سلام این داستان مال تازگیه مال چندروز قبل از عید 96 تو امتحانای مستمر اتفاق افتاد منو دوستم سوم دبیرستانیم من از سال اول عاشق این دوستمم با اینکه کلاسمون خوشکل زیاد داره که حتی ب من هم نظر دارن اما فقط دوست داشتم با این دوستم گی کنم اخه هم صورته بیبی فیسی داره هم هیکلش خیلی حشری کنندس با ی کون متوسط و رونای سکسی نه لاغر من خیلی باهاش خوب رفتار میکنم تا یکمی اعتمادشو بیشتر به خودم جلب کنم و راضیش میکردم سرکلاس بیاد پیشم بشینه اونم بدش نمیومد هم من حال میکردم هم ب اون حال میدادم دیگه عاشق کیرش شده بودم با اینکه سر کلاس بعضی ها ی چیزایی میگفتن ولی من ب تخمم هم نبود چون دوستش داشتم مطمئن بودم خودشون هم کونین ولی من اسمشو کونی بازی نمیذارم بمعنایی گی ی سال پیش هم باهاش گی زدم ولی از نوع سافت و زیاد حال نکردیم چون مدتی بعدش گفتمش بیا ازدوباره بزنیم راضی نشد خلاصه بعد ی سال ور رفتن باش چند روز بود باهم جور شده بودیم تا اینکه ی روز موهای بدنمو زدم گفتمش تمیز تمیز کردم میخواستم حشریش کنم و زده هم بودم خلاصه فرداش گفت واست ی خبر خوبی دارم تا اینکه دیدم اونم موهای پاشو برای من برای بار اول زده اخه هی که میگفمش بزنشون اینا چین نمیزد دیدم کم کم داره راه میاد این دفعه گفتمش من کامل بهت میدم فقط ایندفعه رو قبول کن دوروز بعدش امتحان فیزیک داشتیم گفتمش ب بهونه فیزیک خونه رو خالی کن میام پیشت حال کنیم پشیمونت نمیکنم تا اینکه فرداش پیام داد بیا منم رفتم رسیدم خونشون زنگ زدم گفتم بیا درو باز کن کمی طول کشید تا اومد گفتمش پس چیکار میکنی اخه اپارتمان هستنو همسایه میومد و میرفت گفت داشتم تیغ میکشیدم گفتمش ای جاان رفتیم تو اتاق گفت شروع کنیم گفتمش اول تو دربیار اخه روم نمیشد همچین ک داشت لباساشو در میاورد من فقط نگاش میکردم فقط هم پایین تنشو نگاه میکردم محو رونا و پاهاش شده بودم شده بود سفیییدو ناز خوابیدیم رو تخت و کمی براش ساک زدم خودم تو فضا بودم بعد چند دقیقه گفت قولتو که یادت نرفته گفتم نه بیا خوابیدم رو تختو کمی کونمو چرب کرد گذاشتش توم خیلی درد داشت گفتمش درش بیار ی کمی موندم تا دردش بره قبلش هم توخونه دستشویی رفتمو پشتمو خالی کردم و کمی بازش کردم ولی هنوز درد داشتم گفتمش کم کم شروع کن که بازشه اونم تا ته نمیبرد اخه بازم درد داشتم چون تاحالا نداده بودم خلاصه کم کم هی باز تر میشد هی دوست داشتم بیشتر بره توم و گفتمش تندش کن و من اصن بی حال بودم هی هربار مدلمون رو عوض میکردیم من خودمو بیشتر بهش میچسبوندم فقط بینمون سکوت بودو من ازین سکوت خوشم میومد دیدم اصن ابش نمیخواد بیاد گفتمش من دیگه دارم از حال میرم طاقت ندارم گفتمش بخواب واست ساک میزنم واسش که ساک میزدم دیدم چشاشو بسته هرازچندگایی هم کمی بدنش میلرزید اخه باسرکیرش که ور میرفتم قلقلکش میومد بعد کمی ساک و جلق زدن ابشو واسش اودم گفتمش حالا دوست داشتی دیدم راضیه بعد گفت الان ی چای میچسبه رفت درست کرد خوردیم بعد کمی بازی کردیمو خدافظی کردم اومدم خونه خیلی خوشحال بودم چون دیگه راحت شدم و اونم راضی کرده بودم امیدوارم اونایی که گی هستن رو بدنام نکنن اخه اینم ی جور زندگیه این ادم اینطور دوست داره کسی هم نمیتونه کاری بکنه امیدوارم گی ها خوششون اومده باشه نوشته
0 views
Date: August 23, 2018