گیوتین 1

0 views
0%

تور سفید جلوی چشمام با برف سنگین شب دست به دست هم داده بودن تا چشم منو از امین دور نگه دان لعنتی پس کجایی کجاس اون پسری که وقت و بی وت جلوی چشمام رزه میرفت بغض دوری از امین مثل مار توی گلوم چنبر زده بود دلم میخواست آب بشم برم زیر برفایی که دور پاهام جمع شدن ولی حیف آب نبودم انگار آسمون هم از وصلت با مهرداد خوشحال بود وگر نه این قدر نقل و نبات رو سرمون نمی پاشید دوباره چشمامو تیز می کنم تا شاید امین رو با اون لبخند مسخرش که دیگه داره از یادم میره پیدا کنم ولی انگار امین هنوز به دنیا نیومده دلم میخواد چشمامو ببندم و به بدی هاش فک کنم تا شاید دست از سرم بر اره ولی هر بار که چشمامو باز میکنم جلوی چشمام طاهر میشه و با اون لبخند ملیحش زل میزنه تو چشمام واسم جالب بود که تمام عمرم رویای مرد رویاهامو بود ولی حالا که رویا نبود کمترین توجهی بهش نداشتم چشمامو باز کردم امین رو توی چشمامدیدم چنگ انداختم دور گردنش و با تمام وجود لبامو انداختم تو لباش تا طعمی که برام غریبه شده بود رودوباره احساس کنم ولی نه این چشمای امین نبود چشمای امین غم نهفته ای داشتن از خودم بدم اومدکه لب به لبای مردی که هیچ علاقه ای بهش نداشتم انداختم میشد هیجان رو از چشمای مهرداد خوند چیه عزیزم خیلی ذوق زده ای بذار شب حسابی باهات کار دارم میخوام ببینم شب هم همچین بوسه ای از لبام می چینی متنفر بودم از آدمایی که به زن فقط به چشم سکس نگاه میکنن آره درسته من با مهرداد ازدواج نکردم با شهرت و ثروتش ازدواج کرده بودم حس میکردم گوشه چشم چپم سرد شده دوباره پلک روی پلک گذاشتم نه برای مرور بدی ها بلکه برای مرور خاطرات شیرین صدای امین تو گوشم بود دیدی آخرش دزدیدمت دیدی مال خودم شدی با لبخندم حرفشو تایید میکنم خدا من با این پری دریایی کوچولو چکار کنم هیچی بذارش توی آکواریم هنوز حرفم تموم نشده بود که لباشو قفل شده تو لبام پیدا کردم لذت بی نهایت وجودمو فر گرفته بود ولی صدای بوق ماشینی که از روبه رو میومد این لذت رو ازم گرفت دلم میخواست دوباره لباشو ببوسم ولی از طرفی تر از وداع این دنیایی که امین داشت برام می ساخت جلوم قد علم میکرد میبنی حتی راننده ها هم به عشق منو تو حسودی میکنن طرف نتونست دو دقیقه ترمز کنه کارمون تموم شه این حرفش منو به خنده وا داشت و شروع به قه قهه زدن کردم امین حاجواج مونده بود که به چی میخندم همین لحظه بود که صدای باز شدن درب ماشن منو به شب سرد زمستونی برگردوند باران نمیخوای پیاده شی باران یخ زدم زود باش سردمه دلم نمی خواست از رویای امین بیرون بیا پاموزمین گذاشتم تا از شر غرغر های مهرداد خلاص بشم یاد امین دست ازسرم بر نمی داشت پس ازتوقف ماشین خانومی شما اصلا تکون نخور خودم درو برات باز میکنم از وی صندلی راننده خم شدتادروبرام باز کنه و هر چی میتونست دست مالیم کرد از این کارشش خوشم نیومد ولی وقتی حسک ردم علاقه ای به لمس کردن تن من نداره فقط به چشم شوخی