکی که تا حالا از روی شلوار مالیده بودم رو دیدم زهرم رفت سریع دستش رو آورد و دکمه های شلوارم رو باز کرد منم مثل بچه های پنج ساله حرف نمیزدم شلوار رو شرتم رو باهم کشید پایین تا کون رو دید چنتا فحش آبدار بهم داد و که تا حالا کجا بودی کون توپل من برگشتم و منتظر کیرش شدم ازم پرسید که تا حالا دادم منم گفتم نه سر کیرش رو خیس کرد و یه تف گنده هم زد به سوراخم دیگه فقط کیرشو میخواستم سرشو مالید روی سوراخم شروع کرد به فشار دادن منم فقط درد میکشیدم ولی کیرش تو نمیرفت یه لحظه خسته و اعصبانی شد سرم رو گرفت و هل داد پایین و گفت قمبل کن منم تا جایی که میشد خم شدم و لمبرای باسنم رو با دستام باز کردم اونم دوبار کیرش و سوراخم رو با تفش حسابی خیس کرد و اینبار بدون معطلی فشار داد تو کونم یه لحظه نفسم بند اومد خواستم بیام جلو تا کیرش دربیاد که کمرم رو محکم گرفتو تا ته کرد توم دیگه نای وایسادن نداشتم اونم چنتا تملبه محکم تو کونم زد و آبشو رو هم همون داخل ریخت کیرش رو درآورد و قبل از اینکه من خودمو جم کنم رفت اینم خاطره من امیدوارم خوشتون اومده باشه نوشته
0 views
Date: August 23, 2018