عمادم 24 ساله هیکلم معمولیه زیاد گنده نیس ولی سه چهار سالی هس ورزش میکنم و بدنم خوش فرمه پوستم سبزه و قد 174 یه دختردایی دارم به اسم نگار که از اول ازش خوشم میومد یه دخترسفیدپوست با مووهای قهوه ای روشن وقدمتوسط وسینه های خوش فرم و سربالا از من سه چار سالی بزرگتر بود ازدواج کرده بود و بچه داشت اما من هروقت اینو میدیدم ناخودآگاه خیره می شدم بهش و فکرای ناجور به سرم میزد دست خودم نبود خودشم بی تقصیر نبود یادمه اوایل ازدواجش چون خونه مون با هم فاصله ای نداشت هرازگاهی که چیزی لازم داشت و شوهرش ماموریت بود به من میگفت میرفتم براش می خریدم اما وقتی می بردم براش همیشه با لباس راحتی میومد درو باز می کرد تاپ شلوارک می پوشید که چسب تنش بود هر دفه هم یه رنگ رنگهای خاص و خوشگلی هم می پوشید و بهم تعارف میکرد برم داخل و یه چایی باهاش بخورم ولی من روم نمی شد و نمی رفتم و به همون دید زدن اکتفا می کردم گذشت تا اینکه ما به یه شهر دیگه اومدیم بخاطر کار پدرم و ازش دور شدم دپرس دیگه داشتم کلا فراموشش میکردم تا اینکه یه روز یه کاری پیش اومد و رفتم شهرشون کوله مو برداشته بودم و قرار بود دوسه روزی خونه ی دوستام بمونم با خودم گفتم یه سری هم به نگار میزنم می بینمش رفتم و روز اول خونه ی دوستم بودم و درگیر کارام که نشد ببینمش روز دوم که تو خیابون بودم نگارو شوهرشو دیدم که اینم بگم اختلاف سنیش با شوهرش خیلی زیاد بود سلام و احوال پرسی کردیم و گفت باید واسه ناهار بیای خونه مون گفتم نمیشه پیش دوستمم و اینا گفت دیگه شام جایی قول نده گفتم چشم خوش تیپ کردم و واسه شام رفتم خونه شون شام خوردیم گپ زدیم و بچش کتاب درسیاشو آورد و تو درساش بهش کمک کردم و تا به خودم اومدم دیر وقت شده بود ساعت 2 نصفه شب خواستم برم نزاشتن و تو اتاق بچه شون سهیل خوابیدم دوساعتی نگذشته بود که یه سری سرو صداها شنیدم انگار داشتن دعوا میکردن خواستم برم اما روم نشد و خودمو به خواب زدم و یه ساعتی گذشت و ساکت شدن خوابم برد تا ساعت هفت که دیدم نگار اومد و سهیل و صدا زد که بره مدرسه منم بیدار شدم گفت ببخشید بیدارت کردم عماد جان شرمنده دیشبم نتونستی بخوابی گفتم نه این ج حرفیه خوب خوابیدم سهیل که آماده شد منم پا شدم که آماده شم برم که یه دفه نگار دستمو گرفت برق از چشام پرید گفت عماد جان بمون صبونه بخوریم باهم بعد برو گلوم خشک شد قلبم تند میزد گفتم باشه و رفت روی تخت سهیل خوابم برد تا ساعت 9 یه دفه پا شدم دیدم خونه جقد ساکته بلند شدم رفتم تو حال دیدم کسی نیس شوهرشو صدا زدم آقاااا سعید جوابی نشنیدم یهو نگار گفت جان تو دلم گفتم وای داستان داریم ظاهرا رفتم سمت آشپزخونه و دیدم نگار چه نگاری با یه لگ ورزشی چسب و یه بلوز نیم تنه خوشگل موهاشم رها کرده بود روی سینه هاش و شونه هاش که آفتاب که از پنجره به موهاش میخورد می درخشید داشت صبونه آماده میکنه تا اون روز کونشو این شکلی ندیده بودم واقعا خوش فرم و خوشگل بود فهمید خیره شدم بهش خندید و گفت عمااااد کجایی یهو دلم ریخت گفتم جان ببخشید حواسم نبود چی شده گفت چی شده هیچی برو دست و روتو بشور صبونه بخوریم باهم رفتم دسشویی کیرم راست شده بود ناجور دست و رومو با آب یخ شستم و یکم آروم شدم و رفتم سر میز صبونه شرو کردیم به خوردن و گپ زدن دلش خیلی پر بود تا گفتم با شوهرت اختلاف داری نگار دستش خورد به شیشه ی مربا و یکم مربا ریخت روی شلوارش گریش گرفت و شروع کرد به درد و دل کردن و از مشکلاتش گفت دلم براش سوخت و از جام پا شدم و رفتم پشت سرش شرو کردم به نوازش کردنش شونه هاشو می مالیدم موهاشو نوازش میکردم و بهش دلداری میدادم تا یکم آروم شد از بالای سرش چشمم خورد به چاک سینش و دوباره گر گرفتم و رفتم وسایل صبونه رو جم کردم و رفتم تو حال نشستم و خونه پر شده بود از سکوت نگار یهو گفت عماد میخام لباس بشورم تی شرت و شلوارتو بده بشورم دو روزه تنت کردی کثیف شده گفتم نه ممنون گفت بهت میگم لباساتو بیار هم بیا این لباس شویی رو ببین چ مرگشه همه چیش خارجگی نوشته نمی تونم بفهمم روی کدوم باید روشنش کنم دیگه دلو زدم به دریا و رفتم آشپزخونه یه سبد جلوی نگار بود که توش فقط دوسه تا سوتین و شرت خوشگل و خوش رنگ بود گفتم اینارو میخای بشوری گفت آره دست انداخت دور کمرم و تی شرت منم درآورد و انداخت تو لباس شویی بعدش دست کشید روی سینه هام و و بازوم گفت فک نمیکردم بدنت اینقد خوشگل باشه عماد به خنده گفتم خب شلوار خودتم کثیف شده دیگه مربا ریخته روش اینم بنداز بشوره یه خنده ی کوچولو کرد و یهو شلوارشو کشید پایین و درآورد شاخ درآوردم شلوارشو انداخت تو لباس شویی و دست انداخت شلوار منم کشید پایین و درآورد و انداخت توش و درو بست شرتشو که دیدم که کیرم بدجور سیخ شد یه شرت اسپرت توری فوق العاده سکسی و خوشگل تنش بود که کونش مث یه مروارید می درخشید توش مات مونده بودم که یهو نگار خم شد کلا و گفت ببین عماد روی کدوم حالت بزارم بشوره تمیز شه جوری خم شد که کونش چسبید به کیر من دیکه طاقت نیاوردم و با دستام کونشو گرفتم و کیرمو چسبوندم بهش و دستم و بردم زیر سینه هاش از پشت بغلش کردم و دم گوشش گفتم امروز یه کاری کنم غصه هاتو فراموش کنی برگشت سمت من و لباشو چسبوند به لبام یه لب طولانی و عمیق بعدش گفت امروز به آرزوم میرسم بغلش کردم و بردمش تو اتاق خوابشون و انداختمش روی تخت دو نفره شون افتادم روش و بلوز و سوتینشو دراوردم وااااااااااااای سینه هاش که افتاد بیرون تازه فهمیدم غافل بودم شرو کردم به مکیدن سینه هاش و آروم آروم بوسشون کردم و اومدم پایین نافشو بوسیدم و رسیدم به شرتش که خیس بود پاهاشو دادم بالا و شرتشو درآوردم چی می دیدم یه کس تمییییز و صورتی و نااااز که انگار دست نخورده زبونمو چرخوندم دور کسش و شرو کردم به زبون بازی که آهش رفت به آسمون انگشتمو با آب دهن خودش خیس کردم و دادم تو کسش یواش یواش فرو میکردم و در میآوردم به خودش می پیچید از لذت یه دستم به سینه هاش بود و یه دستم به کس خوشمزززش اونقد بازی کردم که ارضا شد و شرو کرد به لرزیدن چن ثانیه ولش کردم تا به خودش اومد رفتم دوباره سراغش لب گرفتم و گفتم خوبی عزیزم گفت تاحالا هیچوقت اینقد خوب نبودم منو برگردوند و به پشت دراز کشیدم و شرتمو درآورد و گفت آخ جون شرو کرد به لیس زدن منم تماشاش میکردم و باموهاش بازی میکردم یکم که ساک زد گفتم شیش و نه شیم برش گردوندم شرو کردیم و مشغول شدیم جفتمون تو آسمونا بودیم دو سه دقه بیشتر نشد که ارضا شدم و آبم پاشید تو دهن نگار و اونم رفت همه رو تف کرد چن دقه طول کشید تا برگرده منم ارضا شده بودم و حس پشیمونی داشت بهم دست میداد اعصابم به هم ریخت و تا خواستم لباس بپوشم برم دیدم نگار اومد داخل اماااااااا شاخ در آوردم یه ست لباس سکسی خفن یه ساپورت توری نازک خوشگل که کسش از زیرش معلوم میشد و یه کفش پاشنه بلند قرمز پوشیده بود و با ناااااز راه میرفت و میومد سمت تخت گفتم نگار چرا یهو اینجوری شدی گفت میدونم بعد ارضا دوسداری نداری ادامه بدی واسه همین حق با نگار بود با این کارش اساسی تحریک شدم و انگار نه انگار که ارضا شده بودم کیرم مث سنگ شد نگار اومد رو تخت و حالت داگی گرفت و منم حشری تر شدم یه زبون روی کسش کشیدم و ساپورتشو جر دادم و یه تف انداختم سرکیرم و بی برو برگرد فرو کردم تو کسش که یه جیغ بلند زد دستم و گذاشتم جلو دهنش و شرو کردم به تلمبه زدن صدای شالاپ شولوپ پیچیده بود تو اتاق کیرمو دراوردم و برش گردوندم بوسش کردم و پاهاشو گذاشتم رو شونم و شرو کردم به زدن تصویر پاهای ناز و سفیدش تویه ساپورت توری نازک و کفشای قرمز خوشگلش که روی هوا بود دیوونه کننده بود محکم تا ته فرو می کردم تو کس لیز و داغش تصورشم نمیشه کرد ک چ حالی بود در حال تلمبه زدن لبام قفل لباش بود که یهو تنش گر گرفت و لرزید و آب از کسش زد بیرون و پاشید روم نفس نفس میزد و آآآآه می کشید گفتم خوبی نگار خندید و گفت خفه شوو و دراز بکش دراز کشیدم اومد نشست روی کیرم وااااااااای همینکه کیرم یهو تا ته کسش رفت رفتم فضا سوار من شده بود و انگار اسب سواری می کرد مث دیوونه ها بالا پایین می پرید و موهاشو این ور و اون ور میداد چه صحنه ای بود هیچوقت یادم نمیره دیگه داشتم ارضا می شدم همون حالت بغلش کردم و برش گردوندم و رفتم روش و با تمام قدرت تلمبه میزدم آآآآه میکشید و میگفت دانیال دوست دارم کسمو جر بده آبتو بریز توش حسابی حشری شده بود حس کردم داره آبم میاد کیرمو درآوردم و آبم پاشید روی صورتش و دهنش به دستمال بهش دادم صورتشو پاک کردم ولی هنوز تموم نشده بود اومدم پایین زبونمو گذاشتم روی کسش و دوباره شروع کردم به خوردن و دو انگشتی فرو کردم تو کس خیسش و بازی دادم چن تا جیغ کشید و ارضا شد و حسابی بدنش لرزید چشماشو بسته بود و از لذت به خودش می پیچید رفتم روی تخت کنارش خوابیدم بغلش کردم نوازشش کردم بوسش میکردم یهو چشمم به ساعت خورد 11 شده بود خیس عرق بودیم نگار که حال تکون خوردن نداشت ولی من سریع رفتم یه دوش گرفتم و لباسامو جم کردم خواستم قبل اینکه پسرش بیاد بزنم بیرون آماده که شدم رفتم دیدم نگار با همون لباس روی تخت خوابش برده و گیج و منگه رفتم کنارش کفشاشو درآوردم ساپورتش و لباسشم همینطور لخت لخت شد دوباره هوس کردم اما دیگه نمیشد رفتم از آشپزخونه آب پرتغال آوردم براش بیدارش کردم یه لب ازش گرفتم لیوانو دادم دستش یهو خودشو تو آینه دید دستشو گذاشت روی کسش خجالت کشید منم گفتم دوست دارم نگار خداحافظ هیچی نگفت منم زدم بیرون نشستم تو پارک چند تا سیگار کشیدم پشیمون بودم اما دیگه چ فایده از اون موقع دیگه ندیدمش همین نوشته
0 views
Date: August 23, 2018