این خاطره میخوام تعریف کنم دومین سکس من تو عمرمه اولیش هم تابستون نوشتم تو سایت هس پیدا کردین بخونید 19 سالمه دانشجو رشته نرم افزار هستم اگه خدا بخواد ترم بعد کاردانی رو میگیرم راستش زیاد هیکلی و رونی کلمنی نیستم که بخوام اول از خودم تعریف کنم قدم 177 و و وزنم 61 دیگه خودتون تصور کنید بریم سراغ اصل داستان من تو شهر مادربزرگم دانشگاه قبول شدم و خونه مادربزرگم هستم چون شهر کوچیکیه امکان اینکه مردم همو بشناسن زیاد بیشتر رفیقام افراد سطح شهر رو که میبینن از هر ده نفر یکی دوتارو میشناسن به همین دلیل یکم محدودیت تو همه کار ها هست مثلا میخای یه کاری انجام بدی که کسی نفهمه ولی شانست آَشنا ها از جلوت درمیان دیگه از اول دانشگاه برعکس اکثر دوستام که تو فکر دختر بازی و کس بازی بودن من تو فاز دختر بازی و متلک انداختن و اینا نبودم از قبل هم نبودم به قول بابام پسر باید وقتی راه میره زمین زیر پاش بلرزه نه اینکه بره کس لیسی چنتا ضعیفه رو بکنه گذشته ازینا هم به درس بیشتر اهمیت میدادم بگذریم اکثر روز ها با دوچرخه میرفتم دانشگاه یه روز کلید دوچرخمو دسته شوهر خالم جا گذاشتم به خاطر همین با اتوبوس رفتم از خونه که اومدم بیرون چون صبح بود کلی بچه مدرسه ای تو راه مدرسه بودن چند قدم که رفتم یه دختر که مانتوی صورتی و شلوار مشکی داشت از روبه روم داشت میومد زیاد هلویی هم نبود ولی صورت مظلوم و پوست سبزه ای داشت قیافش هم مثبت میزد نمیدونم چرا تو نگه اول مهرش تو دلم افتاد البته اون موقع اون فقط ردشد و من بعدش این فکرا رو کردم خلاصه گذشت و هوا سرد شد و من با اتوبوس میرفتم دانشگاه و همیشه این خانومو میدیدم نمیدونم حسم از روی تنهایی بود یا هرچیه دیگه ولی مهرش هر روز تو دلم بیشتر میشد و از طرفی هم خجالت میکشیدم بهش چیزی بگم هم غرورم اجازه نمیداد فک کنم زیاد دارم وقت تون رو میگیرم ولی باید همشو بگم دیگه مسیر اتوبوسی که من سوار میشدم طوری بود که ایستگاه اولش سر کوچه ما بود بعد مدتی این مسیر عوض شد به بالاتر رفت همیشه ما میرفتیم اتوبوس بود سوار میشدیم ولی ازین به بعد باید منتظر میموندیم روزبعد این تغییر تو ایستگاه بودم که اون دختره هم اومد دستکش دستش بود و جزوه کاملا دخترونه با دو دستش جزوه رو جلوش نگه داشته بود منم عاشق همین حرکت های دخترونش بودم بعد از چند دیقه با یه خنده ی خیلی خوشگل اومد جلو گفت اتوبوس نیست یا ما زود اومدیم قبلا اینجا پر اتوبوس بود منم که عاشق خندش شدم تو حال خودم نبودم گفتم ن مسیر عوض شده ابتدای ایستگا رفته دو ایستگاه بعد میدون طول میکشه تا بیاد بازم همون لبخند قشنگشو زد و همونجا واستاد خلاصه اتوبوس اومد و سوار شدیم و رفتیم این ماجرا گذشت منم فکرم درگیر همین بود ولی ن شمارشو داشتم ن هیچی دیگه دیگه تو هوا سردی اکثرا باهم تو ایستگاه بودیم یواش یواش رومون بهم باز شد و باهم صحبت میکردیم بعد فهمیدم اسمش ساراس از سارا بخوام بگم اونم تقریبا لاغر بود قد حدودا 165 و وزنش فک نکنم بیشتر از 53 اینا بود پوستشم سبزه بود ولی چشای قشنگی داشت که منو دیوونه خودش کرده بود دیگه رابطمون روزبه روز بیشتر شد بعضی وقتا هم تو اتوبوس اون آخر کنار هم می نشستیم چند باری هم همسایه ها و خاله هام دیده بودن ولی محل نمیدادم میگفتم اتفاقی بود یه روز تو ایستگاه بهم گفت کافی نت آشنا سراغ نداری لپ تاپمو بدم ویندوز عوض کنه گفتم این همه کافی نت هست تو سطح شهر گفت نه آشنا میخوام چون میترسم فایل هامو چک کنن منم رشتم کامپیوتره بهش گفتم اگه به من اعتماد داری بده برات عوض کنم گفت نه شما درس دارین مزاحم شما نمیشم خلاصه گفتم مهم نیست و کار شما واجب تر تا اینکه گفت باشه فقط اینکه کی و کجا بیارم لپ تاپو خواستم بگم بیاره خونمون ولی ترسیدم همه چیو با این جملم خراب کنم یکم فک کردم گفتم شنبه هفته بعد یه نیم ساعت زودتر میام تو ایستگاه شماهم بیا تا برات عوض کنم قبول کرد منم شب قبلش ویندوز رو روی فلش کردم تا زودکارش انجام بشه شنبه شد من زودتر رفتم تو ایستگا که تو راه اونو دیدم رفتیم تو ایستگاه براش هم ویندوز عوض کردم هم تا حدی بهش یاد دادم چجوری عوض کنه وقتی کارم تموم شد لپ تاپو بهش دادم برگشت بهم گفت دستت درد نکنه خیلی لطف کردی منم زل زدم تو چشاش گفتم وظیفم بود دوس داشتم تو همون لحظه بمونم فقط به چشاش نگاه کنم و تو وجودش غرق بشم بعد چند روز تو اتوبوس کنار هم بودیم دیگه داشت خیلی بهم فشار میومد بعضی وقتا پسرا بهش تیکه مینداختن و اینا دلو زدم به دریا که بهش بگم از اتوبوس که پیاده شدیم همیشه اون به یه سمت میرف من به یه سمت دیگه ولی ایندفعه باهاش رفتم که توراه بهش بگم گفت شما دانشگاه نمیرین گفتم ن کارتون دارم گفت تو اتوبوس میگفتی خب گفتم اینجا موقعیتش بهتره فک کنم خودش فهمید قضیه رو بعد ازش قول گرفتم که یه درصدم فکر نکنه که ویندوز لپ تاپشو عوض کردم تا به خودم اجازه بدم هرکاری بکنم خلاصه تو راه خیلی راحت و صادقانه قضیه رو بهش گفتم کاملا معلوم بود خجالت کشیده و همین خجالتش منو دیوونه میکرد اونم که توکل راه سرش پایین بود یهو گفت اتوبوس اومد بعد از شانس ما سوار اتوبوس های دانشگاه ازاد و رفت دانشگاهشون فک کردم همه چیو خراب کردم دو روز بعد که دوباره صبح باهم تو ایستگاه بودیم اومد کنارم نشست و شروع کرد حرف زدن نمیدونم درسته هنوزسنی نداریم و چند هفته ای بیشتر نیست باهمیم ولی منم حس متفاوتی بهت دارم ازین حرفا که فهمیدم بله اونم دلش با منه خلاصه رابطه ما عمیق تر شد شمارش گرفتم و بیرون میرفتیم فک کنم نصف اقوام من و اون از رابطه ما خبر داشتن خونه ساراشون کوچه بغلی ما بود پدر مادر سارا رفته بودن مرکز استان برا مداوای مادربزرگ سارا ساعت نه صبح بود سارا بهم زنگ گفت میای بریم بیرون منم یه ربع به ده کلاس داشتم ولی گفتم باشه بریم رفتیم یکم کس چرخ زدیم برگشتیم سر کوچه خداحافظی کردیم هنوزدر خونه نرسیده بودم که زنگ زد گف کلیدامو خونه جاگذاشتم خواستم بگم بیا خونه ما که دیدم نه بابا دختر مردم روکه خونه نمیبرن بهم گفت بیا از بالا تیر برق برورو پشت بوم بعد برو تو حیاط چون حیاتشون به کوچه در نداشت بعد بیا درو برام از خونه باز کن منم کلا از بچکی بچه شری نبودم ولی عشقم ازم یه کار خواست باید انجام میدادم خلاصه به هر ترتیب بودرفتم وقتی اومدم درو باز کردم دوباره چشم به چشاش افتادم میخواستم بوسش کنم ترسیدم باهام بهم بزنه بالاخره بهش گفتم سارا اجازه میدی لپت یه ماچ کوچولو بکنم بدون اینکه حرفی بزن ازون خنده های دیوونه کنندش کردو صورتش آورد جلو منم یه ماچ از صورتش برداشتم بعد چند ثانیه دیدم خیلی حال داد ازون طرف صورتش ماچ کردم که گفت سجاد بسه کسی میبینه ضایس منم تو حال خودم نبودم کشیدمش تو درو بستم گفت حالا کسی نمی بینه هیچی نگفت تو راه رو کنار دیوار واستاده بود چنتا ماچ از صورتش کردم کشیدمش سمت خودم بغلش کردم گفتم خیلی دوست دارم اونم دستاشو دور کمرم گرد کرد بغلم کرد گفت منم همینطور صورتشو گرفتم تو دستم چنتا بوسه به لباش زدم دیدم مات داره منو میکنه فهمیدم تو حال خودش نیست گفتم سارا خوبی گفت اوهوم گفتم بریم تو خونه فک کنم منظورمو فهمید گفت بریم تا در خونه که به تو راه رو باز میشه رو بستیم شروع کردم به لب گرفتن ازش انصافا خوبم باهام همراهی میکرد بهترین لحظه های عمرم بود قبلا فک میکردم لب خوردن زیاد جالب نیست ولی وقتی لباشو میخوردم و زبونمو تو دهنش می چرخوندمو اونم همین کارو میکرد خیلی بهم خوش میگذشت دستم یواش یواش گذاشتم رو کمرش رفتم پایین تا رسیدم به کونش یه تکونی خورد گفت تمومش کنیم منم که دستم رو کونش بود و شهوتی شده بودم دستم رو کونش کشیدم و گفتم من ازین نمیگذرم بهم نگاه کرد و گفت اگه گذاشتم بوسم کنی و لب بگیری فقط به خاطر این بود که دوست داشتم نمیخاستم باهات مخالفت کنم ولی ته همه این کارا به ضرر دختراس پسر میاد حالشو میکنه بعد یه مدت میره و دختره که میمونه با آثار اون رابطه شهوت از سرم پریده بود انگار گفتم سارا تو واقعا فکر میکنی من بعد یه مدت ولت میکنم مِن مِن کرد گفت نه منظورم این نبوده منم پریم وسط حرفش گفتم نه دیگه معنی دیگه ای نمیده حرفت دیدم میخاد گریه کنه گفت سجاد بخدا دوست دارم ولی میترسم دستمو گذاشتم رو کونش یه لب ازش گرفتم گفتم نترس بعد چشاشو بوسیدم گفتم بخدا اگه گریه کنی میرم و این کارو نمیکنم بعد اونم بوسم کرد و دستشو دورم حلقه کرد و گفت تا ابد ما باهمیم شالش که دیگه چیزی ازش رو سرش نبود در آوردم دکمه های مانتو شو با هم باز کردیم و سوتین شو