سلام به تمامی کسانیکه این داستانو میخونن داستان در مورد گی بازی هست لطفا اگر گی نیستید نخونی که مجبور نباشی دست اخر فوش بدی من اسم کیا است مستعار و قدم 182 و وزنم 77 و سفید و خلاصه بچه خوشگلی هستم سال اول دبیرستان یعنی دوسال پیش که دیگه اواخر مهرماه بود و هوا داشت کم کم سرد میشد و درختان زرد شده بودن و داشت پادشاه فصلها خودنمایی میکرد در میان دوستانم کسانی بودن که دوست داشتم باهشون سکس بکنم ولی فقط در حد سکس و هیچ علاقه ای بهشون نداشتم و دنبال کسی بودم که دوسش داشته باشم و مثل خودم باشه تا اینکه یک روز مدیر با یه پسر قد بلند و موهای بور و چشمهای خمار و واقعا زیبا لحظه ای که وارد کلاس شد همه کلاس ساکت بودن و داشتند پسره رو نگاه میکردن و منم از این قاعده مستثنا نبودم مدیر گفت این پسر اسمش میلاد و از امروز همکلاسی شماست و بهش گفت برو کنار کیا بشین و امد جفت من نشست قلبم داشت وحشتناک میزد و دهانم خشک شده بود و من بلند شدم و میلاد رفت کنار دیوار نشست مدیر هم رفت و همه بچه های کلاس به من اشاره میکردن ولی خدایش تو کلاسمون بچه قلدر نداشتیم همه مثل هم بودن و با هم خوب بودیم و انروز گذشت و کم کم صحبت های من و میلاد شروع شد و وقتی حرف میزد فقط دوست داشتم نگاهش کنم و اون حرف بزنه حسی عجیبی بهش داشتم ولی نمی تونستم بهش بگم و وقتی با کس دیگه ای حرف میزد یا شوخی میکرد خیلی بدم میومد همیشه انو برا خودم میخواستم دوست داشتم شب و روز باهش باشم تا اینکه بهم گفت عصری بیا پارک منتظرتم و رفتم خونه عصری که داشتم میومد سمت پارک خیلی فکرا به سرم امد و رفت و رفتم کنارش نشستم و تا حدود ده دقیقه هیچ حرفی نمیزدیم من مغزم خالی بود هیچ چیزی برای گفتن نداشتم و اونم بدتر از من بود و تا اینکه بهم گفت تو دوست دختر داری منم که روحم از دختر خبر نداشت گفتم یه چندتایی دارم تا الانم هنوز تو اولیش موندم بهم گفت اگر یکی رو دوست داشته باشی چکار میکنی و نتونی بهش بگی و بعد از کلی حرف زدن از هم جدا شدیم تا اینکه اس برام زد که منو خودتو دوستدارم و عاشق خودت شدم و میخوام با هم باشیم وقتی اینو رو دیدم چندین بار خوندمش باورم نمیشد که میلاد هم منو دوست داشته باشه فردای انروز تو مدرسه نمی تونستیم تو روی هم نگاه کنیم فقط در حد یه سلام و علیک بود و دیگه از هم جدا می نشستیم برا هردویمان خیلی عذاب اور بود با اینکه خیلی همدیگرو میخواستیم ولی نمیشد با هم باشیم تا جایکه دیگه سلام هم نمیکردیم به هم و منتظر بودیم اونیکی پا پیش بذاره و حدود ده روز طول کشید تا یک روز سرد پاییزی زنگ اخر بود و خواستم فقط نگاهش کنم الان اون نگاهش و اون حالت چشاش یادم هست اونم همزمان منو نگاه کرد و واقعا تو نگاهمون به همدیگر التماس میکردیم و لحظه ای که زنگ خورد وایستادم که همه برن مثل همیشه دیدم میلاد هم نشسته و فقط من و اون بودیم و رفت پای تخته نوشت هنوزم دوستت دارم و از کلاس زد بیرون منم رفتم دنبالش و از پشت صداش کردم و کنار بلوار به سمت خونه راه افتادیم سردی باد پاییز رو فراموش کردیم و انوشب به هم اس میدادیم و از هم گله مند بودیم تا اینکه بهش گفتم دوستدارم لباتو ببوسم و از قول گرفت که سر حرفم بمونم قول دادم که هستم چند روز بعدش خونشون بودیم برا تمرین درس ریاضی وقتی تمرین تموم شد بهم گفت یادته چه حرفی زدی اصلا یادم نبود وقتی انکار میکردم زد و اس رو نشونم داد و گفت حالا بیا لبامو ببوس خیلی دلم میخواست لبای قرمز که از خودت قرمز قرمزتر بودن رو ببوسم ولی می ترسیدم ناراحت بشه و بهم گفت بیا چرا وایستادی وقتی خیلی اصرار کرد رفتم جلو و یه لحظه بوسیدم و ول کردم گفت اینطوری نه باید خوب ببوسی با اینکه دلم میخواست ولی گفتم نه و از دهنم پرید گفتم خودت ببوس ببینم چطور می بوسی و امد لباشو گذاشت رو لبام و مدتی نگه داشت و گفت اینطوری خیلی بهم حال داد و دلم میخواست ادامه بدیم گفتم حال نوبت منه و لبامو گذاشتم رو لباش و حسابی لب پاینشو گرفتم تو دهنم خیلی خوشمزه بود و دیگه همدیگرو ول نکردیم و به خوردن لبای هم ادامه دادیم دیگه حسابی شهوتی شده بودیم و کیر من شق شده بود میلاد هم حسابی شهوتی بود از صداش میشد فهمید و هردو میخواستیم ادامه بدیم بهش گفتم بیا بلوزامنو در بیاریم میلاد هم بدون حرفی درش اورد یه بدن سفید و بدون مو منم در اوردم و دوباره همدیگرو در اغوش گرفتیم میلاد خودشو به من می چسپوند منم بخاطر اینکه نفهمه کیرم شق شده کمی فاصله میگرفتم تا اینکه دستشو برد و گذاشت رو کیرم وقتی کیرمو گرفت گفتم دیگه تموم شد و الان بیخیال میشه ولی نه شروع کرد به مالوندن کیرم و منم دستمو بردم گذاشتم رو کیرش و براش میمالوندم تا اینکه میلاد شروع کرد کمربند شلوارمو باز کردن و شلوارمو در اورد و خودشم لخت شد حتی شرتشم در اورد و در اتاق رو از داخل قفل کرد حالا دیگه هردو لخت لخت تو بغل هم بودیم و تو اوج شهوت داشتیم با هم حال میکردیم و میلاد رفت پایین و شروع کرد برام ساک زدن و وقتی کیرمو گرفت دستش گفت میدونی چند وقته منتظرتم و هرشب برای با تو بودن چه نقشه های که نکشیدم و گذاشتش تو دهنش خیلی حرفه ای ساک میزد و انقدر خورد که نزدیک بود ابم بیاد بهش گفتم داره میاد و کیرمو ول کرد و امد بالا سرم و کیر شق شدشو گذاشت نزدیک دهنم و گفت بخور خیلی خوشمزه بود و شروع کردم ساکیدن براش و انگشتمو میزدم به کونش تا اینکه رفت رو تخت دراز کشید و گفت بیا روم بخواب منم رفتم روش دراز کشیدم و زبانمو میکردم تو دهنش گفت کیرتو خیس کن و بکنش تو کونم کیرمو با کونش حسابی خیس کردم و یواش یواش شروع کردم هول دادن تو کونش وقتی رفت تو نزدیک بود روانی بشم هم داغ بود و هم لذت عجیبی داشت و کم کم شروع کردم تلمبه زدن و برگشت به کمر خوابید و پاهاشو دادم بالا و گذاشتم تو کونش که بهترین حالته برا سکس و تلمبه میزدم ولی چشامو بسته بودم نمی تونستم تو چشاش نگاه بکنم میلاد فقط میگفت بکن جرم بده و همش قربون صدقه ام میرفت و میگفت فقط نذار ابت بیاد با این حرفهاش منو بیشتر شهوتی میکرد و باعث میشد بیشتر تلمبه بزنم تا اینکه احساس کردم داره ابم میاد بهش گفتم داره میاد گفت بریز رو شکمم و درش اوردم و ابم با فشار پاشید رو شکم و صورتش و همزمان برا خودش جق میزد که اب خودشم پاشید رو شکمش و هردو و منو کشید سمت خودش و وقتی به چشام نگاه میکرد هیچ اثری از اعصبانیت نبود و ازم نخواست که بهش بدم و این شد شروعی جدید از رابطه منو و میلاد که تا اخر سال ادامه داشت و بعد از پایان مدرسه میلاد با خانواده اش از شهرما رفتند و من ماندم و یه عالمه خاطره از میلاد الانم با هم در ارتباطیم ولی از طریق موبایل ولی با هم بودن و در کنار هم بودن یه دنیایی دیگه داره و دنبال یکی هستم که بتونیم با هم باشیم چون واقعا احساس تنهایی میکنم نوشته
0 views
Date: July 27, 2018