اسمم نویده زنم اسمش مهینه ما شش ساله عروسی کردیم مهین لاغر وکوچولوئه کمرش باریک وباسنش یکم پهنه ما زندگی خیلی خوب وآرومی داشتیم خیلی همدیگه رو دوست داشتیم هیچوقت فکر نمیکردم مهین یه روز بهم خیانت کنه انقدر بهش اعتماد داشتم که تو لباس پوشیدن ازاد بود جلوی مهمونا راحت بود تو عروسیا لباسای کوتاه ولختی میپوشید منم ازش مطمئن بودم تا اینکه احساس کردم مهین دیگه اون دختر شاد وسرزنده نیست همش تو خودشه تا تلفن زنگ میخوره مضطرب میشه یه روز تلفن زنگ خورد من برداشتم قطع کرد دوسه دفعه دیگه زنگ خورد تا برمیداشتم قطع میکرد رفتم دستشویی صدای زنگ تلفن اومد مهین جواب داد اینبار طرف قطع نکرد حدس زدم مزاحم مهین شده شنیدم مهین اروم میگفت نمیشد نوید جواب میداد تورو خدا دست از سرم بردار من دیگه شوهر کردم اقا مهدی نمیتونم تا اومدم مهین تلفن رو قطع کرد پرسیدم کی بود گفت دوستم زهرا بود شک کردم فرداش رفتم یه دستگاه ضبط مخفی تلفن خریدم کارگذاشتم فردا از سرکار برگشتم مهین نبود صدای ظبط شده رو گوش کردم حدود بیست تا تماس بود مال اشنا ها بود ولی یکیشون غیر عادی بود مکالمه این بود الو منم مهدی چرا جواب نمیدی مگه قرار نبود دیروز بیای خونه ما مث اینکه میخوای همه چیو به شوهرت بگم کونتو پاره میکنم یبار دیگه سرکارم بذاری مهین بخدا آقا مهدی نشد مامانم خو نه ما بود مهدی فردا ظهر میام خونه تون شوهرتم که نیست شب میاد قطع کرد از تعجب شاخ دراورده بودم مگه امکان داره مهین من خیانت کنه تا صبح نخوابیدم همش تو فکر بودم صبح موقع رفتن سرکار گفتم عزیزم من امروز کارم زیاده دیر میام تو شام بخور نقشه کشیدم چطوری برگردم خونه مهین نفهمه میخواستم با چشای خودم ببینم ظهر رفتم سمت خونه دیدم مهین داره میره بیرون وایسادم وقتی رفت رفتم تو خونه ما ویلاییه رفتم زیرزمین قایم شدم بعد نیمساعت مهین برگشت بعد یه ربع دیدم صدای زنگ خونه اومد مهین رفت درو باز کنه چادر رو سرش بود درو باز کرد دیدم یه پسره هیکلی اومد تو گفت تنهایی مهین گفت اره تروخدا اقا مهدی بیخیالم شو مهدی با عصبانیت چادر مهینو از سرش انداخت مهین یه تاپ و دامن کوتاه تنش بود مهدی از پشت دستشو گذاشت رو کون مهین گفت برو تو که دارم میمیرم از پله ها رفتم بالا پشت پنجره گوشه پرده باز بود میتونستم تورو ببینم مهین داشت به مهدی میگفت منکه بهت پول دادم دیگه چی میخوای مهدی گفت منکه گفته بودم اگه برگردم بفهمم با کس دیگه عروسی کردی بیچاره ات میکنم مهین گفت گذشته رو ول کن دیدی که خانواده ام اصلا راضی نبودن باتو ازدواج کنم میگفتن خلافکاره دخترمونو بدبخت میکنه تقصیر اون خواهر جنده ومامان لاشیت بود خواهرت چون نگاییدمش پشت من حرف زده رفت سمت مهین نشست رو مبل پهلوش دستشو برد رو سینه مهین دست دیگه اش رو هم برد زیر دامنش مهین گریه میکرد مهدی شلوا شو دراورد کیرشو اورد بیرون کیر خیلی کلفت و بزرگی داشت اورد نزدیک دهن مهین گفت بخور مهین با ترس دهنشو باز کرد سرش بزور میرفت تو بعد از چند دقیقه که کیر مهدی رو ساک زد مهدی خوابوندش شورت مهینو دراورد خوابید روش مهین دربرابر مهدی مثل یه بچه بود زی مدی گم شده بود مهدی از رو مهین بلند شد سر کیرشو تف زد پاهی مهینو باز کرد سر کیرشو گذاشت تو کوس مهین یه فشار داد مهین جیغ زد مهدی گفت یواش جنده الان همه میفهمن تازه سرشو کردم تو دستشو گذاشت رو دهن مهین که صداش درنیاد بعد فشار داد تو مونده بودم کیر به اون بزرگی کجای مهین میره مهین داشت درد میکشید مونده بودم چیکار کنم برم تو یا نه مهدی دستشو از دهن مهین برداشت مهین اروم شده بود جیغ نمیزد انگار خودشم خوشش اومده بود مهدی گفت دیدی خودتم حال میکنی تندتر تلمبه زد یه ربع که مهینو گایید ابشو ریخت رو سینه مهین مهین خواست بلند شه مهدی گفت کجا هنوز تموم نشده برگرد مهینو دمر خوابوند یه بالش گذاشت زیر شکمش فهمیدم میخواد از کون بکنه من تاحالا مهینو از کون نکردم میگفت دوست ندارم خیلی درد داره مهدی چطور میخواست بکنه تو کون مهین اون کیر واسه کون مهین خیلی بزرگ بود حتما جر میخورد مهدی به کیرش کرم زد با انگشتش با کون مهین بازی میکرد گفت یاد دوران مدرسه بخیر اولین باری که اومدی خونه مون از پشت کردمت یک ساعت طول کشید تا کیرم رفت تو کونت خودتم تعجعب کرده بودی چطوری کیر به ای کلفتی رفته تو کونت بعد هفت هشت بار که کردمت دیگه عادت کرده بودی راحت میرفت تو ببینم هنوز همونجوریه مهین گفت اونموقع باهم دوست بودیم میخواستیم عروسی کنیم بخاطرت دردو تحمل میکردم مهدی کیرشو گذاشت دم سوراخ مهین مهین خردشو جمع کرد گفت تورو خدا یواش مهدی تا ته کرد تو مهین دستاشو میکوبید زمین مهدی بسه درش بیار مهدی تندتر تلمبه میزد بعد اروم خوابید رو مهین فکر کنم ابشو خالی کرد تو کون مهین موقع رفتن گفت خیلی حال داد پنجشنبه خونه دوستم خالیه بیا تا صبح پیشمون مهین گفت مگه نگفتی این اخرین باره زندگیم خراب میشه تورو خدا ولم کن مهدی گفت ساکت هرچی گفتم میگی باشه وگرنه به شوهرت میگه قبل از اون زیر من بودی تازه ازت فیلمم دارم بعد رفت مهین رفت تو منم یواشکی زدم بیرون شب برگشتم خونه مهین بیحال بود به روی خودم نیاوردم گفتم عزیزم امشب یه سکس باحال کنیم گفت ببخشید پریودم از صبح چندروز بعد داشتم صداهای ضبط شده رو چک میکردم دیدم مهدی داره میگه فردا عصر یادت نره خونه مرتضی رو که بلدی ساعت پنج بیا مهین گفت نمیتونم کاردارم مگه من جنده ام که دوستتم بخواد منو بکنه مهدی گفت کاری ندارم اگه نیای بخدا ابروتو میبرم شب به مهین گفتم میای فردا بریم خونه مامانت غروب بریم اخر شب بیایم مهین گفت نه عصر وقت دکتر دارم ساعت چهارونیم حاضرشد بره بیرون گفتم میخوای برسونمت گفت مرسی خودم میرم تعقیبش کردم رفت دم یه خونه درزد یه پسره درو باز کرد مهین رفت تو نمیتونستم برم تو همونجا وایسادم ببینم چی میشه بعد دوساعت دیدم درباز شد مهین اومد بیرون مهدی زیر بغل مهینو گرفته بود معلوم بود مهین بیحاله فکر کنم بدجوری گاییده بودنش بزور راه میرفت منم پشت یه ماشین قایم شده بودم چند لحظه بعد یه ماشین اومد جلوی درشون وایساد آژانس بود مهینو سوار کرد اورد دم خونه مون منم بعد یه ربع برگشتم خونه دیدم مهین رو تخت دراز کشیده پرسیدم رفتی دکتر گفت اره الان برگشتم الان برات چای میارم بزور بلند شد موقع راه رفتن پاهشو ازهم باز کرده بود پرسیدم چی شده گفت دوتا آمپول قوی زدم جاش درد میکنه خواستم بگم کیرشون کلفت بود جر خوردی میدونستم مهین خودش راضی به اینکار نیست بزور مجبورش کرده میخواستم ببینم خودش میگه بهم یانه بعدها فهمیدم که مهدی چند بار دیگه هم مهینو برده با دوستاش کردن خلاصه بعداز کلی جنگ ودعوا طلاقش دادم نوشته
0 views
Date: August 23, 2018