در آوردم و شروع کردم به خوردن گردن و بدنش از بوی بدنش میشد فهمید که صبح حموم بوده توهمون حین که بدنشو میخوردم دکمه های پیراهنو باز کردم یه رکابی زیرش بود من گلوشو و گوششو و سینه هاشو میخوردم و مثه خود اون ازین کار لذت میبردم اونم دستشو رو بدنم میکشید رکابی مو در آوردم دیگه دوتامون فقط شلوار داشتیم بهم گفت راسته پسرا با نوک پستونم شهوتی میشن گفتم امتحان کن بدنم کلا پشمالو نیست الانم که 19سالمه شکمم خط نافم به پایین یکم مو در اورده با چند لاخ دور پستونام اونام یه میک کوچولو به نوک پستون راستم زد خودم باور نمیکردم ولی خیلی حال داد خواستم سرشو فشار بدم به سینه هام ولی منصرف شدم رو مبل خوابوندمش و شروع کردم کمرشو لیسیدن از بالا تا پایین کمرشو لیس میزدم و گاهی اوقات یه گاز کوچولو هم میزدم تو همین حین با دستم پشت بازوشو ماساژ میدادم ولی به بالای کمرش نزدیک گردنش میرسیدم صدای نفساش و آه کشیدنشو حس میکردم برا خودم خیلی این کار لذت بخش بود گردنشو لیس میزدم و اون چشاشو بسته بود و تو دنیای خودش بود دیدم یه جوری خوابیده که رومبل که سر سینش به طرف لبه مبله منم زبونمون بهش میزدم خیلی بهم داشت خوش میگذشت حسابی که بدنشو خوردم گفتم شلوارتو در بیارم که با کمک خودش تو همون حالت در اوردم کونش با یه شرت سفید خوشگل روبه روم بود شروع کردم از ساق پاش به خوردن کلا عاشق همین کار بودم خیلی بهم حال میداد ساق پاشو تا رونای پاش میخوردم و میک میزدم و گاز میگرفتم خانومم تو دنیای خودش سیر میکرد شرتشودادم پایین لپ های کونش زیاد گنده نبودن ولی میشد اونارو هم گاز زد منم شروع کردم به خوردن لپ های کونش لیس میزدم و میخوردم خیلی خوشمزه بودن گفتم برگرد برگشت شروع کردم شکمش رو لیس زدن پشماشو انگاری تازه زده بود ولی سرش بیرون بود شروع کردم به خوردن کسش خواستم زبونمو تو کسش بچرخونم یاد داستان های شهوانی افتادم ترسیدم کسش ازین دس نکن ها باشه زرتی پردش زده بشه تو این مدت صدای نفس و آه کشیدنش بهم انگیزه میداد تا بهتر کارمو انجام بدم به ساعتم نگاه کردم دیدم نیم ساعته فقط دارم بدن اینو میخورم ولی انصافا خیلی خوب بود خسته شده بودم با یه دست سینشو میمالیدم و با زبونم کسشو میلیسیدم بعد از مدتی آه کشیدن خودشو جمع وجور کرد ولی من هنوز نوک پستون هاشو میخوردم به خودم اومدم دیدم کیر داره شلوارو پاره میکنه ولی هنوز شلوار پامه سارا که فهمید گفتم درش بیارم هیچی نگفت شلوار در آوردم کیرمو دستم گرفتم بردم روبه روش گفتم بخورش گفت بدم میاد من به حالت مایوسانه گفتم باشه که دیدم سرشو کرد تو دهنش دو سه بار تو دهنش کردم فهمیدم خوشش نمیاد در آوردم گفتم ضرورت نداره برا من کونت مقدم تر گفتم اجازه هس گفت تروخدا خیلی میترسم گفتم نترس قول میدم بهت بدنگذره دستشو بالای تکیه گاه مبل گذاشم کونشوبه