به قضیه نگاه کردم اصلا حالا که اینطور شد دگه دوست دخترت نیستم چرا چون مثل آدم درو باز نکردی حالا ما شدیم گوسفند نخیر من نه دیگه گفتیو دلمو شکستی داشت لجمو در میاورد من باید قهر میکردم ولی حالا آقا دست پیش گرفته بودن ولی حالا چون تویی میبخشت بعد اومد نزدیک و در گوشی بهم گفت درست گفتی من آدم نیستم من فرشتم پیاده شد و در برام باز کرد ولی من زرنگتر از این حرفا بودم نچ من پیاده نمیشم ا ا پسره بی پشم و رو همین طور وایساده بود زل زده بود تو چشمام چیه چرا اینطوری نگام میکنی مگه جن دیدی اولا جن نه پری دوما چشمات چشمام چی چشمم کور روم به دیوار فکر کردم چشمات قهوه ایه نگو عسلیه دیگه داشت میرفت رو اعصابم ولی بگی نگی خوشم اومده بود یه جیغ کوچولو به نشانه ی عتراض زدم و منتظر موندم تا آقا عکس العمل نشون بدن ولی امین خیلی خونسرد دستشو دراز کرد سمت پاهام و دستمو تز روی پای راسم بلند کردو بوسیدو گفت چی چی ماست وای چه چه چی چه لوس میگم اجازه میدید همراهیتون کنم سرورم حالا چون پسر خوبی هستی باشه خیلی ریلکس صبر کرد تا از ماشن پیاده شم ولی یهو دستو گرفت و کشید سمت خوش و منو انداخت تو بغلش و با پشت پا درو بست و در حالی که میدوید دیدی دزدیدمت دوباره صدای پیچ خوردن کلید منو به دنیایی که مهرداد ساخته بود بر گردوند باران چته امشب میخوای بریم دکتر نه عزیزم خوبم امین در حالی که با یک دستش منو محکم نگه داشته بود با دست دیگش کلید برق رو فشار داد و همه جا از ظلمت به روشنایی رسید لپشو از لپم جدا کرد و گفت چیزی واسه خوردن نداریم شرمنده مکثی کرد و در ادامه گفت جز لبای پری کوچولو و شروع به لب گرفتن کرد نمیدونم چطوری ولی داشت بازیم میداد زبونشو زیر زبونم قلاب میکرد و با لباش زبونمو بازی میداد حسی توام با انفجاز برخرد نفس های گرمش به صورتم بیشتر حشریم میکرد دلم میخواست بیشتر بهش نزدیک بشم تازه به اوج رسیده بودم که امین لباشو ازم گرفت و با یه بوسه ی کوچولو به لب دادن خاتمه داد نمی دونم چرا ولی این کارش باعث میشد مشتاق تربشم در حالی که دستشو روی سرم تکون می داد دستشو کرد بین موهای جلوی سرمو باپشت دست روسریمواز سرم پس زد توی گوشم فوت کرد و آروم گفت گرد و خاک نداشته باشه و مشغول به زبون بازی با لاله ی گوشم شد رفتم تو فکر یکم که به نقش وجودی خودم فکر کردم به این نتیجه ریدم که مثل عروسک بچگیام فقط یه وسیلم دستمو گذاشتم روی سینه ی امین و هلش دادم عقب نه من آمادگیشو ندارم ترس از سکس تو وجودم شعله میکشید امین قیافه ی حاجواج به خودش گرفت و با لبایی که حالت غنچه به خودشون داشتن و با ابرو های بالازده زل زد تو چشمام ضد حال زدیا تازه به جاهای باریک امین یکم جدی باش من الان آمادگشیو ندارم نمی تونم دستشو گذاشت رو دهنم و گفت باشه ولی باید قول بدی هر وقت آمادگیشو داشتی دریغ نکنی با این که ته دلم میخواستم کیر لامصبشو تا دسته بکنه تو کونم ولی نمی تونستم ترسی که وجود درونمو میسوزوند نادیده بگیرم باران چرا نشستی گوشه ی تخت تو فکر چی هستی نترس درد نداره کاری کنم که تا عمر داری شب زفافت یادت بمونه مهرداد جانم اینو در حالی میگفت که زیپ لباس عروسمو رو از پشت باز میکرد اگه بگم امشب آمادگیشو ندارم چکار میکنی چی دیونه شدی خب تو که آمادگی نداری غلط کردی ازدواج کردی واقعا عجیب بود که شب اولی که قراره زیر یک سقف باشیم همچین حرفایی از دهن مهرداد بشنوم با دستش محکم بازوی راستمو گرفت و سعی کرد لباس عروس رو از تنم در بیاره مهرداد خواهش میکنم میشه چند کلمه حف بزنیم نه باران یا همین الان لخت میشی یا من میدونم و تو اصلا نمیخوام با شری مثل تو بخوابم توغلط میکنی نمیخوای مگه دست توه بازومو از تو دستش بیرون کشیدم و سعی کردم ازش فاصله بگیرم ولی چرخش دست مهرداد بالای سرم برق رو از سرم پروند درد عجیبی مثل سیاهچاله مغزمو به آتیش می کشه سعی میکنم دست راستمو به سرم نزدیک کنم ولی سوزش عجیی دست راستمو ازم میدزده نگاهمو که به دستم میرسونم سری فلزی سرنگ وحشت رو به چشمام رمیگردونه خدایا من کجام چه بلایی سرم اومده و درد عجیبی از فرق سرم تا نوک پیشونیمو به هم وصل میکنه توی ذهنم دنبال گذشته ی گم شدم می گردم آخرین چیزی که به یاد میارم چرخش دست مهرداد بالای سرمه مادرم وارد اتاق میشه چشمش که بهم می افته میزنه زیر گریه خدا دستشو بشکنه خدا علیلش کنه که شب اول عروسی تورو به این وضع انداخت خوشحالی دیدن مادرم رو ا یه لبخند کوچیک براز میکنم مامان میشه یه لیوان آب بهم بدی دخترت تشنشه ها چشم عزیزم یه لیوان آب برام میریزه و دستشو میکنه پشت سرم تا سرمو بالا بیاره ولی آخ سرم خیلی درد میکنه مادرم نصف لیوان آب رو روی سینم خالی میکنه و در حالی که لیوان رو روی میزه میذاره میره سراغ دکتر چند ثانیه سکوت گذشته هارو به یادم میاره میگن تازه عروسی هم اتاقیم که روی تخت بغلی دراز کشیده میپرسه ای کاش نبودم دکتر میگفت اگه دو سانت اونطرف تر میخورد ضربه مغزی میشدی خیلی شانس اوردی یه نیش خند میزنم و میگم شانس زندگی الانم بهتر از مردن نیست دکتر با مادرم وارد اتاق میشن دکتر میگه سرش درد میکنه چیزی نیست خانم طبیعیه ضربه ی سختی به سرش خورده چطوری عروس خانم شما دکترید من بگم چطورم دستشو میگیره جلوی چشمام و در حالی که عدد دورو نشون میده میگه دخترم این چندتاس با این حرفش یه خاطره ی قیدیمی توی ذهنم تازه میشه دختر این چند تاس باران باران شونزده تا نه سی دوتا دیوونه حداقل یه چیزی بگو که با عقل جور در بیاد آخه من کجا سی دوتا انگشت دارم درحالی که رو به مادرم میکنه عمه خانم دخترت حالش خوبه خوبه از منم سالم تره فقط هوای مهرداد هوشو از سرش برده مهرداد راستی مامان راست گفتی مهرداد اومده خواستگاری من مگه مامانت با تو شوخی داره آخه _آخه چی مثلا باید بره خواستگاری خانم بزه مغزم نمیتونست درک کنه کسی رو که همیشه توی فیلما میدیدم پوسترشو به دیوار اتاقم میزدم قراره شب خواستگایم نقش دوماد رو بازی کنه پاشو جمع کن خودتو پس فردا میان خونتون منم باید تو مجلس باشما نخیر شما به محسن جونت برس صبر کن وقتی محسن یگانه اومد خواستگاریم اون موقع خدمتت میرسم مادرم در حالی که با لیوان آب قند به سمتم میومد اوهو این دوتارو مگه میخواین کلکسیون هنرمندان تو فامیل راهبندازین چرا که نه عمه خانم بیا مادر بخور برا فشارت خوبه مثل برق از روی مبل بلند میشم راستی مامان من فردا چی بپوشم اولا فردا نه پس فردا دوما من یه لباس کار دارم فیت خودت میدم اونو بپوش ا ستاره شوخی نکن دیگه صدای بشکن زدن دکتر خیالو به جسمم میرسونه دخترم با تو ام این چندتاس بله آقای دکتر سی دوتا نه شونزده تا نه همش دوتاس خانم از نر من دخترتون مرخصه فقط چندتا آزمایش مینویسم انجامش ضرری نداره مادرم به همراه آقای دکتر از اتاق میرن بیرون میگن طرفت مهرداد فروغیه ای کاش نبود حتما خیلی ذوق زده ودی که شب اول عروسی خانم لطفا خفه شو لطفا خفه شو همه ی نسل سومی ها مثل همید یک دنده و کلاش از پشت در صدای پدرمو میشنوم که با مادرم داره حرف میزنه دختر بزرگ نکردم که بدمش دست این مرتیکه کلاش تا آروم مرد دخترمون میشنوه این حرفه آخرمه تا طلاقشو نگیرم ول کن نیستم از لای در چشمم به پوتین سربازی که جلوی در کشیک وایساده می افته دوباره ترس چشمامو پر میکنه مامان مامان من چه کار کردم پلیس اینجا چکار میکنه هیچی دخترم فقط واسه خاطر خبر نگاراس به خاطر مرداد از دیشب امونمونو بریدن اسم مهرداد که به گوشم میرسه انگار برق سه فاز از چپ تا راست سرمو به هم وصل میکنه آخ سرم پرستار یه آرام بخش بهم تزریق میکنه بعد از چند دقیقه چشمام سنگین میشه و سردی دوتا دست رو روی چشمام حس میکنم پاشو تنبل پاشو دکترا میگن مرخصی ستاره کی اومدی خانوما باش سه ساعته بالا سرت منتظرم چقد میخوابی در حالی که با دستام دستاشو از روی چشمام بر میدارم میگم کی سرمو باز کردن عجب آدمیه ها من که اومدم اصلا سرم تو دستت نبود در حالی که به سمت چوب لباسی میره پاشو که یه لشکر خبرنگار جلوی در بیمارستان منتظرتن چی دختر کولاک کردی جامعه ی هنری رو ریختی بهم در حالی که از روی تختم پایین میومدم بدو درو ببند میخوام لباس عوض کنم چشم پری کوچولو شما امر کنید اسم پری کوچولو که میاد یاد امین می افتم شلواری که توی دستم بود از دستم می افته دلم برا امین غشو ضعف میره حداقلش اینه که یه هدف واسه زنده موندن پیدا کردم شما از این که یک پری رویایی هستید چه احساسی دارید هیچی فقط میخوام کله این آدم زبون نفهم که جلوم وایساده رو بکنم قبلا هم عرض کردم اینجانب آدم نیستم فرشته ام ا امین میشه از تریپ خبر نگاری بیای پایین نچ آخه خیلی خفنه میای پایین یا بیارمت بیارم دستامو می اندازم دور گردنش و با تمام وجود لب به لباش میچسبونم و شروع میکنم به مکیدن دوباره حس انفجار دلم می خاست امین بخشی از وجودم بود تا هر وقت تنها شدم تنهاییم رو پر کنه به خودم که اومدم احساس سبکی میکردم زمین زیر پاهام گم شده بود پاهای امین بود که منو سر پا نگه میداشت بلاخره یه تکیه گاه پیدا کرده بودم یه مرد توی آغوشم داشتم نه نه یه مرد منو توی آغوشش گرفته بود صدای فلاشرهای دور بین عکاسی خانم خانم درسته که شما نامزد آقای فروغی بودید خانم اونشب چه اتفاقی براتون افتاد آقای فروغی گفته دامنتون زیر پاتون گیر کرده و توی راه پله کله پا شدید درسته خودم هم نمی دونستم چه اتفاقی برام افتاده فقط میدونستم که مهرداد دیگه برای من مرده بود اگه اسمش سر زبون هفتاد میلیون ایرانی چرخ میزد من حتی حاضر نبودم اسمشو به زبون بیارم در حالی که روی صندلی ماشین مینشستم گفتم نمی دونم نمی دونم نمی دونم در حالی که زبونمو به زبون امین گره میزدم گرمای تختو از پشت کمرم احساس کردم و با یه بوسه ی صدادار از آغوش امین جدا شدم و لبخند زدم ای کاش همه ی خبر نگارا مثل امین سوال می پرسیدن ا ی کاش میشد جواب همشونا مثل امین داد لطفا از تریپ خبر نگاری بیا پایین لبخند بین لبام قندیل بسته بود ستاره که روی صندلی عقب کنارم نشسته بود دستشو دور کمرم حلقه کرد و پرسید به چی میخندی سوپر استار هیچی امین اگه من نبودم تو چکار میکردی ا اونوقت میرفتم تمام اقیانوس آرامو وجب به وجب دنبالت می گشتم پری کوچولو امین چقدر دوسم داری هیچی نه یه ذره نه دو ذره نه سه ذره و در حالی که تیشرتشو از تنش در می اورد خودت ادامشو بگیر ببین چندتا ذره میشه مگه من بیکارم واست بشمارم احساس میکردم از ته قلبم امینو پرستش میکنم ولی آخه چطور میتونستم بهش بگم قراره با یه سوپر استار برم زیر یه سقف گرمای لبهای امین رو روی گردنم حس میکنم امین یه چیز بگم هممممممممممممم ممممممممممگوووووووووووو بعد لباشو از گردنم جدا کرد تو بگو بعدش منم یه چیزی بهت میگم نه اول تو بگو باشه بیا چیییییییییییییییییییز بی مزه اگه یه روز واسه من پری کوچولوت به خواستگار سوپر استار بیاد چهکار میکنی هیچ کار عمرا بیاد نه جدی گفتم چکار میکنی اممممممممم میرم میمیرم دستشو انداخت دور کمرم و منو نشوند و در حالی که دکمه های مانتومو باز میکرد گفت نه اول یه بوست میکنم بعد میرم میمیرم چطوری میمیری چشم سفید تو مردنم ولم نمیکنی ا بگو دیگه میرم یه گوشه میشینم انقدر گریه میکنم تا بمیرم پس یه بوسم بکن بعد برو یه گوشه بشین گریه کن چی سوپر استاره اومده مهرداد فروغی شوخی میکنی نه جون امین راست میگم جواب منم مثبته لبخند روی لباش بین دندوناش پودر شد چشمای گردش نیمه جون شد دستاشو از روی آخرین دکمه ی مانتوم برداشت و روی تنه ی نیمه لختش گذاشت با دست چپش تی شرتشو برداشت و از اتاقم رفت بیرون خاستم برم دنبالش ولی کار عاقلانه این بود که بذارم به کمک تنهایی خودش موضوع رو حل کنه دختر دختر با تو ام کجایی به چی میخندی یه اه بلند کشیدم و در حالی که لبخندو مثل بخارای روی شیشه پاک میکردم گفتم یه امید داشتم که اونم خودم با دستای خودم کشتمش ادامه نوشته

Date: August 8, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *