ماجرا از اينجا شروع شد كه خواهرم و شوهرش رفته بودن رامسر من باهاشون نرفتم ولي بعد حوصله م سررفت زنگ زدم بهشون گفتم دارم ميام رفتم ترمينال غرب بليط گيرم نيومد چون تعطيلي بود با نا اميدي واسه خودم بين اتوبوس ها مي چرخيدم كه يكي دادزد مسافري گفتم اره گفت كجا ميري گفتم رامسر گفت اگه بخواي مي توني بري ته اتو بوس جا خواب ما بخوابي تا صبح با خوشحالي گفتم باشه كسي كه باهام صحبت كرد شاگرد راننده بود بيست و سه چار ساله بهش مي خورد دنبالش رفتم تو اتو بوس از بين مسافرا رد شديم رفتيم ته ته پرده رو زد كنار گفت برو بالا منم پريدم بالا بعد پرده رو كشيد خوشحال بودم از اينكه تو اونهمه شلوغي جا گيرم اومده بود مي تونستم اول صبح رامسر باشم يه كم نشستم بعدش پاهامو دراز كردم خوابيدم با تكونهاي اتو بوس از خواب بيدار شدم پرده رو كشيدم ديدم چراغ هاي داخل اتو بوس خاموشه مسافرا هم اكثرشون خوابيدن دوباره پرده رو كشيدم و خوابيدم صداي كشيده شدن پرده منو از خواب بيدار كرد ديدم شاگرد راننده ست همون كه سوارم كرده بود اومد بغل دست من خوابيد جا واسه دو نفر نبود اما من كمي عقبتر رفتم تا جا واسه اونم باز بشه ولي باز جا تنگ بود چيزي نگفتم پشتمو بهش كردم و خوابيدم اما اون يه كم خزيد طرف من و چسبيد به من قلمبگي كيرشو رو كونم احساس مي كردم نمي دونستم چه كار بايد بكنم يه كم رفتم عقب تر كاملا چسبيده بودم به ديوار انتهايي اتوبوس اونم اومد جلوتر كيرشو بيشتر چسبوند به من شروع كرد به ملوندن كيرش به كونم دست راستشم گذاشت رو كيرم وقتي كيرشو گذاشت روي كيرم با تعجب متوجه شدم كيرم بلند شده وقتي مطمئن شد منم تحريك شدم دست انداخت كمربندمو باز كرد شلوارمو كشيد پايين شورتمم همينطور من مات و مبهوت فقط منتظر بودم صدا ازم درنمي امود هيچ وقت تو هفده سالي كه زندگي كرده بودم تو چنين موقعيتي گير نگرده بودم هميشه همه حواسشون بهم بود كه تنها جايي نرم يا شب بيرون نباشم نمي فهميدم چرا حتي خواهرم وقتي بهش گفتم مي خوام تنهايي بيام رامسر گفت تنهايي مي خواي بياي خطر ناكه ها اما هيچكس هيچوقت بهم نمي گفت چرا ولي موقعيتي كه توش گير كرده بودم ذقيقا داشت برام توضيح ميداد كه چرا همه از اينكه من تنها بيرون برم يا مسافرت كنم وحشت داشتند تو اين فكر ها بودم كه گرماي كير شاگرد راننده و زيري پشماشو رو كونم احساس كردم با دستاشم بدنمو نوازش مي كرد دور كونم روي شكمم روي سينه هامو همه جامو اروم دست ميكشيد كيرم به شدت تحريك شده بود اگه يه كم ديگه به كيرم دست ميزد مطمئنا ارضا ميشدم كف دستشو اورد جلوي دهنم و گفت تفت كن منم تف كردم تفمو زد در كونم بعد كيرشو اروم كرد تو كونم ناله خفيفي از ته گلوم خارج شد در گوشم اروم گفت جون بعد انگشا سبابه شو كرد تو دهنم گفت بميكش منم شروع كردم به مكيدن انگشت سبابه شاگرد راننده بوي گه ميداد مثل تو كونم كرده بود كيرشو يواش يواش تو كونم مي كرد تنگ بودم چون تا حالا كسي تو كونم نكرده بود اونم ميدونست براي اينكه سر و صدا نكنم اروم كيرشو مي كرد تو كونم اخرش كير شاگرد كل كون منو فتح كرد كلفتي و سفتي كون اونو با تمام وجودم احساس مي كردم احساس مي كردم همه دنبا تو كون منه بعد كم كم شروع كرد به تكون دادن كيرش داخل كون من كونم داشت جا باز مي كرد اونم دستاشو انداخته بود دور كمرم و شروع كرد به تلمبه زدن با هر فشاري كه مي داد هري دلم مي ريخت پايين بغل گوشم صداي نفس هاشو مي شنيدم چونه شو گذاشته بود روي شونم ومرتب با كبرش كونمو فشار مي داد كاملا قسمت خواب راننده تكون مي خورد مطمئنا خيلي ها تو اتوبوس فهميده بودن پشت پرده خبرهايي هست به خاطر اينكه فردا صبح وقتي رسيديم رامسر مسافرا بدجوري به من نگاه مي كردن مثل اينكه خودم با خودم سكس كردم اصلا اعتنايي به شاگرد راننده نمي كردن فقط منو مي ديدن و با غيظ منو نگاه مي كردن به هر حال با هر فشاري كه به من وارد مي كرد ناله هاي منم شديدتر ميشد هر فشاري كه بهم ميداد با غيظ موهامو چنگ ميزد و پشت گردمنو گاز مي گرفت يه دفعه اب منيش مثل مذاب داغ بارها و بارها توي حفره كونم خالي شد وقتي اخرين قطره هاي ابشو تو خالي كرد دراز كش افتاد اون شب شاگرد و راننده دهها بار منو كردن و بارها ابمو اوردن صبح زير بار سنگين نگاه مسافرا لنگان لنگان سرافكنده و پشيمان مثل گربه ماده مريض به سمت خونه روستايي چپر سر رامسر به راه افتادم نوشته
0 views
Date: July 14, 2018