سمت خودم قمبل کردم کمرشو رو به پایین دادم تف کردم سر کیرم تف دیگه بعد نیم ساعت کاملا لیز شده بود دستمو بردم جلو دهنش گفتم تف کن تف کرد مالیدم دمه سوراخ کونش انگشتمو کردم تو که ی آِی کشید و با حالتی ملتمسانه و عاجزانه و اصرار گفت جونه سجاد تمومش کن گفتم نترس یه انگشت شد دو انگشت و سه انگشت که دیدم با همون لحن میگه فقط تموم کن من میترسم دیگه اعصابم داغون شد کیرمو گذاشتم دمه سوراخش گفتم الان تمومش میکنم سرشو یکی دوبار خواستم تو کنم ولی انگاری لیز میخورد کیرمو دستم گرفم با دستم سرشو فرستادم تو کونش یه آیی بلند کشید که به من انگیزه بیشتر میداد گفت تروخدا سجاد تموم کن خواستم یکم بیشتر فشار بدم که از زیر دستم فرار کرد اعصابم داغون شد اومد کنارم گفت تروخدا سجاد خیلی درد از درد زایمانم بدتره گفتم مگه زایمان کردی گفت مثال زدم بیا برات میخورم تا آبت بیاد بغلم واستاده بود کیرمم راست از جلو بغلش کردم کیرم از زیر کسش رد شد تو چشاش نگاه کردم گفتم این کیرو حس میکنه زیر کست گفت آره گفتم تا وقتی که ته تو کونت نکنم بیخیال نمیشم گفت سجاد خواهش میکنم مگه تو دوسم نداری گفتم عاشقتم ولی حرفم یکیه راضیش کردم ایندفعه رفتیم تو اتاقش کرم زدم به کونش و کیرم به حالتی که زانوش رو زمین بود بدنش رو تخت کونشو به سمت من کرد توچشاش نگاه کردم گفتم سارا دوست دارم هیچی نگفت حسابی کرم زدم به کیرم سرشو کردم تو دوباره جیغ کشید گفت در بیار گفتم هیچی نگو خواست در بره دوباره که دسته چپمو انداختم زیرش نذاشتم بره یواش یواش تا نصفه تو کونش کردم گفت سجاد بسه دارم آتیش میگرم منم هیچی نگفتم و با خونسردی باقیه کیرم تو کونش کردم اونم فقط آیی آِی میکرد گفتم سارا ازین به بعد بهت خوش میگذره بعد از ده بیس ثانیه شروع کردم تلمبه زدن یه کون سبزه خوشگل که کیرم تا ته توش بود جلوم بود بعداز یه دو دیقه ای دیگه ساراهم داشت حال میکرد اینو از حرکت کونش میشد فهمید بعد دو سه دیقه آبم داشت میومد گفتم بریزم توش گفت نه منم در آوردم ریختم رو کمرش با دستمال کاغذی پاک کردم رفتم کنارش گفتم سارا ازم ناراحت شدی هیچی نگفت گفتم سارا ببین دوست دارم ولی سکس بخش مهمی از زندگی یه مرده قول میدم از دفعه های بعد بهتر بهت خوش بگذره اونم لب به حرف زدن باز کرد و ازم تشکر کرد گفت درست آخرش درد داشت ولی حسابی حال کرده کلی قربون صدقش رفتم اومدم بیرون ساعت سه بعد از ظهر بود دیگه خلاصه اینم از خاطره من که سه چهار روز پیش برام اتفاق افتاد و به بهتر شدن رابطه منو سارا خیلی کم کرد اگه بد نوشتم به تخمتون بخونید فقط فقط آخرش اینو بگم که درباره سارا با بابام صحبت کردم و بابام قول داده اگه درامد و کار داشته باشم پیش قدم بشیم امیدوارم خونواده سارا هم قبول کنن آرزو کنید موفق بشم ممنونم نوشته
0 views
Date: October 12, 2019