سال 84 بود من 24 سالم بود با یکی از دوستام شراکتی یه ساختمون دو واحده رو اجاره کردیم که قرار بود طبقه اول بشه فروشگاه کامپیوتر و موبایل و لوازم جانبی طبقه دوم هم بشه کافی نت قرار گذاشتیم دوستم که اسمش شهاب بود قسمت فروشگاه رو بگردونه منم کافی نت بچرخونم من با یه دختری دوست بودم که اسمش سمانه بود 20 سالش بود هر وقت هم میخواست بیاد پیشم خواهرشو سحر که دوسال ازش کوچیکتر بود با خودش میاورد یعنی خواهره سحر رو اعصابم بود شدید هروقتم که میخواستم بکنمش مجبور بودم خواهر کوچیکه سحر بذارم پیش شهاب که اون مشغولش کنه تا من یه دل سیر سمانه رو بکنم بعد از هر بار کردن هم یه فیلم سوپر بهش میدادم که بره خونه با خواهرش ببینین خلاصه من همیشه جدیدترین فیلم سوپر و که برام می اومد و براشون کپی میکردم تا همیشه آماده باشه بعد از یه مدت دیگه دیدم با دوست دخترم سمانه حال نمی کنم یجورایی دلم و زده بود باهاش بهم زدم و پیش خودم میگفتم خیلی خوب میشد اگه بتونم مخه سحر و بزنم ولی چه فایده که همش خیال بود تا اینکه صبح یه روز گرم تابستون وسط مرداد ماه بود که دیدم شهاب بهم اس ام اس داد بیا پایین منو نجات بده سریع رفتم پایین تو فروشگاه دیدم سحرخانم با یه شاخه گل رُز اومده پیش شهاب و ازش خواسته که باهاش دوست بشه شهاب هم که دوست دختر داشت و خیلی به این چیزا پایبند بود قبول نمیکرد و سحر هم هی التماسش میکرد البته دوست دختر شهاب همیشه می اومد پیشش شاید واسه همین شهاب میترسید که با سحر دوست بشه خلاصه شهاب وقتی دیده بود که نمی تونه از دست سحر خلاص بشه بهم اس ام اس داده بود که من بیام یجوری سحر و رد کنم بره منم اومدم پایین وقتی قضیه رو فهمیدم به سحر گفتم برو بالا باهات کار دارم سحر هم با چشمان گریان رفت بالا بعد به شهاب گفتم کوسخول شانس اومده در خونه ت این دختره با این قد و هیکل و کشیده و با کون قلمبه ای که داره بخاطر تو گریه میکنه اونوقت تو براش ناز میکنی خیلی احمقی شهاب اونم گفت ازت خواهش میکنم اینو ببر از اینجا اگه دوست دخترم بیاد اینو ببینه کله مو میکنه در همون لحظه فکری به ذهنم رسید و رفتم بالا سر وقت سحر دیدم سحر ناراحت نشسته و هر از چندگاهی با دستمال اشکاشو پاک میکنه بهش گفتم بره پشت میز من بشینه گفت همینجا خوبه نمیخوام مزاحمت بشم من که نقشه جدید داشتم براش اصرار کردم بره پشت میز من بشینه اونم قبول کرد و منم نشستم روبروش چندتا مشتری نشسته بودن بخاطر همین خیلی آروم شروع کردم به مخ زدن بهش گفتم راستش شهاب هم تو رو خیلی دوست داره حتی قبلاً هم بهم گفته بود که بهت بگم که ازت خوشش اومده و میخواد باهات دوست بشه ولی یه مشکلی هست که نمیدونم چطوری بهت بگم یهو دیدم گل از گل سحر شکوفت و گفت خوب چرا قبلا بهم نگفتی الان چرا منو پس میزنه گفتم چطور بهت بگم آخه یه مشکلی هست که نمی تونستم بهت بگم یجورایی خجالت کشیدم شاید از دستم ناراحت بشی واسه همین به شهاب دروغکی گفتم تو نمیخوای باهاش دوست بشی تا اینو گفتم سحر از جاش بلند شد و گفت چرااااااااا با حالت عصبانیت چرا بهش دروغ گفتی آخه بهش گفتم یواش بشین بشین بهت میگم داستان شهاب چیه بعد از اینکه یکم آروم شد بهش گفتم راستش شهاب یه اخلاق بدی که داره اینه که با هر دختری که دوست میشه میخواد باهاش سکس داشته باشه سحر یهو بخودش اومد و گفت خوب اگه بعد از یه مدت که با هم دوست شدیم و از هم اطمینان پیدا کردیم مسئله ای نیست که سریع افتادم تو حرفش و گفتم شهاب اخلاقش بخصوصه