گاییدن کون افسانه

0 views
0%

این داستان که می خوام تعریف کنم مال سه سال پیشه درسم تازه تموم شده بود و دفاعمو کرده بودم تابستون بود و اخر بیخیالی و بیکاری من دوران دانشجویی یه خونه مجردی داشتم تهران که اونجا میموندم درسمم که تموم شد تابستون مدرک و کاراموزی رو بهونه کردم و برنگشتم خونمون یکی از رفیقای باحال دوران دبیرستانمو دعوت کردم که ادم خیلی شوخ و اهل حالی بود که یه دو ماه بیاد تهران خوشگذرانی خلاصه مهدی اومد کلی هم با خودش مشروب اورده بود می گفت یکی از دوستاش قاچاقی اورده خونه اینا انبار کرده اینم تا میتونه میزنه به بدن منم کلی استقبال کردم چون خودم خیلی گرون مشروب می خریدم خلاصه این مهدی خوره ابجو بود من خودم زیاد با طعم مشروب حال نمی کنم ترجیح می دم یه چیزی بخورم که زود اثر کنه به خاطر همین زیاد ابجو نمی خورم از بد شانس ما گویی خدا می خواست بزاره کونمون زد و مهدی مریض شد یه چند روز گفتیم چیزی نیست حالش خوب می شه ولی نشد که نشد اخرش من دیدم حالش خیلی بده بردمش بیمارستان خلاصه بعد از چند تا تست و ازمایش و … معلوم شد که مشروبی که خورده به کلیش حساسیت داده مسمومش کرده چی شده کلیه هاش نارسایی داده خلاصه مهدی رو تو بخش نفرولوژی بیمارستان که همون بخش داخلی کلیه باشه بستری کردند منم قسم داد که چیزی به خانوادش نگم. کونم داشت بدجوری می سوخت می خواستم حال کنم الان باید شبا بیدار می موندم سوند این کونی رو خالی می کردم ولی همون خدایی که کون ما گذاشته بود خواسته بود که ما هم کون یکی دیگه بزاریم مهدی اوره و کراتین خونش بالا بود همیشه خواب بود از شانس ما هم اولا یه اتاق دو نفره نصیبمون شده بود دوما بخش مختلط بود و کلی همراه زن که پیش بیمار می موندن اکثرا بدبخت بیچاره هایی بودن که اگه کیسه هم سرشون می کردی نمی تونستی بکنیشون ولی همون روز یه مریضو اوردن که همراهش عالی بود قیافش دهاتی می زد ولی یه دهاتی که حسابی لاغر و خوشگل و بلند قد بود قیافشم بدک نبود ولی بدنش شبیه مدلای فشن تی وی بود کونشم یعنی خدا بده برکت قلب کیرتو به طپش مینداخت من نسبتا بلند قدم دختره یه نمه از من کوتاه تر بود موهاشم خیلی بد مش کرده بود که مثلا بلاند بشه ولی کلا چیزه توپی بود کمر باریک کون بیست پاهای خوش فرم و دراز بلند قد قیافه خوب ساده و دهاتی فقط حیف که سینه هاش کوچیک بود خلاصه اتاق این بدبخت اتاق کناری ما بود اینا هم یخچالشون کار نمی کرد به خاطر همین میومد اب میوه و کامپوتو این جور چیزا رو می ذاشت یخچال ما این که خم می شد وسایلشو بزاره تو یخچال کونشو قمبل می کرد من راست می کردم و قربون صدقشو می رفتم البته اوون قدر هم کس و کون ندیده نیستم به هر حال چهار سال خونه مجردی هر کس مغزی هم چند نفرو تور میزنه ولی تو بیمارستان تو اون محیط تو اون بی کس و کونی واقعا لعبتی بود منم عز همون روز اول باهاش دوس شده بودم و لاس می زدم خیلی ساده بود فک کنم یه جورایی به چشمه شوهر احتمالی هم به من نگاه می کرد خلاصه کم کم باهاش گرم گرفتم به بهانه ماساژ حسابی پاهاشو مالیدم پاهاشو گذاشته بود بغل من منم راست کرده بودم خلاصه مخصوصا چند بار کف پاشو مالیدم به کیرم از رو شلوار مشخص بود فهمیده خیلی تابلو بود صورتش هم که داغ کرده بود ولی چیزی نگفت همون روز باز هم که اومد اتاق ما یه چیزی رو از یخ چال ورداره من هم فوری رفتم یه چیزی رو بردارم از یخچال یه دستمو گذاشتم رو کونش و یه انگشتی کردم بازم چیزی نگفت فهمیدم که اره دیگه حله کم کم دستاشو می گرفتم دستمو میزاشتم رو روناش بعد کم کم می مالوندم تا اینکه مرحله مالیدن به کس و کون و سینه و رسید و گذشت و دست به زیر لباس و چلوندن سینه و انگشت کردن کس و کون هم رسید ناکس نوک سینه هاش خیلی خوشرنگ بود فقط می خواستی بگیری تو دهنت مک بزنی تا قرمز قرمز بشن البته اونم کیر منو میمالید و کم کم روش باز شد و دستشو میکرد تو شرتمو برام جق میزد کیرمو لیس میزد و ماچ ابدارمی کرد منم بلیزشو میدادم بالا سینه هاشو میخوردم یا از رو لباس کیرمو به کس و کونش می مالیدم و … تا این که شب جهارم شد داشت یادم میرفت تخت دوم ما هم یه بنده خدایی بود که مثله مهدی تقریبا همیشه جایی بین خواب و اغما بود حدودای شصت هفتاد سال سن داشت یه پیرمرد بود که همراه هم نداشت تخت ها هم جوری بود که زیاد دید نداشت منم برش می گردونم طوری که روش به سمت ما نباشه وما عملیات کس مالی رو با خیال راحت انجام بدیم مهدی هم فاکتورای خونش پایین نمی یومد راضی هم نبود بره دیالیز اب درمانیش می کردن فقط تو سوند میشاشید بلکه کلیه هاش دوباره شروع به کار کنن بد می ترسید گندش دربیاد بیشتر از اینکه کلیه هاشو از دست بده از این میترسید که خانوادش بفهمند چیکار کرده یه کس مغزی بود به هر حال ما که تو کار خودمون بودیم و کس می مالوندیم شب چهارم بالاخره پسره این پیرمرده پیداش شد اومد اینو ترخیص کرد برد به یه بیمارستانه دیگه که امکاناتش بیشتر بود عالی شد یعنی اون شب دیدم فرصت بهتر از این نمیشه و تصمیم گرفتم دختره رو بگام میدونستم پرده داره ولی به قدری به من اطمینان داشت که از کون مطمئن بودم اگه اصرار کنم میده ساک هم که میزد برام کیرمو ماچ می کرد و می کرد تو دهنش ولی اصلا این کاره نبود دندوناش اذیت می کردن البته روز اخر بهتر شده بود دختری که بلد نباشه ساک بزنه هی دندوناش کیرتو اذیت کنه مزه سکسو می پرونه یا باید یاد بگیره یا کلا بیخیال اورال سکس بشی خوشبختانه تا روز موعود یه کم یاد گرفته بود تا این که بالاخره شب چهارم شد و تصمیم گرفتم اون شب من اینو از کون و دهن بگام خودشم بد بگام بد حشرم بالا زده بود از دست مهدی هم عصبانی بودم باید سر یکی خالی می کردم اسم دختره هم خیلی عجیب بود یعنی من اولین بار بود چنین اسمی میدیدم افسانه که اوون شب شد خانوم کون پاره همین که اومد اتاق در اتاقو بستم سرم و دارو های مهدی رو هم داده بودن خیالم از بابت پرستار تخت بود

Date: May 11, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *