سلام داستانی ک براتون میگم واقعیته و واقعا برام اتفاق افتاده و هیچکس ازین جریان خبر نداره اومدم اینجا بگم ک دردو دلامو گفته باشم هرکی دوس نداره نخونه سن من الان هیجدس و این داستان برای حدودا 4 5سال پیشه اون موقع ما تو یه شهرک زندگی میکردیم و من از بچگی تو اون شهرک بودم و همه منو میشناختن ولی اکثرا تو جمع های ک سنشون ازم بیشتر بود رفتو اومد میکردم چون اکثرا هوامو داشتن و دوسم داشتن راستی از خودم بگم قیافم بد نیس خوبه اون زمون من یه پسر سبزه بودم ک یخورده تپل بودم ولی ن تپلی ک شکم داشته باشه من سینه هام بزرگ بود تو شهرکی ک ما بودیم وضع مالی ما از همه خونواده ها بهتر بود بخاطر همی اکثرا لباسای خوب میپوشبدم داستان ازون جای شروع شد ک تو یه روز گرم تابستونی منو چن تا از دوستام ک سنشون ازم بیشتر بود داشتیم فوتبال بازی میکردیم سر ظهر بود هوا گرم بود کسی بیرون نبود بجز ما 4 تا بعد بازیمون هممون عرق کرده بودیم و تو سایه دراز کشیده بودیم ک من متوجه شدم اینا هی بهم چشو ابرو میان اول فک کردم میخوان شوخی کنن بام بخاطر همین پاشدم سر پا وایسادم دیدم یکی از بچه ها ک اسمشم اشکان بود گفت بچه ها هوا خیلی گرمه پایه اید بریم استخر منم اول همه گفتم بریم عالیه بقیم موافت کردنو رفتیم رفتیم تو استخر اون موفعم ک ما رفتیم استخر خلوت بود بچه ها هی شوخی میکردن ک دیدم یکی از بچه ها اومد از پشت دس زدن در کونم گفت خوب گوشتی شدی توام ها منم خندیدم به جنبه شدخی دیدمش اونروز اونا هی به بهونه ها مختلف خودشونو میچبوندن بم بعد استخر اشکان ک ماشین اورده بود یکی یکی همرو رسوند ک اخرش منو خودش تنها موندیم با یه حالت مرموزی دستشو گذاشت رو رونم گفت مبین من امروز خونمون خالیه کسی نیست تنهام میتونی بیای پیشم منم گفتم باید اجازه بگیرم عصر زنگ زد گفت چی شد اجازتو گرفتی گفتم اره اجازه دادن صبم اونجا بمونم اگه میخوای یه دفعه دیدم بلند گفت دمت گرمم خیلی مردی منم خوشحال شدم ک خوشحالش کردم عصر رفتم در خونشون در زدم درو ک باز کرد دیدم با یه شرت وایساد جلوم قشنگ کیرش 5 برابر کیر من بود تو حالت عادی من با خنده بش گفتم دیوث داشتی جق میزدی گفت نه عزیزم حالت عادیش همینقده منم یه خنده از رو خجالت کشیدمو رفتم تو همون تا رفتم اومد سمتم دستمو گرفت هی اروم ناز میکرد همونطوری بردم رو مبل گفت خجالت نکش توام میخوای شلوارتو در بیاری در بیار منم گفتم نه نمیخوادو ازین چیزا اشکان اومو نشست جلوم گفت مبین یچزی بگم ناراحت نمیشی گعتم نه چطور گفت تو خیلی گوشتی به جون مامانم هر وقت میبینمت کیرم سیخ میشه منم ک خیلی بم برخورده بود گفتم بسه منو تو رفیقیم خجالت بکش وسط حرفام هی دس میزد رونمو پاهامو بدنم ک منم بدم میومد اشکان بم گفت مبین وایسا من برم دوتا چای بیارمو بیام گفتم باشه رفت چایو بیاره سینیو گرفت دسش اومد جلو سینیو ک گذاشت رو میز یه دفعه ساف وایساد جلوم قشنگ کیرش سیخ شده بود بزرگیش معلوم بود هی مسخرش کردم گفتم بسه بسه یه دفعه شرتشم از پاش دراورد من از خجالت سرخ شدم ی کیر خیلی خیلی بزرگ و کلفت جلوم وایساده بود و بوی کیرش کامل به مشامم میخورد بلند شدم گفتم مث اینکه حالت خوب نیس من میرم خونه گفت نه ازین بهتر نمیشم بعدش قشنگ اومد جلو جوری ک کیرش کامل جلو صورتم بود من خودمو کشیدم عقب ولی یه دفعه سرمو محکم گرفت گفت مبین هر کاری کنی ن کسی صداتو میشنوه ن به دادت میرسن پس بهتره ساکت بشینی تا من کارمو بکنم گفتم میخوای چیکار کنی گفت میخوام بت حال بدم یکاری میکنم تا اخر زندگیت یادت بمونه منم گفتم بزا برم تورو خدا رحم کن بم اشکان تو ک اینقد بی رحم نبودی ک ی دفعه سرمو اورد سمت کیرش من بزور خودمو نگه داشتم ولی اون زورش بیشتر بود کامل کیرش جلو صورتم بود چندشم میشد داشت حالم بهم میخورد هی کیرشو میمالید رو صورتمو لبام من هی خودمو میکشیدم عقب اون هی بیشتر این کارو میکرد دو سه دیقه این کارو کرد بعد گفت دهنتو باز کن گفتم نمیخوام حالم بد میشه گفت باز کن کصکش حوصله ندارم بعد کیرشو اورد رو لبم هی فشار میداد اخر سر بزور دهنمو باز کرد کردش تو دهنم خیلی بزرگ بود نفسم داشت بند میومد هی سرشو میکردم تو اینقد بزرگ بود کیرش ک بزور تو دهنم جا شده بود یزره کرد تو دهنم ک دیدم سست شد کیرشو اورد بیرون آبشو ریخت رو صورتم ده بار عوق زدم حالم بهم خورده بود اون هی اروم میخندید ک یه دفعه حالت جدی گفت بخورش منم گفتم ن ک یکی محکم زد بم منم خیلی ترسیدم مجبور شدم بخورم از رو صورتم پاکش کردم به زور کردمش دهنم یه طعم بدی داشت حالم بد شده بود فک کردم تموم شده ک دیدم اومد جلوم دوباره صورتمو گرفت گفت دیدی تا الان چ راحت بود ازین جا به بعدش راحت تره اگه همکاری کنی منم گفتم باشه گفت تخمامو لیس بزن من واقعا حالم بد بود هی اروم لیس میزدم تخماش بو میداد منم چندشم میشد به هر بربختی شده بود یزره لیس زدم براش ولی تو این کارا فقط اون لذت میبرد من مث برده زیر دسش بودم این کارم کردم ک دیگه مطمعن بودم کارش تمومه باهام ک دیدم رفت ی اسپری اورد زد رو کیرش گفت بخواب رو زمین منم از ترسه اینکه دوباره بخواد کاری کنه رنگم پرید ک با عصبانیت گفت بخواب کونی خوابیدم زمین یه متکا اورد گذاشت زیر شکمم کونم باز شد یزره اومد روم از پشت تا دید گفت جون چ سوراخ تنگی داری تو پسر خود احمقش میدونست بار اولمه ولی ینی بگم بهتون این کصشرا ک میگن کون دادن لذته همش کص شره همش درده تا انگشت اولشو کرد توم خواسم فرار کنم بزور گرفتم صورتشو اورد نزدیک کونمو سوراخم یه تف انداخت شرو کرد دو انگشتی من با همون دوتا انگشت داشتم میمردم کونم یجوری شده بود میسوخت انگار همون دوتا انگشتو کردو دستشو دراوردو بلن شد اومد نشست جلوم منم همون طوری ک دراز کشیده بودم موندم نشست پاشو باز کرد گفت بخور خیسش کن برام منم ک دیگه یزره عادی تر شده بود برام لیس زدم تف مالیش کردم اومد پشتم گفت اماده ای کونی منم یه سر با ناراحتیه خیلی زیاد تکون دادم ک یه دفعه محکم خیلی خیلی محکم کیرشو با ضرب زد رو سوراخم ک جیغم رفت هوا اشکم درومد زیر شکمم درد گرفته بود داشتم میمردم خودشم فهمید چ گوهی خورده با ترس اومد جلوم گفت مبین خوبی چیزیت ک نشد شوخی کردمو ببخشید و دیگه ادامه نداد ک دس زدم دیدم کلی خون اومده بود سوراخ کنم یزره مهربون بام حرف زد قوربون صدقم رفت منم خر شدم دوباره اومد پشتم ایندفعه اروم کردش توم چون زخم شده بود من فقط متکارو گاز میگرفتم گریه میکردم داد میزدم چون خیلی درد داشت ولی اون فقط حال میکرد ک یه دفعه سست شد سریع پاشد دراورد کیرشو گرفت جلو صورتم ابشو ریخت رو لبام ایندفعه چن بار عوق زدم گفتم تورو جون هرکس دوس داری ولم کن حالم داره بهم میخوره ک بزور کردش دهنم ابشو تا طه خوردم قشنگ یادمه کارش ک تموم شد اومد لپمو ی بوس کرد گفت ازین ب بعد کونیه خودمی من چون شب بود نمیتونستم برم خونه مجبور بودم اونجا بمونم ولی وضعم خیلی فجیع بود بعد اون کاراشم خسته نشد حرومزاده تا صب من از رو لباس تو بغلش بودمو هی خودشو میمالید بم برا خوابمونم اون سرش اینور کاناپه بود من سرم اینوش بود تا صب کف پاهامو انگشتامو لیس زدو خورد من ک نمیدونستم چرا ولی الان دیگ فهمیدم ک فتیشم بوده ببخشید طولانی شد خاطره واقعی بود ولی یه خورده مبالغم بینش بود نظر بدیت نوشته
0 views
Date: August 26, 2018