واسه همینه که تا حالا دوست دختر نداشته اون میخواد در اول آشنایی با دوست دخترش سکس کنه میگه اول دوستی که با سکس شروع بشه تا آخرش با عشق تموم میشه کم کم دیدم سحر رفت تو خودش در همین موقع بود که تیر خلاص و زدم و گفتم حالا نظرت چیه اگه میخوای میرم پیشش و بهش میگم که تو حاضری باهاش سکس کنی دیدم مِن مِن کرد و گفت آخه من هنوز دخترم نمیتونم با شهاب سکس کنم گفتم موردی نداره بهش میگم از کون باهات سکس کنه گفت من تا حالا با کسی نبودم میترسم میگن از پشت خیلی درد داره گفتم نگران نباش اونایی که بهت گفتن درد داره ناشی بودن شهاب فیلم آموزشی دیده بلده چیکار کنه راستی تو تاحالا فیلم آموزشی دیدی گفت فیلم دیدم ولی معمولی بود آموزشی نبوده گفتم نگران نباش من الان برات یه فیلم میذارم تو یواش نگاه کن تا من برم به شهاب بگم یه فیلم سوپر که فقط از کون دادن بود براش گذاشتم و رفتم پایین یه سر پیش شهاب دیدم داره با تلفن حرف میزنه بهم اشاره کرد چی شد بهش گفتم موردی نیست نگران نباش دیگه مزاحمت نمیشه 5 دقیقه پیشش نشستم و رفتم بالا دیدم سحرجون یکم ترسیده گفت من نمی تونم مثل اینا از پشت بدم ببین چقدر بزرگه اون خانمه داره پاره میشه دردش اومده بهش گفتم اون فیلمه دارن فیلم بازی میکنن الکیه تازه مال شهاب اینقدر بزرگ نیست که سریع بهم گفت مگه تو مال شهاب و دیدی گفتم راستش آره بعضی وقتا تو این روشویی که میبینی اونجاست در حال شاشیدن دیدمش یهو بلند شد و گفت من فردا میتونم بیام الان باید برم خونه مامانم نگران میشه گفتم فردا خیلی دیره تا تنور داغه بچسبون گفت بخدا دیرمه ساعت 12 است مامانم نگرانم میشه بهش گفتم زود بر میگردم 2 ساعته اینجام یهو یچیز مثل پتک خورد تو سرم به خودم گفتم دیدی همچی خراب شد میخواستم تا ساعت یک ظهر که شهاب میره نهار نگهش دارم بعد ترتیبشو بدم دیدم راهی نداره و همش میخواد فرار کنه بهش گفتم از من گفتن بود حالا اگه خودت نمیخوای یچیز دیگه ست یهویی دیدم گفت من الان میرم خونه ساعت 2 بعدازظهر به مامانم میگم کلاس فوق العاده دارم میام که هم اینجا خلوت باشه هم دیدم اینم فکر بدی نیست اون موقع روز تابستون خیلی خلوته سریع فرستادمش بره خودمم پشت سرش رفتم خونه که یه دوش بگیرم یه قرض ویاگارا یه قرض تأخیری بندازم بالا بعدشم زود برگردم خلاصه با شهاب خداحافظی کردم و رفتم شهاب معمولاً ساعت 4 می اومد فروشگاه ساعت برگشتم 10 دقیقه نشده بود که دیدم سحر خانم با یه تیپ جنده ای روپوش کوتاه و تنگ بوی عطرش دیوانه کننده بود با آرایشی ملایم با یه ماتیک قهوه ای خوش رنگ جلوم ظاهر شد یهو گفت سلام شهاب کجاست من داشتیم فیلم سوپر میدیدم کیرم راست شده بود تا دیدمش اومدم بلند شم باهاش دست بدم که خودمو خم کردم که متوجه نشه شلوارم باد کرده بهش گفتم خیلی خوشگل شدی خوش بحال شهاب انقدر خره که هنوز نیومده خدا شانس بده دیدم گل از گلش شکفت یواش اومد رو صندلی نشست خلاصه روز گرمی بود و ما هنوز کولر نذاشته بودیم دیدم سحر جون خیلی گرمشه و خودشو با کتاب باد میزنه پنکه رو ثابت کردم رو صورتش که یه وقت زیاد عرق نکنه گفتم میخوای روپوش تو در بیار راحت باش اینجا خیلی گرمه گفت آخه در پایین بازه میترسم یکی یهو سر برسه بهش گفتم خوب من میرم در پایین و میبندم شهاب کلید داره خودش میاد بالا گفت باشه سریع رفتم پایین و در بستم سریع برگشتم دیدم وااااااااای سحر یه تاپ پوشیده که بیشتر شبیه دو تا بند و یه تیکه پارچه بود سینه هاش داشت میترکید سوتین نارنجیش دیوانه کننده بود سریع خودمو جمع جور کردم که انگار نه انگار چیزی دیدم گفتم ای کاش یه شلوارک با خودت می آوردی و شلوارتم عوض میکردی دیدم با یه لبخند زیر چشمی منو نگاه میکنه ببینه دارم نگاش میکنم یا نه سریع حرف و عوض کرد و گفت شهاب کی میاد پس تا می گفت شهاب انگار یکی داره منو میکنه بهش گفتم میاد میاد نگران نباش سریع بهش گفتم برو پشت میز من لپ تاپم روشن بود گفت واسی چی آخه گفتم یکم فیلم آموزشی ببین تا شهاب بیاد گفت من پیش شما خجالت میکشم آخه شما قبلا با خواهرم دوست بودی گفتم ما که این حرفا رو با هم نداریم دیدم خندید و رفت پشت میز من نشت من فیلم براش آوردم رفتم پشت سرش به بهانه آوردن آب میوه از تو یخچال الکی اونورا میچرخیدم که ببینم عکس العملش چجوریه براش آب میوه گذاشتم گفتم تو راحت باش من نگاه نمیکنم دیدم گردنش عرق کرده رو سینه هاش خیسه گفتم وای الان دیگه تو شورتشم خیس خیسه خلاصه الکی کیرومو از رو شلوار هی می مالوندم به پشت بازوش که دیدم دیگه تحملم داره تموم میشه به بهانه گرما سر پنکه رو گرفتم طرفش یه صندلی گذاشتم کنارش گفتم چون یه پنکه داریم باید مشترک استفاده کنیم خیلی گرمه گفت آره امروز دیگه خیلی گرمه من قبل اینکه بیام اینجا دوش گرفتم ولی خیس عرقم دستشو بلند کرد زیر بقلشو بو کرد و گفت وای بوی عرق گرفتم گفتم نه بو نمیاد که گفت چرا انقدر بدم میاد زیربغلم بو میگیره گفتم نه بابا کجا بود میاد دستشو بلند کردم دماغمو گذاشتم زیر بغلش صاف صاف بود عجب بویی داشت بوی کوس تازه چیده شده رو میداد گفتم به به تو به این بو میگی بد گفت وااااااای نگو بدم میاد دوباره دستشو بلند کردم گفتم بذار بذار بو کنم همینجور که بو میکشیدم کیرم داغ شده بود دیگه تمام خونم جمع شده بود تو کیرم خون به مغزم نرسید گفتم آه ه ه عجب بویی زبونو چسبوندم زیر بغلش چشامو واسه چند ثانیه بستم و فقط زیر بغلشو میخوردم خیسی عرقش رفت تو دهنم گفت وای چیکار میکنی اگه شهاب سر برسه چی سریع سرشو گرفتم لب چسبوندم به لبش دیدم هی میخواد یچی بگه خودشو کشید کنار گفت دیوونه چیکار میکنی شهاب تا گفت شهاب نذاشتم حرفش تموم بشه گفتم کوس خوار شهاب لب و بده بیاد دوباره گرفتم لبشو بخور بخور دستمو بردم از زیر تاپش تو سوتینش دیدم عجب سینه های نرمی داره سریع در یک اقدام سریع تاپ کشیدم بالا شروع کردم به خوردن سینه ش دیدم باز داره غرغر میکنه که شهاب الان میاد مارو اینجوری ببینه وای وای تو با خواهرم سکس داشتی و از این حرفا منم سینه هاشو گاز میگرفتم داد میزد آروم کندیش لای سینش خیس خیس بود شروع کردم به خوردن لبش و گردنش دیدم بیحال شد سریع از صندلی بلندش کردم خودم نشستم رو صندلی اونم نشونم رو پام شروکردم به لیسیدن تمام تنش دیدم داره از حال میره بهم میگفت زیر بغل مو بخور فهمیدم دیگه تمومه دلش میخواد باهام باشه دیگه حرف شهاب و نمیزد فقط سرمو میگرفت به هرجایی که دوست داشت من بخورم تو همین حال نشوندمش رو میز بزرگم وسایل میزو زدم کنار خوابوندمش رو میز تی شرت و شلوارم و در آوردم کیرم و که دید چشماشو بست فهمیدم یکم خجالت میکشه یواش کیرم مالوندم به سینه هاش بعد به گردنش دیدم هنوز چشاش بسته ست یواش گذاشتم رو لبش سر کیرومو می چسبوندم به لبش گفتم وا کن دهن تو سریع همزمان با دهنش چشماشم باز شد کیرم و کردم تو دهنش گفتم بخور برگشت شروع کرد به ساک زدن واقعاً حرفه ای بود کیرم داشت میترکید سریع نیم تنه شو چرخوند طوری که سرش اومد بالا روبروی کیرم موند شروع کرد به خوردن منم سریع دستمو کردم تو شورتش دیدم انگار خودشو خیس کرده منم دیدم اینجوریه شلوارشو کشیدم پایین شورتشو زدم کنار شروع کردم به خوردن کوسش دیدم دیگه حالی براش نمونده دیدم بدجور حشری شده زیاد آخ و اوخ میکرد مجبور شدم واسه اینکه خفه شه دوباره کیرمو بکنم تو دهنش با انگشتام کوسشو مالیدم بعد با همون انگشت خیسم یواش فرو کردم تو کونش تا انگشتم رفت تو کونش یهو درد وحشتناکی رو کیرم حس کردم گفتم آخخخخ سریع گفت ببخشید نفهمیدم مادر جنده یجور کیرمو گاز گرفت که انگام میخواست همشو بخوره سریع کیرم و کشیدم بیرون برگردوندمش گفتم به انگشتت تف بزن بمال به سوراخ کونت گفت ایشششششش بدم میاد سریع تف انداختم رو سوراخ کون تنگش دیدم گفت بدم میاد تف نزن کیرمو بردم سمت دهنش گفتم تف کن روش تف کن زود یه تف انداخت روش کیر تفی مو یکم مالوندم به سوراخ کونش سر کیرمو یواش یواش گذاشتم تو کونش فقط سرش رفته بود تو که دیدم خیلی داد و فریاد میزنه همش میگفت درد داره تو که میگفتی درد نداره گفتم یکم بمون الان خوب میشه یکم همونجوری باهاش ور رفتم تا یکم ساکت شد همین که ساکت شد یهویی تمام کیرمو فشار دادم تو کونش یهو جیغ زد خودشو کشید خوابید رو میز منم دنبالش افتادم روش دیدم خیلی داد و قال میکنه دهنشو گرفتم دیدم انگشتامو داره با دندونش میکنه سریع بهش گفتم آروم آروم تموم شد تموم شد هیچی نیست همش میگفت درد میکنه دارم میمیرم گفتم تموم شد یکم بدون حرکت موندم تا آروم تر شه بعد از چند دقیقه که بدون حرکت موندیم دیدم دیگه هیچی نمیگه آروم شروع کردم به بالا پایین کردن میگفت کونم داره آتیش میگیره منم هی بهش میگفتم الان تموم میشه هی تلمبه تلمبه دیدم صداش از داد و فریاد به آخ و اوخ تبدیل شده فهمیدم دیگه داره لذت میبره همونجوری بلندش کردم نشستم رو صندلی اونم رو کیرم نشوندم بهش گفتم تو تلمبه بزن میگفت نمیتونم بهش گفتم اگه دوست داری زود تموم شه باید تلمبه بزنی دیدم یواش پاشد و نشست پاشد و نشست منم کمکش میکردم دوست نداشتم آبم بیاد ولی یهویی دیدم آبم داره میاد بهش گفتم بشین روش حرکت تو چرخشی انجام بده آبم اومد ریختم تو کونش هر آبی که از کیرم میریخت تو کونش یه طقه میزد انگار داره سک سکه میزنه کارم که تموم شد از رو کیرم بلندش کردم دیدم تمام کیرم و کونش خونیه پیش خودم گفتم الان این بخواد خون و ببینه غش میکنه ازش پرسیدم درد داری گفت یکم گفتم همونجوری بمون بذار پاکت کنم گفت حالم داره بهم میخوره میخوام دهنمو آب بکشم گفتم بمون یکم سریع با دستمال کاغذی خون روی کیرمو کونشو پاک کردم بعد با دستمال خیس قشنگ تمیزش کردم دیدم سوراخ کونش بازم داشت خون می اومد ولی خیلی کم یه دستمال گذاشتم روسوراخش گفتم شرتتو بپوش اون دستمال واسه اینه که آبم برون نزنه گفت دهنم و کجا بشورم گفتم تو اون روشویی تا رفت آب ریخت تو دهنش یهو گفت اَه اَه شهاب اینجا میشاشه اونوقت تو گذاشتی من دهنم و اینجا بشورم یهو خندم گرفت دیدم به چه چیزایی توجه میکنن بعضی ها خلاصه سریع لباساشو پوشید منم در پایین براش باز کردم و رفت که رفت یکی دو سال پیش دیدمش با شوهرش تو خیابون یه چکه بلند پوشیده بود تا منو دید یجور دست شوهرشو گرفت که انگار اصلاً ولش کنید راستی بعد از چند ماه قضیه رو به شهاب گفتم انقدر رو کونش مونده بود که حد نداشت خیلی کوسشر بارم کرد بدتر از همه اینکه دوست دخترش با یکی دیگه ازدواج کرد قربون همه دختر کونیا
0 views
Date: September 24, 2024