سلام دوستان ماجرایی که براتون تعریف میکنم مربوط به دو سال پیشه ازخودم بگم که یه پسر مورد اعتماد که زنای فامیل ازمن خیلی خوششون میاد زن داداشم بیمارستان بود به خاطر اینکه بچش سقط شده بود و داداشم که سر کار بود اخه کارش تهران بود داشت بااتوبوس برمیگشت من کسایی که همراه زن داداشم بودنو میاوردم میبردم اون روز زن پسرعموم که اسمش حدیثه اونجا پیشش بود که پسر عموم خانه نبود ماشین سنگین داره از حدیث بگم که یه دختر معمولیه که کونش در حد المپیکه قلنبه وپهن هر عکس کونی که نشان شوهرش میدادم میگفت این چیه کون هست اگه ببینی منظورش کون زن خودش بود فک کنم اون روز من رفتم زنداداش دیگمو گذاشتم پیشش وحدیثو اوردم خونه خودشون قرار شد یه فلاکس بهم بده ببرم بیمارستان اما تو راه که میامدیم حدیث چند بار شلوارشو کشید بالا وساق پاشو بهم نشون داد باریک بود ولی مثه برف خودش یکم سبزه بود ولی هرچیم باهام حرف میزد با لبخند همراه بود خلاصه بهم گفت بیا تو تا یه چایی برات بریزم تو فلاکس بعد برو منم از خدا خاسته رفتم تو کون خوشگلش حالا بیشتر از همیشه بهش نزدیک بودم رفت سماورو روشن کنه دیدم کونشو هی میده بیرون میبره تو منم روم نمیشد حرکتی بکنم تا اینکه خودش گفت بیمارستان محیط خوبی نیست گفتم چطور گفت تا میای به خودت بیای میبینی صد تا مرد نگات میکنن منم گفتم تورو یا بهاره رو زن داداشم گفت منو یه چیزاییم به ادم میگن باید هی لباس گشاد بپوشی منم گفتم آخه بدبخت این مردا زنشون راشون نمیدن خونه گفت حق دارن گفتم اخه با لباس گشادم همه چیزتون تابلوه گفت مثلا چی گفتم هیچی ولش کن گفت بگو راحت باش گفتم این باسن پهنو گنده شما زنا گفت خیلی از باسن ما زنا شما مردا خوشتون میاد گفتم بستگی داره گفت به چی گفتم که چجور باشه گفت چجور باشه خوشتون میاد گفتم مثه مال تو گفت مگه چجوریه گفتم پهن وقلمبه رفت تو اتاق منم کیرم مثه سنگ شده بود صدام زد گفت بیا رفتم دیدم وای دامنشو دراورده گفت مگه نمیگی دوسش داری بیا مال تو منم بی درنگ رفتم سراغش شلوارشو کشیدم پایین یه شرت ابی پاش بود درش که اوردم دیدم چسبیده به کوسش از بس خیسه کسش باور کنین کونش انگار یه بشگه بود خوشفرم خوشگل مثه پوست تخم مرغ سفید با اینکه صورتش سبزه بود دهن انداختم لای لپای کونش حسابی خوردمش کونشو گفت بسه بزار توم مردم کون بهم نداد ولی کوسشو حسابی کردم ابمم ریختم رو کونش بعد او هی میگه فرصت بشه بهت میدم وهی خبری نشده نوشته
0 views
Date: August 26, 2018