گریه های بی تاوان

0 views
0%

من اسمم رویاست الان نوزده سالمه و این داستان که البته واقعی هستش مربوط میشه به وقتی چهارده سالم بود قد من صدو هفتاد و چهار و پنجاه کیلو وزن دارم و سینه هام سایز هشتاد وپنجه تقریبا توجه هر مردی و به خودم جلب میکردم خیلی کم رو بودم ولی همه فکر میکردن مغرورم بخاطر همین خیلیا برای شاخ شکستن میخواستن تورم کنن ولی رو نمیدادم همه چیز خوب بود تا وقتی مجبور شدیم خونمون رو عوض کنیم رفتیم یه محله جدید ظاهرا از جاهای کثیف شهر بود و ما خبر نداشتیم هنوز مدت زیادی نگذشته بود که پسر همسایه رو به رویی شروع کرد به پیشنهاد دوستی دادن یه هفته که گذشت کم کم تهدیداش شروع شد نمیترسیدم شایدم مهم نبود یه مدن با تهدید ادامه داد تا اینکه یه روز خواستم برم مدرسه از خونه که امدم بیرون دوستش بهم گفت سریع برگرد خونه به حرفش گوش ندادم راه افتادم رفتم هنوز به سر کوچه نرسیده بودم که سعید راهمو بست گفت باید سوار ماشینش بشم بدون توجه به حرفش خواستم از کنارش رد بشم که هولم داد و سرم خورد به ماشینش یه کم سرم گیج رفت و چشام سیاهی ميرفت درست و حسابی که به خودم اومدم دیدم تو یه خونه تیمی هستم با هشت تا پسر اولش لجاجت کردم که باید برم مدرسم دیر میشه و اینا حرفا نمیذاشت شروع کردم به گریه فایده نداشت هولم داد سمت اتاق اول چادرمو در اورد میخواستم از دستش در برم با یه سیلی منو انداخت رو زمین اومد رو سینم نشست و گفت امروز تا ندی نمیذارم از اینجا بری مقنعه رو دراورد موهامو باز کرد گریه میکردم و بهش چنگ مینداختم ولی انگار تاثیری نداشت روش رفت پایین تر و میخواست دکمه های مانتومو باز کنه جیغ زدم ولی فورا زد تو دهنم نذاشت حرف بزنم بقیه لباسمو تو تنم پاره کرد افتاده بود رومو با ولع سینه هامو میک میزد بعد پاهامو داد بالا و گذاشت دم کسم گفتم دخترم و قسمش دادم کاریم نداشته باشه خندید گفت خوب زن شو اشکالش چیه یهویی کیرشو تا ته داد تو همه بدنم درد گرفته بود میخواستم داد بزنم ولی توانشو نداشتم بعد از یه ربع تلمبه زدن ابش اومد ریخت رو زمین اونکه رفت بیرون نفر بعدی اومد بی جون افتاده بودم اومد یه کم نوازشم کرد چند تا لب ازم گرفت و گفت بخور از خوردن امتنا کردم که رفت بین پاهامو گذاشت تو کسم چند دقیقه تلمبه زد و کشید بیرون به بغل خوابوندم و دوباره گذاشت تو کسم و تلمبه زد همشون که ارضا شدن سعید دوباره اومد گفت لباس زهرا رو بهم بدن هم مدرسه ایم بود باورم نمی شد با اونم همین کارو کردن بعدش فیلمی که گرفته بودن رو بهم نشون داد حتی نتونستم بخاطر اوم فیلم شکایت کنم چند بار با اون فیلم تهدیدم کرد اما دیگه پیشش نرفتم الانم بخاطر اینکه بکارت ندارم نمیتونم ازدواج کنم و نمیخوام با پرده دوخته شده و دروغ ازدواج کنم بار اولم بود نوشتم اگه خوب ننوشتم به بزرگی خودتون ببخشید نوشته رویا

Date: December 22, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *