افشين هستم از مركز تهران اين داستاني كه ميخوام براتون تعريف كنم واقعي است تقريبا سالي ميشه ازدواج كردم خودم و همسرم كارمند هستيم شب هاي اول ازدواج همسرم از ترس با من سكس نميكرد تا بالاخره با هزار ترفند تونستم بعد از شب با اون سكس كنم قابل ذكر كه كير من خيلي درازه و همين درازي باعث درد و فرياد اون ميشد و هر شب فريادهاي همسرم محله را برميداشت چند شبي گذشت ناگفته نماند كه در همسايگي ما يك زوج ديگري زندگي ميكردند كه چند سالي ميشد با هم ازدواج كرده بودند كه همسرش اغلب ماموريت بود يك روز كه من از بدحالي سرماخوردگي نتونستم به سركار بروم و در خانه تنها ماندم تقريبا نزديك ظهر شده بود كه فكرهاي شيطاني به سرم اومد ميدونستم كه همسايمون تنهاست اونم توي تنهاييش آواز ميخوند صداش از ديوارهاي باريك قابل شنيدن بود يك ساعتي كه گذشت حالم بدتر شد تا تصميم گرفتم در واحدشون رو بزنم نقشه كشيدم رفتم در واحدشون رو زدم در رو باز كرد با همون لباسهاي توخونه در رو باز كرد هول و دستپاچه شدم گفتم ببخشيد يه كم روغن داريد آخه همسرم خونه نيست منم نميدونم روغن رو كجا گذاشته ميخواستم ناهار درست كنم اونم گفت چند لحظه صبر كنيد الان براتون ميارم همين كه رفت من از لاي در توي خونه رو ديد زدم و بعد از يك دقيقه با يه كاسه پر از روغن اومد من هم تشكر كردم و در رو بست و رفت نقشه ام عملي شده بود آخه فقط ميخواستم بهش ندايي داده باشم كه من تنهام يك ساعتي گذشت زنگ واحدمون به صدا در اومد رفتم در رو باز كردم ديدم همسايمونه با يه حوله تني از من ميپرسه كه آب شما هم سرد شده من يه مكثي كردم آخه جاخورده بودم بعد از چند ثانيه گفتم بزار ببينم روفتم توي آشپزخونه شير آب رو باز كردم و حالم خيلي بد شده بود راست كرده بودم خيلي كيرم بلند شده بود جوري كه ديگه نه حواسم به آب بود نه چيز ديگه اي فقط حواسم به اين بود كه كيرمو چجوري ميزونش كنم كه آبروم نره خلاصه با همون وضعيت بد رفتم دم در تا منو ديد كه قرمز شده چشمش به پايين افتاد با صداي تقريبا بلند گفت واوووووو منم هول شده بودم با دستپاچگي گفتم بفرماييد تو اينجوري بده همسايه ها ببينن فكر بد ميكنن منم شير آبو باز گذشتم ببينم سرده يا گرم آخه ما هر دومون ميدونستيم براي چي درخونه يكديگه ميريم ازم پرسيد آخه همسرتون اون كي مياد گفتم يا ساعته ديگه اومد تو تا در رو بستم حوله رو در اورد و گفت من در حسرت فريادهاي همسرت دارم ديوونه ميشم جا خوردم هم از ديدن بدن لختش هم از حرفي كه زده بود اومد سمتم من قفل كرده بودم رنگ و روم پريده بود ديدم شلواركمو داره در مياره و ميگه زود باش تا چشمش به كيرم خورد جا خورد گفت حق داره بيچاره حق داره همسرت همينو گفت و كيرمو در دهان گرفت و خورد هي خورد داشت حالم بد ميشد كه من بلندش كردم و بردمش روي تخت برعكس هم خوابيديم من كسشو ميخوردمو اونم كيرمو تا اينكه گفت ميخوام بكني تو كسم گفتم آخه دردت مياد گفت عاشقشم خلاصه من به پشت خوابيدمو اونم اومد روم نشست اولش تا نيمه ميومد تا حالش خيلي بد شد و تا دسته كيرمو تو كسش فرو ميكرد دلشو گرفته بود و فرياد ميزد ديدم آبم داره مياد بهش گفتم داره آبم مياد گفت بريز اون تو گفتم آخه گفت آخه بي آخه بريز تو من از شوهرم بچه دار نميشم ميخوام از تو يه بچه داشته باشم ترسيدم اما ريختم اما خوشبختانه بچه دار نشد بعد از سكس گفت خوش به حال زنت كه همچين كيري انتظارشو ميكشه داشت ميرفت گفتم اون قدرشو نميدونه اگه تو قدرشو ميدوني من در خدمتم نوشته
0 views
Date: July 15, 2018