واسه داستان قبلی اولین جلق من که کلی زیروبالای مارو به گه کشیدین، ببینم با این یکی چیکار می کنین! قرار بود شادی(همون شادمهر) بیاد باهم بریم بیرون. تازه کنکور داده بودم و حس آزادی مطلق داشتم. چه حس خوبی داشت. بگذریم، شادی اومدو رفتیم بیرون، کجا؟ پارک ملت. اوه اوه چه خبر بود. کلی کس ریخته بود تو پارک فقط باید خاک انداز میاوردی همرو جمع می کردی. ولی من به همون جلق خودم راضی بودم. شادی لاشی سریع رو هوا مخ یکیو زد و واسه شب قرار گذاشت. منم فقط می خندیدم به کسخلی خودم که نمیتونم دختر جور کنمو جلق می زنم! کلی با شادی کسچرخ زدیم و رفتیم سینما یه فیلم دبش زدیم و رفتیم خونه ی ما نهارو شادی رفت. ساعتای 6 6.5 بود که شادی زنگیدو گفت کیرم تو روحه بابام، کیر کرده تو حلق ماکه باید بیای بریم مهمونی ، اونم کجا؟ خونه ی عمه ی کیریم. کیرم تو دهن هرچی آدم گهه. (آخه دختر عمش همش می خواست خودشو بهش بچسبونه ولی یک قیافه ی کیری داشت که نگو) گفتم حالا به منچه، حتما میخوای من بجات برم مهمونی؟ گفت کس نگو بابا میام میکنمت. کیرم دهنت برو دختر رو وردار ببر یه کس قلعه ای دورش بده ازشم معذرت خواهی کن تا خودم بهش بزنگم. گفتم مگه گوشیت تو کونته که خودت زنگ نمی زنی؟ گفت آبجی جندم فهمید گوشیمو گرفت و گفت صدات در بیاد لوت میدم. گفتم چهجوری فهمید؟ گفت جنده خانم اومده بوده منو صدا کنه که صدامو از تو اتاق شنیده بودو واستاده بود فالگوش کیرم تو اون گوشاش. گفتم من برم اونجا احتمال زیاد میرینم تو رابطتتون شایدم بشاشم به قیافه دختره! (آخه تو رابطه برقرار کردن با دخترا خیلی کسمغزم) گفت کیرم تو اون مغرو روح و روان و روابط اجتماعیت ! گفتم اینقدر کیرتو حواله نکن یکمشم نگهدار واسه شاشیدنت لازمت میشه. گفت شاشیدم به اون دهنت کیرم تو دهنت برو دیگه کونی. گفتم باشه بابا، حالا ساعت چند قرار داری؟ گفت ساعت 7. گفتن خوب حداقل یکم زودتر خبر بده بتونم برم. گفت آخه باخودم گفتم میپیچونمشون ولی جنده خانم گفت اگه نیای لوت میدم منم گفتم صبر کن میگامت جنده خانم! اونم نامردی نکرد دامنشو زد بالا گفت بیا بکن، خودمونیم عجب رونای سفیدو عجب کونی داره جنده خانوم، فکر کنم بخوای کسشو بلیسی لاش گم شی، رفتم توکفش، صبرکن بکنمش میدم توهم بکنش، گفتم غیرت میرت یخ؟ گفت جنده ای که اینجوری داداششو بگا بده باید همه بکننش. گفتم باشه پس قطع کن تا من حاضر شم لاشی. یه ربعی گذشت و داشتم راه میفتادم که یادم اومد آدرس ندارم. حالا چیکار کنم؟زنگ زدم خونشون کسی برنداشت. ای بابا. بعد از کلی فکر کردن یادم اودم که یه بار شماره ی باباشو بهم داده بود، حالا اون شماره کجا بود! هرچی گشتم پیداش نکردم. بیخیال شدم و داشتم لباسامو در میاوردم که یه اس اومد واسم، شمارشم ناشناس بود. خوندم فهمیدم ماله کیه، حالا بینین چی نوشته بود: “کس مغز آدرسم نمیخوای دیگه! بیا برو سر کیرم دورش دور بزن برگرد کیری! فلکه فردوسی، راسته خیابون … کنار دکه تلفن، کیرم تو مغزت با اون حواست” بعدا فهمیدم با گوشیه به قول خودش جنده خانوم اس داده بود. رفتم همونجا که گفته بود، دختره نزدیک20 دقیقه دیر کرد ولی اومد. منو که دید اومد جلو و گفت پس شادمهر کجاست؟ گفتم نتونست بیاد و منو فرستاد بیام ازتون معذرت خواهی کنم. گفت معلوم شد ازون لاشیاست، گفتم جانم! گفت ببخشین از دهنم در رفت. گفتم اگه میشه یکم مواظب دهن گرامیتون باشین. گفت اوفففففف چقدر مودب. گفتم من نه اهل دختر بازیم نه فوش. گفت بابا بیخیال یکم که اشکال نداره. گفتم از کم شروع میشه زیاد میشه. گفت چشم حواسمو جمع میکنیم. باخودم گفتم این از اوناشه که اگه رو ببینه منو میکنه عوض اینکه من اونو بکنم! واسه همین گفتم خب معذرت خواهیه دوستم قبوله؟ گفت باشه قبوله. گفتم خب من دیگه برم، بازم ببخشین که اینجوری شد. گفت کجا؟ گفتم خونه. خندید گفت منظورم این نبود، بیا باهم بریم دور بزنیم آخه حوصلم خیلی سر رفته. گفتم خوب کجا بریم؟ گفت هرجا. یکم فکر کردم و گفتم بریم. همونجا اتوبوس طرقبه سوار شدیم و رفتیم(بله درست حدس زدین، من ماشین ندارم). توراه کلی حرفیدیم و فهمیدم به کلی پسر تاحالا داده و کلی حال کرده. گفتم خوب هدفت ازین کارا چیه؟ گفت فقط میخوام حال کنم. خلاصه رسیدیم طرقبه و باهم کلی راه رفتیم و اینور اونر دور زدیم. حالا مگه بیخیال میشه. ای بابا، همینجور داشتیم قدم می زدیم و چیپس میخوردیم که دیدم رسیدیم جایی که هیچ آدمی دید نداره که ببینه چیکار میکنیم. گفت خوب نمیخوای یکم بشینی؟منکه خسته شدم. گفتم باشه بشینیم. نشستیم و دیدم یه جوری نگام میکنه. فهمیدم داره میخاره خراب! ساکت ساکت بودیم که یهو پرسیدتاحالابا کسی حال کردی؟ گفتم آره. گفت چه حسی داشت؟ گفتم خیلی باحال بود انگار رو ابرا بودم. گفت خوشبحال اون دختره! گفتم دختر نبود که. گفت مگه همجنس بازی؟ گفتم نه. گفت پس من کسخلم. گفتم چرا؟ گفت آخه میگی دختر نبوده، همجنس بازم نیستی، پس با کی حال کردی؟ گفتم با خودم. گفت کس نگو پسر. گفتم آخه تاحالا با هیچ کس سکس نکردم. گفت پس چرا منو مسخره می کنی؟ گفتم پرسیدی تاحالا با کسی حال کردی منم گفتم آره، نپرسیدی باکی. آخه من فقط جلق می زنم! گفت احمقی واقعا! گفتم بیخیال. ترجیح میدم جلق بزنم ولی ایدز نگیرم(این دلیلی بود که واسه خودم درست کرده بودم اما میدونستم دارم کس میگم). گفت حالا نمیخوای یکم مزه واقعی حال رو درک کنی؟ گفتم چرا ولی اگه یه دختر صفرکیلومتر گیرم بیاد! گفت مگه بنگاه ماشینه؟ هردوتا زدیم زیر خنده. دستمو گرفت گذاشت رو سینش و گفت یکم بمال. گفتم بیخیال شو. گفت تو حال نکن ولی من توکفم. کلی خواستم بیخیالش کنم ولی نشد. اجبارا گفتم باشه. شروع کردم مالیدن، وای که چه حالی داشت. کمکم داشت خوشم میومد. صورتشو آورد نزدیک و شروع کرد لب گرفتن. خیلی چندشم شد( چیکارکنم کس مغزم دیگه!). داشت حرفه ای لب می گرفت اما من کل حواشم به دستم بود. یواش یواش دستمو بردم پایینتر و رسیدم به کسش. حتی از رو شلوارم معلوم بود خیلی داغه. کیرم داشت بلند میشد. اونم خیلی رفته بود تو حس. کلی مالیدمش و اونم داشت کلی حال میکرد آخه همینجور که داشتم میمالوندمش نفس هاش عمیقتر شدن. از صدای نفس هاش منم شهوتی شدم و کیرم داشت بلند و بلندتر میشد. همینجور که میمالوندمش کم کم شلوارش داشت نمدار می شد. چند دقیقه بعد کل جلوی شلوارش خیس خیس شده بود طوریکه از روی شلوار قشنگ دستم خیس میشد. کیرم داشت شلوارمو جر میداد. تو ابرا بودم و رو زمین هیچی نمیتونست جای اون حال و برام بگیره. یهو یکی گفت پاشین! باخودم گفتم ای بابا اینجاهم مزاحم داریم؟ یارو دوباره با صدای خشن و بلند گفت پاشین، پاشین بریم کلانتری! جان؟ این دیگه کیه؟ سرمو برگردوندم دیدم یه ستفان با دوتا سرباز دارن به ما نگاه میکنن. کیرم با سرعت سرسام آوری سقوط آزاد کرد و گم شد، حتی جنازش روهم نمیتونستی پیدا کنی. گفتم جناب، جناب غلط کردم، بخدا دفعه اولمه، جناب غلط کردم. اونم گفت غلط کردی که کردی، به منم ربطی نداره، باید باباهاتون بیان ببینم به اونا ربط داره یانه! به دشتو پاش افتادم و گفتم بخدا غلط کردم، گه خوردم جناب، ولی دختره به پشمشم نبود و با گردن کلفتی میگفت مگه چه غلطی میتونن بکنن، ولشون کن بزار هرگوری می خوان ببرنمون. کماکان من داشتم غلط می کردمو گه می خوردم. تا نزدیکیای کلانتری ازمن گه خوردن بود و از دختره پشمیت کلانتری، انگار واسش عادی شده بود، اما اگه بابام میفهمید چیکار کردم همونجا تو کلانتری منو میکرد به مامورا هم میداد یکی یکدست حال کنن. خلاصه بعد از 15 ، 16 کیلو گه خوردن با چند هزار تومن منو ول کردن، اما دختره چون پررو بازی در میاورد بردنش. اینقدر خوشحال بودم که انگار دنیارو بهم دادن. با خوشحالی رفتم خونه و مثل پرنده ها داشتم پرواز میکردم که قسر در رفتم. اونشب همه از خوشحالی بیش از حد من تعجب کرده بودن و نمیدونستن اوضا از چه قراره و همه سعی میکردن بفهمن. منم با خوشحالی بعد شام رفتم تو تختم و از خوشحالی خوابم نمیبرد. یکی دو ساعتی بیدار بودم و بالاخره خوابم برد و تو خواب چندباری با چند تا دختر سکس کردم و ارضا شدم. فرداش شادی اومد دم در خونه. تا درو وا کردم و چشمم بهش افتاد یقشو گرفتمو چسبوندمش به دیوارو گرفتمش زیر بار فحش. گفت چیه پریودی امروز؟ گفتم آره لاشی. ریدم به حلقت با اون آبجیت. گفت آبجی جندم نه آبجیم! گفتم همون. گفت باز کی ریده به اعصابت؟ گفتم مامورا. چشاش گرد شد و گفت چی؟ گفتم آره کونده، دیروز رفتم و … همه رو براش تعریف کردم و اونم بااشتیاق گوش می کرد. به محض اینکه رسیدم به قسمتی که مامورا اومدن و تعریف کردم همچین زد زیر خنده که انگار یه جک سکسی شنیده. گفتم ریدم به حلقت که اینقدر گهی! گفت خوب بقیش چی؟ بقیشم گفتم. گفت چجوری شد تورو ول کردن؟ گفتم 17، 18 کیلو گه خوردم بعلاوه همه پشمای ستوانه و دوتا سربازا! گفت خوشمزه بود؟ پاشدم که یقشو بگیرم گفت هوش بابا یه چیزی گفتم، حالا پاشو بریم یکم دور بزنیم حالت بیاد سرجاش. پاشو. پاشو دیگه. بعدا فهمیدم که اون کلانتری قبلا هم دختره رو گرفتن و اونروز هم چون کسی غیر از چندتا سرباز و همون ستوانه نبوده اونا هم کلی حال کردن و هرکدوم یه راه رفتن رو دختره و بعدشم ولش کردن، اونم که از خداش بوده و حسابی بهش خوش گذشته، فقط من 17،18 کیلو گه و یه عالمه پشم خوردم!!!!! کیرم دهنت شادی!
0 views
Date: May 2, 2018